استاد مصطفی احدی نسب مقاله ای به مناسبت فرارسیدن ایام حج ابراهیمی با عنوان سنگی از جنس بلور در اختیار خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی نشست دوره ای اساتید قرار داده است که به نظر شما خوانندگان گرامی می رسد. این مقاله در کتاب یاد یار منتشر شده است.
حاجي روبروي كعبه روي سنگ فرش حرم نشسته است و در ازدحام و سيل جمعيت به مقام ابراهيم (ع) خيره شده است؛ اين محفظه شيشه اي كه جاي پاي ابر مرد توحيد را در دل خود جاي داده است، معجزه اي افتخارآميز كه بعد از هزاران سال هنوز هم بر تارك كعبه خودنمايي مي كند و قلب و جان ميليون ها زائر مشتاق را بسوي خود مي كشاند. اعجازي پويا و زنده و مستمر تا روز قيامت، كه گذشت زمان ذره اي از طراوت و معنوتش نمي كاهد. (فيه آيات بينّات مقام ابراهيم و من دخله كان آمنا...) (آل عمران ـ 96.)
حاجي در انديشة تحليل محتوايي اين جايگاه رفيع و عظمت ستودني آن برآمده است. برداشت اوليه او از مقام ابراهيم (ع) اين است كه اينجا قدمگاه بنيان گذار توحيد است، هنگامي كه روي اين سنگ ايستاد و خانه كعبه را بنا نمود. (و اذ يرفع ابراهيم القواعد من البيت و اسماعيل...) (بقره ـ 127.) و اين سنگ نيز از شدت اشتياق بوسه بر قدم هاي او زده، نقش و نگار آنرا در سينه نگه داشت، تا هر عاشق رهگذري كه برآن عبور ميكند، جاي پاي نخستين پايه گذار كعبه را لمس نمايد. درست روي همين سنگ بود كه ابراهيم (ع) همگان را به سوي كعبه فراخواند و اين سنگ نيز همچون اسب راهواري مطيع ورام ابراهيم (ع) گرديد و بي اختيار او را بالا برد، تا صداي رساي ابراهيم (ع) را همگان بشوند و آهنگ حج نمايند. (واذّن في الناس بالحج يأتوك رجالا وعلي كل ضامر يأتين من كل فجّ عميق ...) (حج ـ 27.)
برداشت دوم حاجي، گامي فراتر از مرحله نخست است و آن حق حيات معنوي انسان هاي موحد نسبت به ابراهيم (ع) است؛ چرا كه يهودي ومسلمان ومسيحي، توحيد و يكتا پرستي خود را وامدار حضرت ابراهيم (ع) مي دانند، كسي كه جان خويش را يكجا فداي اين عقيده نمود. اين اكثريت متعالي انديش به نحويي سعي دارند شرافت خود را به ابراهيم (ع) پيوند داده و برامتياز خود بيفزايند. هر عقل سليمي كه چشم بر واقعيت نبسته باشد، آن هنگام كه خداجويان جهان رادر نماز و قيام و قعود و سجود، سربرآستان جانان مي بيند، از دريچه جاي پاي ابراهيم پا را فراتر نهاده، اثر معنوي تأثيرگذاري اعتقادي ابراهيم را بر بشريت نظاره مي كند و بيشك مقام ابراهيم را تحسين مي كند. (ما كان ابراهيم يهوديا و لانصرانيا و لكن كان حنيفا مسلما.) (آل عمران ـ 67.) هر مأذنه اي كه اذان مي گويد و هر ناقوسي كه به صدا در مي آيد، فرياد يكتاپرستي ابراهيم (ع) را سرداده و با نواي توحيد او هم صدا مي شود.
حاجي همچنان در فكر است، قرآن را مي گشايد و سورة انعام را تلاوت مي كند، تا به استدلال هاي ابراهيم (ع) با مشركين و ملحدين مي رسد، اين آيه برايش دريچه اي ديگر از مقام ابراهيم (ع) را مي گشايد. (وكذلك نري ابراهيم ملكوت السموات والارض و ليكون من الموقنين.) (انعام ـ 75.) ابراهيم به جايگاهي رسيده است كه ملكوت جهان و باطن هستي يكجا برايش رنگ باخته و برغيب جهان فائق آمده است. حاجي وقتي خود را در كنار مقام ابراهيم (ع) مي يابد و تجلي اين معاني را در ذهن خود مرور مي كند از عظمت اين مرد الهي به وجد آمده، ناخواسته سر تعظيم بر اين انسان كامل فرود مي آورد و فرياد بي صداي خود را رها كرده، براين روح پاك و ملكوتي، سلام مي فرستد و دو ركعت نماز در كنار مقام ابراهيم (ع) به يادگار مي گذارد.
حاجي دوباره قرآن را مي گشايد. يك دعاي ابراهيم (ع) هنوز براي او ناشناخته است. (والحقني بالصالحين.) مرا با صالحان محشور نما.
ابراهيم با اين جايگاه ويژه، هنوز هم به دنبال مقامي بالاتر است، در ملكوت آسمان نظاره مي كند به دنبال گمشده مي گردد كه ناگاه نور محمد (ص) و خاندانش را نظاره مي كند، ناخواسته بانگ بر مي آورد: خدايا دوست دارم در قيامت باآنان باشم، با محمد، علي، فاطمه، حسن و حسين. خداوند نيز با سلام ويژه از او پذيرايي مي نمايد و خطاب مي كند. سلام علي ابراهيم (ع). (صافات ـ 109.)
حاجي زير لب صلوات مي فرستد و آيه (انما يريد الله ليذهب عنكم الرجز اهل البيت...) (احزاب ـ 33.) را زمزمه مي كند و با چشمان اشك بار بسوي مستجار مي رود و برغربت اهل بيت ناله سر مي دهد و حرم را ترك مي گويد./270/260/22/