چكيده
علم آموزي در اسلام بسيار مورد توجه قرار گرفته است، و خداوند متعال اولين معلم بشريت است كه بعد از خلقت حضرت آدم، اسماء الهي را به او تعليم داد و از انسان خواست علاوه بر يادگيري علم از عمل به آن غافل نباشد. در مقاله قبل، (بررسي موانع گذر از علم به عمل) موانعي كه در مسير عالمان قرار مي گيرد و عالم نمي تواند به علمش عمل كند مورد بررسي قرار گرفت، در اين مقاله عواملي كه باعث مي شود عالم به علمش عمل كند بررسي شده است، در اين مقاله ضمن بيان فضيلت علم و عالم، ضرورت همراهي علم با عمل مطرح و سپس عوامل عمل گرايي بررسي شده است و در نتيجه مي توان گفت در صورتي عالم مي تواند به علم خود عمل كند كه موانع را از خود دور نموده و به عواملي از جمله ايمان، عزم، محبت، عشق و معاشرت با نيكان خود را آراسته نمايد.
كليد واژه: انسان، علم، عمل، عوامل
بيان مسأله
خداوند متعال به جهت اهميت علم آموزي خود را اولين معلم بشريت خوانده و بعد از خلقت حضرت آدم، اسماء الهي را به او تعليم داده است وَ عَلَّمَ آدَمَ اَلْأَسْمٰاءَ كُلَّهٰا ﴿البقرة، 31﴾ «و خدا همه نام ها [یِ موجودات] را به آدم آموخت».
پروردگار عالم از انسان خواسته علاوه بر فرا گرفتن علم ، خود را با عمل زينت دهند، در سوره مباركه ملك هدف از خلقت را عمل انسان بيان مي كند اَلَّذِي خَلَقَ اَلْمَوْتَ وَ اَلْحَيٰاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ اَلْعَزِيزُ اَلْغَفُورُ ﴿الملك، 2﴾ خداوند معال مرگ و زندگي را آفريد تا شما را بيازمايد كه كداميك از شما بهتر عمل مي كنيد
علم بي عمل نه تنها براي ديگران بلكه حتي براي خود عالم هم سودمند نيست و علم بي عمل وبال انسان خواهد شد زيرا كسي كه مسأله اي را بداند وظيفه اش سنگين تر است نسبت به كسي كه نمي داند و اگر عالمي به علمش عمل نكند مستحق توبيخ خواهد بود و به او گفته مي شود چرا تو كه مي دانستي به دانش خود عمل نكردي؟
خداوند مهربان در قرآن كريم درباره قوم عاد مي فرمايد با اين كه آيات و نشانه هاي الهي را مي شناختند انكار نموده و از پيامبر الهي سر پيچي كردند وَ تِلْكَ عٰادٌ جَحَدُوا بِآيٰاتِ رَبِّهِمْ وَ عَصَوْا رُسُلَهُ وَ اِتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبّٰارٍ عَنِيدٍ ﴿هود، 59﴾
نصيحتى كُنَمت، ياد گير و در عمل آر
كه اين حديث ز پير طريقتم ياد است[1]
مراد از عالم در اين نوشتار مطلق كساني هستند كه نسبت به مسأله اي آگاهي دارند اما در مرحله عمل بدان عمل نمي كنند مثلا كسي كه دروغ مي گويد با اين كه مي داند دروغ كار زشت و حرامي است اما مرتكب ميشود يا كسي كه مي داند بايد نماز بخواند ولي سهل انگاري مي كند و به وظيفه اش عمل نمي كند يا عالم دين كه براي مردم احكام را بيان مي كند ولي خود بدان عمل نمي كند. اما در پاسخ به اين سؤال كه اگر عالمي بخواهد به عمل كند چه بايد بكند؟ بايد گفت ابتدا بايد موانع و رزائلي كه در مسير او قرار دارد شناسايي شده و برطرف شود، سپس عوامل و صفاتي كه باعث ميشود عالم انگيزه پيدا كند و به سرعت سمت عمل حركت كند در او تقويت شود.
توجه به اين نكته لازم است كه اگر كسي علم و عمل را با هم جمع كرد نبايد به خود مغرور شود و ديگران را به سخريه بگيرد چرا كه بايد اخلاص هم در كنار عملش باشد و الا عملش بي فايده است و در محضر الهي حساب بسيار دقيق است أَكْثِرِ الزَّادَ فَإِنَّ السَّفَرَ بَعِيدٌ وَ أَخْلِصِ الْعَمَلَ فَإِنَّ النَّاقِدَ بَصِيرٌ.[2]
بر عمل تكيه مكن خواجه! كه در روز ازل
تو چه دانى قلمِ صُنع، به نامت چه نوشت[3]
اهميت علم و عالم
در شرافت و فضيلت علم و دانش همين بس كه خداوند متعال در اولين آياتي كه بر رسولش نازل كرد خود را اولين معلم انسان معرفي نمود در آيات ابتدايي سوره مباركه علق مي فرمايد اَلَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ﴿العلق، 4﴾
همچنين در سوره مباركه مجادله مومنان را در كنار عالمان از درجات رفيع بهره مند ساخته است يرفع اَللّٰهُ اَلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ اَلَّذِينَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ دَرَجٰاتٍ وَ اَللّٰهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ ﴿المجادلة، 11﴾ خدا مؤمنان از شما را به درجه ای و دانشمندانتان را به درجاتی [عظیم و باارزش] بلند گرداند، و خدا به آنچه انجام می دهید، آگاه است.
فضيلت همراهي علم با عمل
در آيات قرآن و روايات اهل بيت عليهم السلام، عالماني كه توانسته اند علم خود را به عمل آراسته و زينت نمايند، مورد تمجيد و تكريم قرار گرفته اند در اين جا به مواردي از آن اشاره ميشود:
الف: آيات
و چه كسى نيكو گفتارتر از آن است كه به سوى خدا مىخواند و كار شايسته انجام مىدهد و مى گويد من از مسلمانانم.[4]
خداوند به آنها كه ايمان آورده و كار شايسته انجام داده اند، وعده فرموده و برايشان آمرزش و اجر عظيم است.[5]
كسانى كه ايمان آورده و كار شايسته انجام مىدهند، به واسطه ايمانشان، پروردگارشان، هدايتشان مى كند؛ در بهشت هاى سراسر نعمت كه نهرها از زير آن روان است.[6]
كسانى كه ايمان آورده و كار شايسته انجام دهند، خداوند رحمن برايشان (در دل خلق) دوستى قرار مى دهد.[7]
خداوند، كسانى را كه ايمان آورده و كار شايسته انجام مىدهند، وعده داده است كه ايشان را جانشينان روى زمين قرار دهد؛ چنانكه با پيشينيان ايشان چنين كرده است.[8]
و آنها كه ايمان آورده و كار شايسته انجام دهند، به تحقيق آنها را در زمره صالحان قرار دهيم.[9]
پروردگارشان دعايشان را مستجاب فرمود به اينكه من عمل هيچ عمل كننده اى چه زن و چه مرد را ضايع نمى كنم، بعضى از شما از بعضى ديگر هستيد.[10]
ب: روايات
بهترين دانش، علمى است كه همراه عمل باشد «خَيْرُ الْعِلْمِ ما قارَنَهُ الْعَمَلُ.»[11]:
برترين اندوخته ها، علمى است كه بدان عمل مى شود.«أفْضَلُ الذَّخآئِرِ عِلْمٌ يُعْمَلُ بِهِ.»[12]
عمل كردن به علم از كمال نعمت است.«الْعَمَلُ بِالْعِلْمِ مِنْ تَمامِ النِّعْمَةِ.»[13]
علم، راهنماى هر كسى است كه بدان عمل كند.«الْعِلْمُ رُشْدٌ لِمَنْ عَمِلَ بِهِ.»[14]
عالم كسى است كه عملش به درستى گفتارش گواهى مى دهد.
عمل، شعار مؤمن است.
عمل، رفيق اهل يقين است.
نيكوكار كسى است كه عملش گفتارش را تصديق كند.
علم، تماماً حجت (بر ضد صاحبش) است، مگر آن قدرى كه به آن عمل شود.
كسى كه به علم عمل كند، مثل راهرو در راه روشن است.
شرافت در نزد خداوند سبحان به نيكى اعمال است، نه به زيبايى گفتار.
همراه خيرخواه، همان عمل صالح است.
نزديكترين مردم به پيامبران كسى است كه بيش از همه به دستورات آنها عمل كنند.
برترين علم آن است كه اثرش در اعضا و جوارح انسان آشكار شود.
نتيجه علم با عمل خوب برداشت مىشود نه با گفتار زيبا.
پاداش عملت از علمت برتر است.
سپاسگزارى عالم نسبت به علمش، عمل به آن و گذاشتن آن در اختيار مستحق است.
بر عالم لازم است كه به آنچه آموخته عمل كند، سپس دنبال آنچه نياموخته برود.علم اندك همراه با عمل، از علم زياد بدون عمل بهتر است.
هيچ تجارتى مانند عمل نيكو نيست.
هيچ خيرى در عمل نيست، مگر همراه با يقين و پارسايى باش [15]
راه هاي عمل گرايي
براي اين كه شخص بتواند از نردبان علم به قله عمل بار يافته و علم خودش را به عمل آراسته نمايد، بايد عوامل و صفاتي در او تقويت شود كه در اين جا به بررسي آنها مي پردازيم بعضي از اين صفات مقدمه اي براي عمل و بعضي با عمل همراه است.
ايمان
ايمان يعني «تسليم توأم با اطمينان خاطر[16]». بعضي از بزرگان در تعريف ايمان چنين فرموده اند: «واژه «ايمان» از ريشه «اَمْن» است و سرّ اطلاق ايمان بر عقيده آن است كه مؤمن اعتقاد خود را از ريب، اضطراب و شكّ، كه آفت اعتقاد است، ميرهاند و آن را اِيمِن ميكند. از اين رو رسوخ و استقرار عقيده در قلب را «ايمان» ميگويند و براي رسيدن به آن، علم به تنهايي كافي نيست؛ گاهي انسان به چيزي عالم است ولي به آن مؤمن نيست: (وجحدوا بها واستيقنتها أنفسهم)[17] اعتقاد علمي بايد با جان و قلب انسانِ معتقد و عالِم عجين شود ودراوصاف نفساني و اعمال بدني او جلوه كند تا اطلاق ايمان بر آن درست باشد وبر اين اساس، اطلاق مؤمن بر كسي كه عقيده حقّ را تنها بر زبان ميراند درست نيست: (من الّذين قالوا آمنّا بأفواههم ولم تؤمن قلوبهم)[18] (أحسب الناس أن يتركوا أن يقولوا آمنّا وهم لا يفتنون[19])؛ عَقْد علمي كه قضيّهذهني و معقول است تا با جان عالِم عَقْد و گرِهِ ديگر نيابد، ايمان نيست»[20]
ايمان يكي از عواملي است كه باعث مي شود انسان به دانسته خود عمل كند هر مقدار ايمان راسختر باشد به عمل نزديك تر است، در آيات و روايات بسياري، ايمان در كنار عمل صالح قرار گرفته است كه اين نشان دهنده تأثير ايمان و همراهي آن با عمل صالح است. ايمان حقيقي وقتي است كه انسان خود را در حرم امن الهي ببيند، چنين شخصي از شر نفس درون و شيطان بيروني در امان است
رابطه ايمان و عمل
با دقت و تدبر در آيات قرآن و كشف رابطه ايمان و عمل مي توان گفت آيات قرآن در اين ارتباط به چند مورد تقسيم مي شود
1. در پاره اي از آيات ايمان و عزم عملي در يك مرتبه قرار گرفته اند
2. در پاره اي از آيات ايمان از عمل جدا مي شود و ايمان را قبل از عمل مطرح نموده است
3. پاره از آيات به ذومراتب بودن و قوت وضعف ايمان اشاره مي كند
براي روشن شدن رابطه ايمان و عمل ابتدا تقسيم سه گانه آيات مطرح و در نهايت نتيجه گيري خواهد شد
الف: دسته اي از آيات به رابطه تساوي بين ايمان و عمل اشاره دارد
الَّذينَ آمَنُوا يُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا يُقاتِلُونَ في سَبيلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِياءَ الشَّيْطانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعيفاً[21] كسانى كه ايمان آورده اند در راه خدا مىجنگند، و كسانى كه كفر ورزيده اند در راه طاغوت (هر طغيانگر نافرمان حق) مىجنگند، پس شما با ياران و دوستان شيطان بجنگيد، كه بى ترديد مكر و فريب شيطان همواره (در برابر تدبير الهى) ضعيف است
* قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ(1) الَّذِينَ هُمْ فىِ صَلَاتهِمْ خَاشِعُونَ(2) وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ(3) وَ الَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَوةِ فَعِلُونَ[22] حقّا كه گروندگان (به اصول عقايد اسلام) رستگار شدند (گويى به تمام پاداش اعمالشان در آخرت نايل گشتند) آنان كه در نمازشان (به دل و به اندام ها) فروتنند. و آنان كه از هر بيهوده و زشت رويگردانند و آنان كه زكات را پرداختكننده و به تزكيه نفس عاملند
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ[23] و برخى از مردم به جاى خدا همتايانى (از بتها و ستارگان و اجنّه) برمىگزينند كه آنها را چنان كه بايد خدا را دوست داشت دوست مىدارند، ولى كسانى كه ايمان آوردهاند محبتشان به خداوند بيشتر است (از محبت آنها به معبوداتشان). و اگر كسانى كه ستم كردهاند آن هنگام كه عذاب (آخرت) را مشاهده مىكنند ببينند كه قدرت و نيرو همه از آن خداست و خدا سختكيفر است (به شدت پشيمان خواهند شد)
إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ[24]
جز اين نيست كه سرپرست و ولىّ امر شما خدا و فرستاده اوست و كسانى كه ايمان آوردهاند، آنها كه نماز را برپا مى دارند و در حالى كه در ركوعند زكات مى دهند
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في سَبيلِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ[25] جز اين نيست كه مؤمنان كسانى هستند كه به خدا و فرستاده او ايمان آوردهاند، سپس هرگز (در ايمان خود) شك و ترديدى نكرده و با مالها و جانهايشان در راه خدا جهاد كردهاند، آنها هستند كه (در اعتقاد و گفتار و كردار) صادقاند
إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ وَ يُبَشِّرُ الْمُؤْمِنينَ الَّذينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبيراً[26] حقّا كه اين قرآن (جامعه انسانى را) به پايدارترين و استوارترين طريقه و آيين هدايت مىكند، و مؤمنانى را كه پيوسته عملهاى صالح به جا مى آورند بشارت مى دهد كه براى آنها (در دنيا و آخرت) پاداشى بزرگ است
وَ لَوْ لا أَنْ تُصيبَهُمْ مُصيبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْديهِمْ فَيَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ[27] و اگر نه اين بود كه چون مصيبت و عقوبتى به آنها (به عنوان مجازات و كيفر) در مقابل آنچه خودشان پيش فرستادهاند برسد (حجّت آرند و) بگويند: پروردگارا، چرا به سوى ما رسولى نفرستادى تا از آياتت پيروى كنيم و از مؤمنان باشيم (ما بدون برانگيختن پيامبر آنها را به كيفر كفر و فسقشان گرفتار مىكرديم، پس ما همواره عقل را با نقل تأييد مى كنيم)
ب: در عده اي از آيات ايمان يك مرتبه قبل از عمل مطرح شده است و عمل نتيجه ايمان بيان شده است
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرينَ[28] اى كسانى كه ايمان آوردهايد از صبر و نماز كمك بجوييد، كه همانا خداوند با صابران است
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّباتِ ما كَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ لا تَيَمَّمُوا الْخَبيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمْ بِآخِذيهِ إِلاَّ أَنْ تُغْمِضُوا فيهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَميدٌ[29] اى كسانى كه ايمان آوردهايد، از پاكيزهها و حلالهاى آنچه كسب كرده ايد و آنچه براى شما از زمين بيرون آوردهايم (از كشت و معادن) انفاق نماييد و قصد مال ناپاك (بد و حرام) نكنيد كه از آن انفاق نماييد، در حالى كه آن را (اگر در برابر حق خودتان مىدادند) جز با چشمپوشى (و بى ميلى) نمى گرفتيد، و بدانيد كه خداوند بى نياز و ستوده (صفات و ستوده افعال) است
إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ[30] همانا كسانى كه ايمان آورده و عملهاى شايسته كرده و نماز را بهپا داشته و زكات پرداختهاند، براى آنان در نزد پروردگارشان پاداشى در خور شأن آنهاست، و (در آخرت) نه بيمى بر آنهاست و نه اندوهى خواهند داشت
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ[31] اى كسانى كه ايمان آوردهايد، شكيبايى ورزيد و ديگران را نيز به شكيبايى واداريد و در برابر دشمن پايدارى كنيد، و مرزدارى نماييد، و از خدا پروا كنيد شايد رستگار گرديد
الَّذينَ آمَنُوا يُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا يُقاتِلُونَ في سَبيلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِياءَ الشَّيْطانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعيفاً[32] كسانى كه ايمان آوردهاند در راه خدا مىجنگند، و كسانى كه كفر ورزيدهاند در راه طاغوت (هر طغيانگر نافرمان حق) مىجنگند، پس شما با ياران و دوستان شيطان بجنگيد، كه بىترديد مكر و فريب شيطان همواره (در برابر تدبير الهى) ضعيف است
ج: شدت و ضعف داشتن ايمان در دسته اي از آيات
هُوَ الَّذي أَنْزَلَ السَّكينَةَ في قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ لِيَزْدادُوا إيماناً مَعَ إيمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَليماً حَكيما ً[33] اوست كه اطمينان و آرامش را در دلهاى مؤمنان فرو فرستاد تا ايمانى بر ايمانشان بيفزايند، و (انواع) سپاهيان آسمانها و زمين از آن خداوند است (چه سپاهيان ارادى متصرف در عالم تكوين از فرشتگان و اجنّه و آدميان، و چه غير ارادى از آنچه در سلسله علل فعاليت دارند) و خداوند همواره دانا و حكيم است
الَّذينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيلُ [34] همان كسانى كه مردم به آنها گفتند كه مردم (مكه) براى (نبرد با) شما اجتماع كردهاند، از آنان بترسيد، اما (اين خبر) بر ايمان آنان افزود و گفتند: خدا ما را كافى است و او خوب وكيلى است
يا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اَلْكِتابِ اَلَّذِي نَزَّلَ عَلى رَسُولِهِ وَ اَلْكِتابِ اَلَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِاللّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ اَلْيَوْمِ اَلْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِيداً [35] ای اهل ایمان! به خدا و پیامبرش و کتابی که بر پیامبرش نازل کرده و به کتابی که پیش از این فرستاده [از روی صدق و حقیقت] ایمان بیاورید. و هر که به خدا و فرشتگان و کتاب های آسمانی و پیامبران او و روز قیامت کافر شود، یقیناً به گمراهیِ دور و درازی دچار شده است.
وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِكُون[36]و بیشترشان به خدا ایمان نمی آورند مگر آنکه [برای او] شریک قرار می دهند.
اَلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ اَلرَّسُولَ اَلنَّبِيَّ اَلْأُمِّيَّ ﴿الأعراف، 157﴾
خداوند متعال وقتي پيروان حقيقي تورات را توصيف مي كند مي فرمايد: آنان كساني هستند كه از رسول گرامي اسلام تبعيت مي كنند. در اين آيه به جاي كلمه «يومنون» از واژه «يتبعون» استفاده كرد چون ايمان به خداي سبحان ايمان آوردن به انبيا و شرايع ايشان با اطاعت از دستورات آنان است و يتبعون دلالت مي كند كه ايمان صرف كفايت نمي كند بلكه ايمان بايد همراه عمل باشد
تاثير ايمان در پرورش عمل گرايي
بعد از بررسي آيات كه در عده اي، ايمان قبل از عمل مطرح شده و در بعضي، ايمان به عمل گره خورده است، چنين به دست مي آيد كه ايمان واژه اي است كه معني آن ذو مراتب بوده، شدت و ضعف داشته و تشكيك بردار است و به تعبير ايمان به مستقر و مستودع تقسيم مي شود از این رو امام صادق عليه السلام درباره مراتب ايمان چنين فرموده اند: قال: «الإيمانُ حالاتٌ ودرجاتٌ وطبقاتٌ ومنازلُ[37] امام صادق عليه السلام مي فرمايد: ««ايمان، حالات و درجاتى دارد و داراى طبقات و منازلى است»
از جمع بندي بين آيات به اين نتيجه مي رسيم، با توجه به تشكيكي بودن مراتب ايمان، اگر ايمان قوي باشد با عمل همراه خواهد بود ولي اگر ايمان ضعيف و سست باشد در مرتبه قبل از عمل قرار مي گيرد و دچار تزلزل ميشود، باتوجه به آيات اين نكته به دست مي آيد كه ايمان يك نوع رابطه اي با عقل عملي دارد اما رابطه آن تساوي نيست به دليل آياتي كه ايمان را از عمل جدا مطرح مي كند.
اراده
اراده كه از آن به قصد و نيت و عزم هم تعبير شده است براي آن تعريف جامع و روشني نيامده است، اراده در اصطلاح به اين معناست كه شخص بايد بخواهد تا از دلبستگي ها و وابستگي ها منقطع شود و از آنچه به آن عادت كرده و با آن خو گرفته رهايي يابد انساني كه از بايد و نبايد آگاه است ولي در پي عمل به آنها نيست، در حقيقت ناتوان نيست، بلكه نمي خواهد و اراده نمي كند.[38]
هر چه در فهم و خيالت آن بود
تا ابد راه وصالت آن بود[39]
اگر انسان اراده قوي و هدف بلند داشته باشد براي رسيدن به هدفش همه موانع را كنار مي زند تا به هدفش برسد حضرت اميرالمومنين درباره اهميت، نيت و اراده چنين فرموده اند: عطاى الهى، به اندازهى نيّت [شخص] است «عَلى قَدْرِ النِّيَّةِ تَكُونُ مِنَ اللَّهِ الْعَطِيَّةُ.»[40]
همچنين فرموده اند: نيّت، پايه عمل است «أَلنِّيَّةُ أَساسُ الْعَمَلِ.»[41] هر مقدار نيت صادقانه باشد عمل خاص تر خواهد بود و به هدف نزديك تر است. در مجامع روايي، نيت خود نوعي عمل بر شمرده شده است أفضل العمل النّيّة الصّادقة.[42] بهترين عمل نيت صادق است.
در سوره مباركه هل اتي كه در شأن اهل بيت نازل شده است با اين كه بزرگترين بخشش و از خود گذشتگي را انجام دادند بالاترين نيت را كرده و قصدشان فقط لوجه الله بود و انتظار هيچ پاداش و تشكري را نداشتند. إِنَّمٰا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اَللّٰهِ لاٰ نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزٰاءً وَ لاٰ شُكُوراً ﴿الإنسان، 9﴾ [و می گویند:] ما شما را فقط برای خشنودی خدا اطعام می کنیم و انتظار هیچ پاداش و سپاسی را از شما نداریم.
جنابِ عشق بلند است، همّتى حافظ!
كه عاشقان، رَهِ بىهمّتان به خود ندهند[43]
يكي از علماي اخلاق در اين باره چنين نگاشته است: «مشكل اساسي من و تو و هر مدعي بي حقيقت نيز همين است كه قصد و اراده نداريم، قصد صادق و اراده صادقانه و به تعبيري نيت صادقانه اكسير طريق و كبريت احمر است و داشتن چنين قصد و اراده اي بسي مشكل»[44] هر مقدار نيت بالاتر باشد بدن خسته نمي شود و زود تر به هدف ميرسد حضرت امام صادق (عليه السلام) فرموده است: ما ضعُف بدنٌ عمّا قويت عليه النيّة؛[45] با تقويت فطرت، نيّت و روح، هرگز بدن دچار ضعف نمي شود.
و بر عكس هر جا كه انسان نيت صادقانه نداشته باشد موفق نمي شود و به عمل منتهي نمي شود عند فساد النّيّة ترتفع البركة. با فاسد شدن نيت بركت از بين مي رود[46] إذا فسدت النّيّة وقعت البليّة.[47] هر گاه نيت فاسد شود بلا و گرفتاري پيش آيد.
آيت الله جوادي در اينكه چرا شخص با اين كه چيزي را مي داند ولي بدان عمل نمي كند چنين فرموده اند:
«سرّ اين تفاوت آن است كه بين ايمان ـ كه كار عقل عملي است ـ و بين قلب انسان، اراده او فاصله است، در حالي كه بين علم ـ كه كار عقل نظري است ـ و بين قلب انسان، اراده وي فاصله نيست؛ يعني در برابر مطلب بيّن يا مبيّن نميتوان گفت كه من نميخواهم بفهمم، چون توجه به بديهي همان و فهميدن همان؛ ولي مي توان گفت كه عصاره اين قضيه را به قلب خود گره نميزنم و به آن عقيده پيدا نمي كنم.[48]
البته فقط اراده كردن كار خير، انسان را به مقصد نميرساند؛ چه بسا وي تصميم خوبي مي گيرد؛ ولي بر اثر كنترل نكردن شهوت و غضب، توفيق عمل صالح را نمي يابد[49] «اين نفس امّاره كه از تيزترين سلاح هاي شيطان بزرگ است، اگر اسير فرمان ابليس باشد، عقل عملي چنين فردي، امام بي امت مي شود و نتيجه تهي ماندن از جنود مساعد در صحنه جهاد اكبر، همين است كه انسان يا اراده تزكيه ندارد يا تصميم مي گيرد براي نيل به نزاهت روح كار خيري انجام دهد؛ ولي پس از چند قدم درمي ماند.»[50]
عزم
مرتبه بالاتر از اراده را عزم تعبير مي كنند، عزم همان اراده است كه در پي قصد شدت مي يابد و انسان را به عمل وا مي دارد[51] خواجه عبد الله انصاري در تعريف عزم چنين مي نويسد: العزم تحقيق القصد طوعا او كرها «عزم تحقق بخشيدن به قصد است چه از روي خشنودي باشد يا ناخشنودي» [52]
در آيات بسياري به لمن عزم الامور تعبير شده يعني اگر كسي كاري انجام داده قرآن تعبير مي كند كه عزم خوبي داشته است پس معلوم ميشود عزم باعث عمل مي شود
پس معلوم مي شود اراده و عزم نيز داراي مراتبي طولي است و شدت و ضعف دارد و عزم به عمل نزديك تر است، بعضي از افراد اراده ضعيف دارند و به عمل منتهي نمي شود و عده اي داراي اراده قوي هستند كه با عمل همراه مي شود.
محبت
محبت در لغت به معني دوستي و علاقه است و در اصطلاح عبارت است از علاقه و ميل به كسي يا چيزي كه با لذت همراه باشد[53] محبت واژه اي است كه بسيار در آموزه هاي ديني به آن تأكيد شده و از كليدي ترين تعابير قرآني محسوب مي شود.
محبت عامل جذب و عمل است و كسي كه به ديگري محبت پيدا كند به طرف او رفته و هر چه او بخواهد انجام مي دهد
گر جُرعه اى زجام محبّت چشانى ام
اى پير مى فروش، ز غم مىرهانىام
من قطرهى نهان شده در ابرم و تو بحر
اى ابر، همّتى كه به دريا چكانىام
من شاهْباز عالَمِ قدسم، نه كِرْمِ خاك
من نيستم ز اهل زمين، آسمانىام[54]
خداي سبحان به حضرت داوود (عليه السلام) وحي فرمود:
مَنْ أَحَبَّ حَبيباً صَدَّقَ قَوْلَهُ و مَنْ آنَسَ بحَبيب قَبِلَ قَوْلَهُ وَ رَضِيَ فِعْلَهُ و مَنْ وَثِقَ بحَبيب اعْتَمَدَ عليه و مَنِ اشتاقَ إلي حبيب جَدَّ في السَّيْر إليه. «اي داوود كسي كه محبت به كسي داشته باشد قول و فعلش را تصديق مي كند و در مسيري كه او خواسته است تلاش مي كند»[55] از اين روايت معلوم ميشود كه محبت پلي است بين معرفت و طاعت الهي، در صورتي علم و معرفت به عمل منتهي مي شود كه با محبت همراه باشد و الا دائمي نخواهد بود.
فقرِ ظاهر مبين، كه حافظ را
سينه، گنجينه محبّت اوست[56]
صنعت مكن، كه هر كه محبّت نه راست باخت
عشقش، به روى دل، دَرِ محنت فراز كرد[57]
همه انسان ها به دنبال كمال هستند، ريشه محبت نيز كمال طلبي است، و يكي از عوامل تحريك انسان در ميدان عمل به شمار مي آيد و مومن چون همه كمال و جمال را در خداوند متعال مي بيند محب خداوند متعال مي شود؛ ازاین رو بيشترين محبت را نسبت به خدا ابراز مي دارد، كسي كه خدا را دوست داشت اهل بيت را نيز دوست دارد زيرا محبت اهل بيت در طول محبت الهي است نه جداي از آن، لذا شخص مؤمن به اهل بيت نيز محبت داشته و آن را باعث رشد و كمال خود مي داند و در عمل طبق دستورات اهل بيت عمل مي كند. وَ مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللّه وَ مَنْ أَبغَضَكُم فَقَد أَبغَضَ اللّه[58]
امام صادق عليه السلام نيز در روز عيد فطر اين گونه دعا كردند «إِجْعَلْنِى أُحِبُّكَ، وَ أُحِبُّ مَنْ يُحِبُّكَ.»[59] «با الها مرا به گونه اي قرار بده كه تو را و دوست داران تو را دوست داشته باشم» اسلام قانون زندگي است و چون زندگي سراسر محبت را مي خواهد، محبت بين مومنين در قرآن مورد تأكيد قرار گرفته است.
محبت مومنين نسبت به خداوند متعال بر اساس شايستگي و لياقت معشوق است و هر گز به سردي و خاموشي نمي گرايد بر خلاف محبت مشركان نسبت به بت هايشان، كه بر اساس جهل وخيال و هوا و هوس بوده و پايدار نيست.
از این رو محبتي كه از حقيقت سرچشمه نگرفته باشد واقعي نيست و سر انجام به نفرت تبديل مي شود همچون محبت هاي خياباني كه ابتدا تظاهر مي كنند كه دوست دارند اما بعد از مدتي معلوم ميشود اشتباه گرفته اند و كمالي در اين نيست و آن چه دنبالش بوده اند خود محتاج به خداست لذا با سر خوردگي و ناراحتي از هم جدا مي شوند
خلل پذیر بود هر بنا که می بینی
مگر بنای محبت که خالی از خال است[60]
فرق بين محبت به خدا و محبت هاي ديگر اين است كه، در محبت به خدا، محبت به خاطر ذات خداست نه به جهتي ديگر به همين جهت خستگي در آن راه ندارد، بر خلاف محبت هاي ديگر كه اگر كسي مثلا كار مي كند به خاطر نتيجه آن است كه به پول برسد نه به خاطر خود كار يعني خود كاركردن هدف او نيست بلكه هدفش پول است.
يكي ديگر از ويژگي هاي محبت الهي اين است كه با محبت بيگانه قابل جمع نيست زيرا دل جاي دو محبوب نيست مٰا جَعَلَ اَللّٰهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ ﴿الأحزاب، 4﴾ خداوند متعال براي هيچ مردي در درونش دو قلب قرار نداده است از این رو سيد الشهدا امام حسين عليه السلام در دعاي عرفه به خداوند متعال عرضه داشت بار الها «أنْتَ الَّذى أزَلْتَ الْأغْيارَ عَنْ قُلُوبِ أحِبّآئِكَ، حَتّى لَمْ يُحِبُّوا سِواكَ.»[61]: (تويى كه اغيار را از دلهاى دوستانت زدودى، تا اينكه غير تو را به دوستى نگرفتند) محبوبا! محبّت غير خود را از دلم بركن، تا بجز تو درنظر نداشته باشم.
در فرهنگ اسلام با اين كه گفته شده بايد شخص بين خوف و رجا باشد يعني هم از گناهان و عواقب كار خود بترسد و هم به فضل الهي اميدوار باشد در عين حال بر محبت عنايت بيشتري شده است زيرا اگر عبادت با محور محبت باشد اثراتش بيشتر و ماندگار تر است به همين جهت امام صادق عليه السلام فرمود: محبت خدا برتر از ترس خداست الْحُبُّ أَفْضَلُ مِنَ الْخَوْف[62]
همچنين حضرت امير المومنين ضمن برشماري اقسام عبادت ها، عبادتي كه از روي محبت باشد را بر همه عبادت ها ترجيح داد: «قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ- عَزَّوَجَلَّ- خَوْفاً، فَتِلْكَ عِبادَةُ العَبيدِ؛ وَقَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ- تَبارَكَ وَتَعالى- طَلَبَ الثَّوابِ، فَتِلْكَ عِبادَةُ الاجَرآءِ؛ وَقَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ- عَزَّوَجَلَّ- حُبّاً لَهُ، فَتِلْكَ عِبادَةُ الأحْرارِ، وَهِىَ أفْضَلُ العِبادَةِ.»[63]: (گروهى خداوند- عزّوجلّ- را از روى ترس مى پرستند، كه اين عبادت بردگان است؛ و گروهى خداوند- تبارك و تعالى- را براى رسيدن به ثواب پرستش مى كنند، كه اين عبادت مزدبگيران مى باشد؛ و گروهى خداوند- عزّوجلّ- را از روى دوستى و محبّت عبادت مى كنند، كه اين عبادت آزادگان، و بهترين عبادت مى باشد.)[64]
تا ابد، بوىِ محبّت به مشامش نرسد
هر كه خاكِ دَرِ ميخانه به رُخساره نرُفت
مهمترين اثر محبت اين است كه محبت زمينه عمل و تبعيت را هموار مي كند، كسي كه خداوند متعال را دوست دارد سعي مي كند هر چه خداوند متعال از او خواسته و به آن دستور داده را انجام دهد لذا در سوره مباركه آل عمران مي فرمايد: اگر واقعا شما خدا را دوست داريد پس از من تبعيت كنيد تا خدا هم شما را دوست داشته باشد قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اَللّٰهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اَللّٰهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿آلعمران، 31﴾
در اين آيه به زيبايي محبت با تبعيت و عمل پيوند خورده است يعني كسي كه خدا را دوست دارد بايد در عمل هم از دستوراتش پيروي كند و اگر در سوره مباركه بقره فرمود: «وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ.»[65]: «و آنان كه ايمان آورده اند محبّت شديدتر و افزونترى به خدا دارند» معلوم مي شود مومنان كه نسبت به خدا محبت شديد دارند، قطعا در عمل نيز طبق ميل محبوبشان رفتار مي كنند. اگر كسي در ميدان عمل با مشكل روبرو است، بايد در محبت خود نسبت به محبوبش تجديد نظر نمايد، شايد محبت او محبت واقعي نبوده كه او را به عمل وا نداشته است، يا محبت غير را در دل پرورانده است زيرا كسي كه محبت خدا را چشيده باشد مجذوب و دلبسته شده و جاي ديگري نمي رود «إلهى! مَنْ ذَا الَّذى ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِكَ، فَرامَ مِنْكَ بَدَلًا؟!»[66]: (كيست كه شيرينى محبّت تو را چشيد و جز تو را خواست؟!).
عشق و شيدايي
كلمه عشق از ماده عشقه گرفته شده كه نام گياهي است كه در فارسي به آن پيچك گفته مي شود اين گياه به هر چيزي برسد دور آن مي پيچد، وجه تسميه عشق اين است كه وقتي اين حالت و مرتبه شديد در انسان پديد آيد او را از خود بيخود مي سازد و آسايش و راحتي را از او مي گيرد تا آنجا كه فقط ميل و توجه به معشوق دارد و در واقع در او نوعي توحد و يگانگي با معشوق پديد مي آيد[67]در اصطلاح داراي كاربرد هاي متعدد است ابن سينا عشق را حالت از حد در گذشته مي داند «المحبه المفطه هي العشق»[68]
به نظر علامه طباطبايي عشق عبارت است از تعلق و ارتباط وجودي بين محب و محبوب «كان الحب تعلقا وجوديا بين المحب و المحبوب»[69] واژه عشق در روايات مطرح شده است، و با توجه به رابطه طولي بين محبت و عشق، اگر در قرآن محبت شديد به كار رفته است مي توان گفت مراد از آن عشق است
عشق، دُردانه است و من، غَوّاص و دريا، ميكده
سر فرو بردم در آنجا، تا كجا سر بَركنم [70]
شوق، عشق و شيدايي مرتبه اي بالاتر از محبت است، محبت گداخته را عشق گويند، كه در اين مرتبه شخص از خود بي خود شده و محور كار او خدا ميشود و در همه كارها رضاي حق را مي طلبد، چنين شخصي همرنگ جماعت نشده و نگاه نمي كند كه بقيه به كدام سو حركت مي كنند، بلكه حق مدار ميشود، از خود هيچ خواسته اي نداشته و نمي خواهد مگر آنچه را خدا بخواهد.
من همان دم كه وضو ساختم از چشمه عشق
چار تكبير زدم يكسره بر هرچه كه هست[71]
عشق را مي توان به سه قسم تقسيم كرد
عشق حقيقي:
اگر انسان عاشق كمال و جمال مطلق الهي باشد چنين عشقي حقيقي است
عشق مجازي:
اگر انسان عاشق مخلوقات الهي شود كه به نحو مرآتي حق تعالي را نشان مي دهند اين عشق مجازي است كه در طول محبت الهي قرار مي گيرد، همچون محبت به اهل بيت(عليهم السلام) يا محبت به علما و خانواده كه محبتي است در مسير الهي و انسان را به خدا نزديك مي كند، اين محبت نيز مطلوب است.
عشق باطل:
اگر انسان عاشق و دلباخته چيزي شود كه او را از معبودش دور سازد اين عشق باطل است.
آثار عشق
سوزانندگي و حرارت: عاشق واقعي كسي است كه رو از ديگران برگرفته، دلش هميشه به ياد محبوب حقيقي باشد، چنين عشقي همچون آتشي است در دل عاشق كه همه چيز عاشق را (حتي خود او را) مي سوزاند قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع حُبُّ اللَّهِ نَارٌ لَا يَمُرُّ عَلَى شَيْءٍ إِلَّا احْتَرَق[72] محبت و عشق به خدا آتشي است كه بر چيزي نمي گذرد مگر اين كه مي سوزاند.
عمل و اطاعت:
يكي ديگر از آثار عشق و شيدايي به خداوند متعال اين است كه عاشق هر چه معشوق و محبوبش از او بخواهد همان گونه رفتار مي كند «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اَللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اَللّهُ»[73]
منم كه شهره شهرم به عشق ورزيدن
منم كه ديده نيالودهام به بد ديدن[74]
خارج شدن محبت غير از دل: حضرت امير المومنين علي عليه السلام مي فرمايد: همچنان كه خورشيد و شب در يك جا جمع نمي شوند محبت دنيا و محبت آخرت هم با هم جمع نمي شوند. كما أنّ الشّمس و اللّيل لا يجتمعان كذلكحبّ اللّه و حبّ الدّنيا لا يجتمعان.[75]
مشاهده جلال و جمال الهي: پيامبر خدا: خداوند سبحان مي فرمايد: هرگاه اشتغال به من بر جان بنده غالب آيد خواهش و لذت او را در ياد خودم قرار دهم و چون خواهش و لذتش را در يادم قرار دهم عاشق من گردد و من نيز عاشق او و چون عاشق يكديگر شديم پرده ميان خودم و او را بالا مي زنم و آن ( مشاهده جلال و جمال خود) را بر جان او مسلط گردانم به طوري كه وقتي مردم دچار سهو و اشتباه مي شوند او دستخوش سهو نمي شود «يقول الله عز وجل اذا كان الغالب علي العبد الاشتغال بي جعلت بغيته و لذته في ذكري فاذا جعلت بغيته و لذته في ذكري عشقني و عشقته فإذا عشقني و عشقته رفعت الحجاب فيما بيني و بينه و صيرت ذلك تغالبا عليه لا يسهو اذا سها الناس»[76]. در عده اي از روايات عشق را از اسرار الهي دانسته اند كه بايد آن را از غير اهلش مخفي كرد «صَدْرُ العاقِلِ صُنْدُوقُ سِرّهِ.»: سينه عاقل، صندوق راز اوست[77] «لا تُودِعَنَّ سِرَّكَ مَنْ لا أمانَةَ لَهُ.»: (هرگز رازت را نزد كسى كه امانت را رعايت نمى كند، به وديعه مگذار[78]
خموش حافظ! و اين نكتههاى چون زَرِسُرخ
نگاهدار، كه قَلّاب شهر، صَرّاف است[79]
معاشرت با نيكان
معاشرت و مجالست با اهل آخرت، باعث زنده شدن قلب و زدودن زنگار دل مي شود، انسان طبيعتا كمال طلب است و يكي از خصلت هاي او تأثير پذيري است، با هركسي معاشرت داشته باشد كه خصلتي فراتر از او داشته باشد، به او ميل پيدا مي كند و همچون او رفتار مي كند. به همين جهت اهل بيت عليهم السلام به همنشيني با افرادي كه اهل عمل هستند تأكيد كرده اند تا در ما هم تحريك ايجاد شده و در مسير عمل گام برداريم، امير بيان حضرت امير المومنين در اين باره چنين فرموده اند:
«عاشِرْ أَهْلَ الْفَضْلِ، تَسْعَدْ وَتَنْبَلْ.»[80]با اهل فضيلت بياميز، تا سعادتمند و بزرگوار گردى.
«مُعاشَرَةُ ذَوِي الْفَضائِلِ حَياةُ الْقُلُوبِ.»[81] معاشرت با صاحبان صفات پسنديده، زندگانى دلها است.
«أَكْثَرُ الصَّلاحِ وَالصَّوابِ فِي صُحْبَةِ أُولِي النُّهى وَالأَلْبابِ.»[82] بيشتر صلاح و درستى در همنشينى با خردمندان و عاقلان واقعى است.
نتيجه گيري
از مباحث گذاشته مي توان نتيجه گرفت:
عالمي در اسلام مورد تمجيد قرار گرفته است كه اهل عمل باشد.
ايمان امري تشكيكي است، در مواردي قبل از عمل و در مواردي همراه با عمل است، و در عمل گرايي موثر است.
عزم و اراده شخص هر مقدار قوي تر باشد در ميدان عمل موفق تر عمل مي كند.
محبت حقيقي تبيعت را در پي دارد و اگر همراه با عمل نباشد محبت ضعيف يا دروغين خواهد بود.
كسي كه عاشق خدا شد، هميشه دنبال رضاي خداوند متعال است و هر چه از او خواسته شده انجام خواهد داد.
عالمي كه اين عوامل در او ضعيف باشد در عمل دچار مشكل مي شود
اگر كسي بخواهد در مرحله عمل موفق باشد بايد اين خصلت ها را در خود تقويت كند
منابع
قرآن
نهج البلاغه
غرر الحكم و درر الكلم،تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، مصحح: رجائى،ناشر: دار الكتاب الإسلامي، قم سال چاپ: 1410 ق
كيمياي وصال مجمد شجاعي چاپ سوم 1390 ناشر: تهران سروش
منازل السائرين، خواجه عبدالله انصاري، بي جا ، دار العلم، 1417 ق
مقالات طريق عملي تزكيه، محمد شجاعي، چاپ يازدهم، 1391 ناشر: تهران سروش
جوادی آملی، عبدالله، تسنيم قم مركز نشر اسراء چاپ اول ١٣٧٨
ادب فناي مقربان،قم، مركز نشر اسرا، چاپ اول
طباطبائى، سيدمحمدحسين، 1417ق، الميزان فى تفسيرالقرآن، چ پنجم، قم، جامعه مدرسين
ديلمي، ارشاد القلوب ابن فارس، احمدبن، بى تا، معجم مقاييس اللغه، قم، مكتب الاعلام الاسلامى.
سعادت پرور، علي، جمال آفتاب، تهران، موسسه تحقيقاتي و انتشاراتي نور، چاپ اول 1368
راز دل، تهران، احيا كتاب، چاپ اول، 1383
نور هدايت، تهران، احيا كتاب، چاپ اول، 1386
پاسداران حريم عشق، تهران، احيا كتاب، چاپ اول، 1388
سرالاسرا، تهران، احيا التراث، چاپ اول، 1385
شيخ حر عاملي، محمد بن الحسن، قم ، موسسه آل البيت، چاپ اول، 1409
ابن طاوس، علي ابن موسي، اقبال الاعمال، قم، ناشر:دفتر تبليغات اسلامي، چاپ: 1376
الكافى، كلينى، ثقة الاسلام محمد بن يعقوب، چهارم، تهران، دار الكتب الاسلامية.
ديوان حافظ، تصحيح قدسى، انتشارات اشراقى.
شريفي عنايت الله اخلاق قرآني قم ناشر هجرت 1390
ابن سينا اشارات و تنبيهات
مجلسي محمد باقر بحار الانوار بيروت موسسه الوفاء 1403
[1] . جمال آفتاب ج 1 ص 187
[2] .بحار الانوار ج 13 ص 432
[3] . جمال آفتاب ج 2 ص 50
[4] . فصّلت: 33
[5] . المائدة: 9.
[6] . يونس: 9.
[7] . مريم: 96
[8] . النّور: 55
[9] . العنكبوت: 9
[10] . آل عمران: 195
[11] غرر و درر موضوعى، باب العلم، ص 268.
[12] غرر و درر موضوعى، باب العلم، ص 266.
[13] غررالحكم، ص 152.
[14] غررالحكم، ص 152.
[15] . الغرر والدّرر، باب العمل وكذا مابعدها من الرّوايات.
[16] قاموس قرآن ص 124
[17] سوره انبيا آيه 27
[18] سوره بقره، آيه 210
[19] سوره عنكبوت آيه 2
[20] .تسنيم، جلد 2 - صفحه 156
[21] سوره نسا آيه 76
[22] سوره مومنون
[23] سوره بقره آيه 165
[24] سوره مائده آيه 55
[25] سوره حجرات آيه 15
[26] سوره اسرا آيه 9
[27] سوره قصص آيه 47
[28] سوره بقره آيه 153
[29] سوره بقره آيه 267
[30] سوره بقره آيه 277
[31] سوره آل عمران آيه 200
[32] سوره نسا آيه 76
[33] سوره فتح آيه 4
[34] سوره آل عمران 173
[35] . سوره نسا آيه 65
[36] . ﴿يوسف، 106﴾
[37] . الكافى، ج 2، ص 33، الرواية 1.
[38] . كيمياي وصال ص 155
[39] . پاسداران حريم عشق، ج7، ص: 360
[40] همان.
[41] غرر و درر موضوعى، باب النّيّة، ص 398.
[42] .نهج الفصاحه ص 232
[43] .جمال آفتاب، ج4، ص: 270
[44] . مقالات طريق عملي تزكيه ج 2 ص
[45] .وسائل الشيعة، ج1، ص: 53
[46] . غرر الحكم ص92
[47] . غرر الحكم ص 283
[48] . ادب فناي مقربان جلد6 - صفحه 239
[49] . تسنيم، جلد 20صفحه 418
[50] . تسنيم، جلد 20 - صفحه 417
[51] . كيمياي وصال ص143
[52] . منازل السائرين ج 1 ص 82
[53] .اخلاق قرآني ص 65
[54] . ابياتى از اشعار صدر محلّاتى- رحمهاللَّه- كه علّامه طباطبايى- رحمهاللَّه- بسيار شيفتهى اين ابيات بود.
[55] . ادب فناي مقربان ج 7 ص 100
[56] . جمال آفتاب، ج1، ص: 243
[57] . جمال آفتاب ج 4 ص 288
[58] . ادب فناي مقربان جلد7 - صفحه 88
[59] . اقبال الاعمال ج 2 ص224
[60] ديوان حافظ، چاپ قدسى، غزل 69، ص 83.
[61] اقبال الاعمال، ص 349.
[62] .الكافي (ط - الإسلامية)، ج8، ص: 129
[63] وسائل الشّيعة، ج 1، ص 45، روايت 1.
[64] . جمال آفتاب، ج1، ص: 458
[65] بقره: 165.
[66] بحار الانوار، ج 94، ص 148.
[67] .اخلاق قرآني ص 66
[68]. اشارات و تببيهات ج 3 ص 162
[69] . الميزان ج 1 ص 413
[70] . ديوان حافظ، چاپ قدسى، غزل 452، ص 330.
[71] .جمال آفتاب، ج1، ص: 229
[72] .بحار الانوار ج 67 ص 23
[73] . سوره آل عمران آيه 31
[74] . ديوان حافظ، چاپ قدسى، غزل 483، ص 350.
[75] . غرر الحكم ص 536
[76] .كنزل العمال 1872
[77] . غرر و درر موضوعى، باب السّرّ، ص 158.
[78] . غرر و درر موضوعى، باب السّرّ، ص 159.
[79] .جمال آفتاب، ج1، ص: 485
[80] غررالحكم، ص 429.
[81] همان.
[82] همان.
/270/260/20/