متناسب با آغاز سال تحصیلی، هم چون سالهای گذشته، بین دو طیف در حوزه علمیه مناقشهای درگرفت. در این گفتوگو که باید با رعایت موازین و شئون طلبگی باشد، متاسفانه آنان که علم نوآوری را برافراشتهاند و بر میراث گذشته طعن میزنند، حدود اخلاق و ادب را در مناظره با بزرگان و اساتید حوزه در نظر نداشتند. این سطور کوتاه را بر حسب وظیفه شاگردی در دفاع از اصالتها و ریشههای حوزه مینگارم و نیک میدانم که سرنوشت آن چه خواهد بود. مجددا گروهی که تحول را فریاد میزنند با چماق تهمتها و تیغ قضاوتها آن را خواهند نواخت و به جای پاسخ مستدل، مجددا سخنهای بیدلیل از موضعی حقطلبانه به گوش خواهد رسید.
در آخرین اظهار نظری که در کانال تلگرامی موسسهای تحولخواه منتشر شد است، نکاتی در خصوص سخنرانی استاد معظم آیت الله یثربی در اصفهان بیان شده است. در این یادداشت نویسنده نکاتی را در پاسخ به کلام آیت الله یثربی بیان میدارد که لازم است با دقت به آن پرداخته شود تا یا سوءتفاهم احتمالی برطرف شود و یا پرده از درخواست واقعی تحولخواهان فروافتد.
نویسنده محترم در اولین بخش از یاداشت انتقادی خود نسبت به کلام آیت الله یثربی، ادعایی را مطرح میکنند. ایشان مینویسند: محصول سازمانی حوزه، آن چیزی است که حوزه فضای آن را فراهم آورده و اعضای خود را به سمت آن سوق میدهد. بنابراین اگر کسی از این چرخه عدول کند، محصول نظام آموزشی یا فرهنگ حاکم بر حوزه به حساب نمیآمد. برای همین نیز نمیتوان امام خمینی، شهید مطهری یا شهید بهشتی رحمةالله علیهم را محصول سازمانی حوزه دانست. چه؛ این بزرگواران محصول إعراض از سازوکار متداول حوزهاند! آیا فضای بسته 70 سال پیش نجف، چیزی جز رسائل و مکاسب و درس خارج فقه را ارزش به حساب میآورد و در نظام آموزشی آن چیزی به اسم کلام، امامت، وهابیت و فلسفه وجود داشت؟ بنابراین شاهکار الغدیر حاصل إعراض از جمود بر فقه و اصول است نه محصول آن!
در این پاراگراف کوتاه چندین ادعا مطرح شده است که کوچکترین طلبه حوزه هم میتواند بر بطلان آن استدلال کند. ادعای اول آن است که اعاظمی هم چون علامه امینی و دیگران، محصول اعراض از حوزهاند. کسانی که ایشان نام میبرند، همگی سالها در درون حوزه و بر اساس خطوط طراحی شده در آن همین متون کلاسیک را تحصیل و تدریس نمودهاند. از سوی دیگر این بزرگان بر اساس قواعد موجود در حوزه نجف که افتخار تشیع محسوب میشود به تحصیل پرداخته و زندگی علمی خود را در منظومه همین حوزه گذراندهاند. با این حال ایشان بدون هیچ دلیلی به ثمر نشستن بزرگان را محصول اعراض از حوزه و نظامات و قوانین و قواعد نوشته و نانوشته آن میدانند. گویی این بزرگان در خلا متولد شدهاند و یا در دانشگاه و یا مرکزی علمی و یا در گوشهای ناشناخته از دنیا، در ناکجا آباد بهثمر رسیدهاند. مجددا تکرار میکنم تمام بزرگانی که منشا اثر بودهاند، بر سر خان کرامت حوزه مستقل و عظیم شیعه نشسته بودند و از اساتید همین حوزه بهرمند شده و مراحل دانشوری را در این مرکز علمی، پشت سر گذاردهاند. مگر آنکه کسی از اساس، منکر سیر شاگردی کردن بوده برای تحصیل علم و به ثمر رسیدن، مسیری جز این تعریف کرده باشد.
ادعای دوم ایشان در این پاراگراف، تاختن به حوزه نجف و توصیف آن به جمود و بسته بودن است. ایشان که از اساس آن حوزه وزین را درک نکردهاند، بنابر کدام دیتا و کدام نقل معتبر آن را بسته میدانند. اساسا ملاک باز و بسته بودن از نظر ایشان کدام است؟ حوزهای که تمامی گرایشهای فکری در آن آزادانه و بدون هیچ مانعی به حیات علمی خود ادامه میدهند، چگونه ممکن است بسته باشد؟ بهترین شاهد بر وجود فضای آزاد فکری در نجف، حضور امام خمینی در دوران تبعید و دایر بودن فعالیتهای علمی و اجتماعی در آن میباشد، در حالی که مشرب فکری ایشان، چه از نظر سیاسی و چه از نظر تمایلات فلسفی و عرفانی، خلاف عرف نجف بود. نویسنده محترم نمیدانند که مرحوم آیت الله العظمی خویی در نجف و در همان فضایی که ایشان آنرا به جمود مینوازد، کتاب ارزشمند البیان فی تفسیر القران با موضوع علوم قرآنی را تالیف میکند. دهها اثر رجالی، تفسیری و تراثی در حوزه نجف به ثمر نشسته است، آن هم بدون دستگاههای عریض و طویل اداری و مالی دولتی و غیردولتی و با اتکا به عالمان خودساختهای که در حوزه مبارکه نجف اشرف هم به زینت علم و دانش آرسته شده بودند و هم فضایل اخلاقی را از اساتید خود به ارث برده بودند. به راستی اگر این میراث گرانبها محصول حوزه نیست، پس محصول کدام مرکز علمی است؟ محصول کدام اساتید است؟ محصول کدام تشکل و گفتمان است؟
در فراز دوم متاسفانه نویسنده محترم از شگردی که در این سالهای بر فضای فکری و فرهنگی کشور سایه افکنده است، بهره میبرند. ایشان با استفاده از واژه تحجر، طرف مقابل را قبل از محاکمه و اثبات جرم، مجازات مینمایند. اینکه در یک گفتوگوی طلبگی و اختلاف نظر، یکی از طرفین با تهمت تحجر، بخواهد دیگری را از میدان بدر کند نه تنها زیبنده نیست، بلکه نشان از تهی بودن انبان استدلال است. آیا هر کسی که با حفظ نظامی کارآمد ولو با سابقه، موافق باشد، متحجر است؟ به طور کلی تحجر چیست؟ بدون آنکه این واژه معنا و حدود و ثغور آن مشخص شود به یکباره چماق پرآوازه تحجر، بر سر مخالف کوفته شود نه رسم جوانمردی است و نه رسم ادب. در این فراز، بعد از طرح ادعای بیدلیل تحجر، سوالی مطرح میشود که اساسا اگر علامه امینی به جای خواندن مکاسب به سراغ یک رشته تخصصی میرفت و عمر خود را با مکاسب تلف نمیکرد آیا توفیق بیشتری به دست نمیآرود؟
جدای از اینکه طرح این گونه احتمالات، چقدر قابل مذاکره و بررسی است و گذارههایی که محصول طرح چنین احتمالاتی است، چقدر ارزشمند است، باید توجه داشت که خواندن مکاسب، خود مانند طی یک دوره روش استدلال و یا روش شناسی است. تسلط بر روش شیخ اعظم در مواجه با ادله و نحوه استدلال، به راستی یک دوره عمیق روش شناسی است که هر دانش پژوهی که خواهان ورود به حوزه علوم انسانی است از آن بینیاز نیست. اگر طلبهای بخواهد مفسر باشد یا متکلم و یا مورخ، در هر حال این بعد از کتاب مکاسب، برای او مفید بلکه ضروری است. بنابراین نگاه تحقیر آمیز به این اثر و نیز اطلاق اتلاف عمر بر کتابی که محصول تلاشهای شیخ اعظم است، صرفا بیادبی و ناسپاسی در حق اثری است که کماکان ارزشمند و قابل استفاده است. مکاسب اکنون حتی برای کسانی که بخواهند در رشته دیگری به غیر از فقه و اصول فعالیت کنند نیز سودمند است.
نویسنده محترم در یاداشت انتقادی دیگری که پیشتر منتشر نموده بود، برای رد کتاب مکاسب و نشان دادن ناکارآمدی آن بیان داشته بود که کدام یک از طلاب حوزه علمیه بعد از خواندن مکاسب، توان ارائه یک تحلیل اقتصادی را دارد؟ به راستی مگر هدف حوزه تربیت تحلیلگر اقتصادی است و مگر شیخ انصاری برای این مقصود مکاسب را تالیف نموده است؟ این تصور از اساس نادرست است. برای فهم اقتصاد و بازار بورس باید دانش مربوط به آن را در مراکزی که برای این هدف طراحی شده است، آموخت. حوزه و مکاسب شیخ، متکفل تربیت تحلیلگر اقتصادی نیست تا این ادعای نویسنده، منقصتی برای کتاب مکاسب، محسوب شود. حتی آنان که مدعی اقتصاد اسلامی هستند نیز بعد از سالها تلاش، نتوانستهاند کوچکترین گام را بردارند و اثری قابل قبول را ارایه کنند. البته این ناتوانی دلایل خاص خود را دارد که اکنون محل طرح آن نیست. این ناتوانی در تولید ادبیات اقتصاد اسلامی، هیچ دخلی به کتاب شیخ ندارد، چرا که اساسا این اثر متکفل چنین ماموریتی نیست. این روش که ابتدا یک ماموریت خیالی و باری سنگین را طراحی کنیم و سپس کتابی را در جایگاه متهم قرار داده و آنرا محاکمه و مجازات کنیم که چرا توان کشیدن چنین بار عظیمی را ندارد، یک روش غیر علمی و فرافکنی است. باید متناسب با هدفی که کتاب برای ان طراحی شده است از آن انتظار داشت. این اصل برای کلیت حوزه نیز قابل تعمیم است. انتظارات غیر متناسب با اهداف اصیل حوزه، سبب خسران حوزه خواهد بود.
نویسنده برای اثبات ادعای خود در نامناسب بودن کتب درسی حوزه به سخن برخی بزرگان حوزه اشاره میکند. پربسامدترین بخش نوشته ایشان، آوردن نام تعدادی از بزرگان علمی حوزه، بدون ارجاع به منبع یا نقل معتبر و دقیق درباره لزوم تغییرات است. نسبت دادن این مطالب به بزرگان و طرح ادعای خود در بیفایده بودن کتب فعلی( موجب اتلاف عمر) صرفا کابرد خطابی دارد و از استدلال تهی است. همواره تلاش برای بهبود کتب درسی صورت گرفته و میگیرد و بزرگان حوزه نیز دغدغه آنرا در طول سالیان داشتهاند. اما نویسنده این مسئله را طرح میکند سپس ادعای خود را مطرح میکند که رسائل و مکاسب باعث اتلاف عمر شده و اگر علامه امینی به جای مکاسب به تحصیل کتب دیگر مبادرت میورزید برای او منافع بیشتری داشت. در واقع بین ادعای نویسنده و کلام بزرگان که به آن استشهاد نموده است، سالیان نوری فاصله است.
در فراز چهارم، نویسنده محترم به کلام آیت الله یثربی انتقاداتی را متوجه میکنند که متاسفانه حکایت از یک سوتفاهم بزرگ دارد. ایشان در فهم سخن آیت الله یثربی نیز دچار خطا شده و نتوانستهاند منظور ایشان را درک کنند. بهراستی جای تعجب دارد، کسی که منتقد خواندن رسائل و مکاسب است، اما در فهم مقصود آیت الله یثربی دچار اشتباه شده است. استاد معظم هرگز مطلق تحول را نفی نکردهاند بلکه اظهار داشتند، آنان که در پی برداشتن این کتاب از متون درسی هستند، توانایی جایگزین کردن کتابی عدل و مناسب را ندارند. هم چنین اضافه کردند که اگر میتوانید کتابی را جایگزین کنید که با این قوت علمی باشد و بتواند تواناییهای استدلالی طلبه را بارور کند ما هم استقبال میکنیم. نگارنده کوشیده به جای عرضه کردن نام جایگزین مقبول برای متون آموزشی، عدهای را به عنوان تحول خواه در ذهن خواننده ثبت کند، حال آنکه اساس مطلب سستبنیان است. از سویی پیشنهاد مشخص مشارالیهم نقل نشده و از جانب دیگر نقطهای از گفتار استاد به شکلی تاریک نقل شده است؛ گویی استاد به صورت سلب کلی، هرگونه تحول را نفی کردهاند.
متاسفانه در فراز پایانی یک سو برداشت به استاد نسبت داده میشود و سپس آن برداشت ناصواب نقد میشود. نویسنده در نقد کلام استاد اظهار داشته: گفته شد تنها کسانی که مکاسب و کفایه را فهم کرده و تدریس نمودهاند، حق انتفاد از آن را دارند. آیا صاحب حلقات که در اعتراض به غیر درسی بودن رسائل و کفایه آنها را نوشت، رسائل و کفایه را فهم نکرده بود؟ این نقل کاریکاتوری از کلام استاد، ابتدا به عنوان مقصود و مطلب ایشان بیان میشود سپس نویسنده به نقد آن میپردازد. کلام استاد در این بخش این بود که منتقد یک منظومه معرفتی نمیتواند جاهل به آن باشد. کسی که منتقد مکاسب شیخ است، باید آنرا فهمیده باشد و بدون آنکه آنرا فهمیده باشی، منتقد بودن بیمعناست. این سخن استاد که یک اصل بدیهی و عقلایی جاری در همه مراکز علمی است به صورتی از داخل متن اصلی بیانات ایشان بدون مقدمات و موخرات کلام، بریده و عرضه میشود سپس نویسنده در نقش یک منتقد، کلام استاد را نقد میکند. این روش برای مواجهه با یک کلام مستدل با هزاران دهان فریاد میزدند که نویسنده دستانش از استدلال تهی است که اگر این گونه نبود، نیازی به بهرهبرداری از این روش نادرست نبود.
در همین فراز نیز نویسنده ادعایی را مطرح میکند که فاقد پشتوانه است. چه کسی گفته که مرحوم شهید صدر در اعتراض به رسائل و کفایه حلقات را تالیف کرده است؟ از سوی دیگر شهید صدر چگونه شهید صدر شد؟ آیا جز این است که با خواند کلام شیخ انصاری و در افتادن با عبارات و مطالب کفایه و رسایل، او به این جایگاه رسید؟ آیا صدر برای نگارش حلقات منبعی به جز همین اصول رایج در حوزه را در اختیار داشت؟ حتما نویسنده محترم شهید صدر را نیز که اکنون به کتب و نوشتههایش استناد میکند را نیز محصول حوزه نجف نمیدانند. صدر و دهها اندیشور مانند او محصول حوزه نجف هستند که شما آن را به بسته بودن و ناکارآمدی نواختید. صدر در خلا صدر نشد بلکه در حوزه نجف و با تنفس در همان حوزه به قول شما بسته بارور گردید.
در پایان مجددا عرض میکنم طرح این ادعا که بزرگانی هم چون امینی و صدر محصول حوزه نیستند به مثابه انکار خورشید در آسمان است. لزوم تحول بر کسی پوشیده نیست اما راه آن عبور چشم بسته از میراث ارزشمند و توانای گذشته نیست. نمیتوان با شعار تحول خواهی ماموریتهایی را برای حوزه طراحی کرد که اساسا حوزه برای انجام آن بهوجود نیامده است. در صورتی که باری مافوق طاقت حوزه بر آن تحمیل شود، نتیجهای جز خسارت و اضمحلال حوزه نخواهد داشت. امید است شعار تحول خواهی و گریز از تحجر به فروپاشی سیستمی آزموده و با کارنامهای درخشان، ختم نشود!
پایگاه اطلاع رسانی نشست دوره ای اساتید:
تا اینجا متن نوشتار این نویسنده محترم بود اما برای اینکه مخاطب بتواند بهتر نتیجه گیری کند متن مورد نقد نیز آورده می شود:
سخنی کوتاه با آیت الله یثربی(حفظه الله)
محمد تقی اکبرنژاد
سرور بزرگوار آیت الله یثربی در همایش اخیر اصفهان مطالبی را مبنی بر عدم تغییر کتب و انتقاد نکردن از مکاسب و امثال آن را مطرح کردند که در ادامه نکاتی را به سمع و نظر خوانندگان عزیز میرساند.
1⃣ محصول سازمانی حوزه، آن چیزی است که حوزه فضای آن را فراهم آورده و اعضای خود را به سمت آن سوق میدهد. بنابراین اگر کسی از این چرخه عدول کند، محصول نظام آموزشی یا فرهنگ حاکم بر حوزه به حساب نمیآمد. برای همین نیز نمیتوان امام خمینی ، شهید مطهری یا شهید بهشتی(رحمةالله علیهم) را محصول سازمانی حوزه دانست. چه؛ این بزرگواران محصول إعراض از سازوکار متداول حوزهاند! آیا فضای بسته 70 سال پیش نجف، چیزی جز رسائل و مکاسب و درس خارج فقه را ارزش به حساب میآورد و در نظام آموزشی آن چیزی به اسم کلام، امامت، وهابیت و فلسفه وجود داشت؟ بنابراین شاهکار الغدیر حاصل إعراض از جمود بر فقه و اصول است نه محصول آن!
2⃣ویژگی جریان تحجر این است که گمان میکند برای نتیجه گرفتن فقط یک راه وجود دارد. باید پرسید اگر شیخ انصاری(رحمةالله علیه) مکاسب را ننوشته بود، علامه امینی(رحمةالله علیه) نمی توانست الغدیر را بنویسد؟ از اساس اگر ایشان به جای مکاسب، جوانی خود را صرف کلام میکرد و خریط فن میشد، نمیتوانست این کتاب را به رشته تحریر در آورد؟
3⃣ آیا تنها راه تسلط بر ادبیات عرب و درست نویسی، سیوطی و مغنی است؟ میدانید که این کتابها حتی از حوزههای سنی کشورهای عربی ور افتاده است. آنگاه ما درست نویسی الغدیر را منحصر در سیوطی و مغنی میکنیم!
4⃣گفته شد تنها کسانی که مکاسب و کفایه را فهم کرده و تدریس نمودهاند، حق انتفاد از آن را دارند. آیا صاحب حلقات که در اعتراض به غیر درسی بودن رسائل و کفایه آنها را نوشت، رسائل و کفایه را فهم نکرده بود؟ آیا بزرگانی مثل آیت الله العظمی مکارم شیرازی(حفظه الله) که نگارش جایگزین برای کفایه را جزو آرزوهای خود برشمردهاند، کفایه را نفهمیدهاند؟ آیت الله العظمی سبحانی(حفظه الله) چطور؟ آن مرجع بزرگواری که در جلسه خصوصی به جدّ از مکاسب انتقاد میکند و میگوید: «این کتاب آموزشی نیست و باید از نظام آموزشی حذف شود»، مکاسب را نفهمیده است؟ البته مکاسب کتاب بسیار ارزشمندی است اما در منزلت پژوهش نه آموزش.
5⃣گفته شد که حتی برخی بزرگان گفتهاند ما این کتاب را نفهمیدیم! چطور کسی میتواند ادعا کند من آن را فهمیده ام و به آن اشکال نماید؟! اگر گوینده به این سخن خود ملتزم باشد، نباید از ایشان پرسید: اگر مکاسب تا این اندازه شأن رفیعی دارد و از عمق و دقت برخوردار است، چرا آن را کتاب عمومی قرار دادهاید؟ آیا این بزرگترین جسارت به کتاب عمیق علمی نیست که درس عمومی شود؟ آیا این ضرورت غربالگری را نشان نمی دهد؟ آیا دست کم به خاطر ارج نهادن به مکاسب، نباید آن را درس تخصصی قرار داده و به هر کسی اجازه حضور در کلاس آن را نداد؟
سلام و درود خدا بر الغدیر و نویسنده آن.
پایگاه اطلاع رسانی نشست دوره ای اساتید:
این پایگاه صرفا این دو نوشتار را نشر داده است و این به معنای تایید یا رد نوشتار هیچ یک از دو نویسنده محترم نیست./20/21/20
دیدگاه جدیدی بگذارید