استاد عصاری گفت: ما در دایره فقه و اصول زحمت یازده الی دوازده قرن فقها و اصولیین را داریم، این زحمت زیاد یک سرمایه و تراث برای ما ایجاد کرده که میتوانیم روش تفکر آنها، روش تحقیق آنها، فراز و نشیبهایی که داشتند، نظامی که در تفکر خودشان داشتند را یاد بگیریم و در رشتههای مورد علاقه خودمان بومی سازی کنیم.
استاد محمودرضا عصاری در گفتگو با خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی نشست دوره ای اساتید درباره تفاوت پژوهش و تحقیق گفت: هر واژهای که میخواهد وارد محیط جدیدی شود آراء مختلفی را به خود جلب می کند، پژوهش را اینگونه معنی کنیم و بگوئیم یک سلسله تحقیقات منظم که منجر به تولید یک علم میشود، یک مسئلهای را حل میکند و یک چیز جدیدی را ارائه میدهد، پس بطور خلاصه پژوهش را عملاً یک تحقیق نظاممند که نتیجهاش حل یک مسئله باشد یا تولید یک علم باشد تعریف می کنیم، نکته دوم اینکه در جریان پژوهش ظرفی که پژوهش در آن وارد میشود خیلی مهم است، یعنی اگر پژوهش میآید وارد دانشگاه میشود یا وقتی که وارد حوزه میشود و یا وقتی که وارد دوره مقدمات، سطح یا خارج میشود، در هر کدام از اینها ظرف در مظروف خودش یک تأثیراتی میگذارد.
وی گفت: اگر در حوزه بخواهیم درباره پژوهش بررسی کنیم طبعا با توجه به فضای حوزه باید آن را مورد بررسی قرار دهیم، حوزه از قدیم به عنوان یک مکانی بود که تفکر در آنجا منتج بوده ـ البته گردآوری بوده نه اینکه نبوده ـ ولی اصل آن را تولیدات علمی تشکیل میداد، معمولاً نظرات جدید و تفکرات جدید در حوزه شکل میگرفت، حتی کسانی که ما میبینیم در جاهای دیگر رفتهاند، در دانشگاه رفتند، عمدتا از حوزه خیلی بهره گرفتهاند، آن نقش «ان قلت قلتها» و فراز و نشیبهایی که در یک نظر ایجاد میشود باعث شده که ذهن یک طلبه به پیچیدگی برسد، پیچیدگی ذهن به این معنا است که به مسئله نگاه بسیط نمیکند، مسئله را از ابعاد مختلف در نظر میگیرد و به همین جهت هم در رسیدن به نتیجه کانالهای مختلف و راههای مختلف را باز میکند و از هر کدام از آنها یک نتیجه خاصی میگیرد، در جلسهای من شرکت کرده بودم که یکی از آقایان دانشگاهی وارد یک مسئله فقهی شده بود، مشکل اساسی او همین بود که یک نگاه کاملاً بسیط به موضوع داشت، در حالی که خیلی راحت میشد آن موضوع را از جهتهای مختلف و از حیثیتهای متفاوت تقسیم بندی کرد و در نتیجه بر اساس آن به تحقیق نظاممند دست زد.
اگر حوزه علمیه از پژوهش دور شود از حقیقت خودش فاصله گرفته است
استاد عصاری خاطرنشان کرد: اگر ما این را بپذیریم که حوزه علمیه اصلاً باید چنین باشد بلکه دانشگاه هم باید اینگونه باشد، اگر فاصله گرفته یعنی از حقیقت خودش فاصله گرفته است، آن وقت در درجه اول باید ببینیم وضعیت موجود در حوزه ما چگونه است تا بعد وارد این بشویم که چطور باید پژوهش را در این حوزه ایجاد کرد، ما بعد از انقلاب با یک فضای جدیدی روبرو شدیم، فضای جدید حوزه این بود که جامعه به کلیّت خودش دست نیاز به روی حوزه دراز کرد، این دست نیاز از یک جهت خیلی مثبت بود، به خاطر اینکه روحانیون را به این سمت کشاند که باید فکر کنند و پاسخ مسائل جدید را بدهند اما در مقابل آن و به همین اندازه و شاید هم بیشتر یک نقاط منفیای را هم برای حوزه داشت و آن این بود که حوزه را یک مقدار دچار دستپاچگی کرد، دچار عجله کرد، همیشه دوران گذار از یک محیط به محیط دیگر، از یک مرحله به مرحله دیگر باید با احتیاط صورت بگیرد ولی قاعدتاً این نمیشود و اتفاق نمیافتد، لذا عملاً ما بعد از انقلاب با این جریان روبرو بودیم، جریان این که زمانها طولانی است، درسها خیلی طولانی است، نتیجه نمیدهد، کسی باید سی سال چهل سال زحمت بکشد و درس بخواند تا بعد به یک نتیجهای برسد، باید این زمان کوتاه شود، کوتاه شدن زمان را عمدتا با دو الی سه مرحله به صورت عملی پیش بردند، یعنی رسمی نبود، نوشته شده نبود اما عملاً همین اتفاق افتاد.
دو روش تغییر در درسهای حوزه
وی ادامه داد: یکی اینکه نگاه کردند به قضیه کتب درسی، کتب درسی را یک مقدار تغییر دادند، در بعضی از موارد به فعلیت رسید مثل اینکه معالم تبدیل شد مثلا به الموجز و در بعضی از جهات به فعلیت نرسید اما نوع مطالعه تغییر کرد، یعنی طلبه وقتی وارد درسها شد احساس کرد چه دلیلی دارد در درس مغنی، این کتاب با این پیچیدگی و با این عمق خوانده بشود؟ اصلاً به چه دلیلی طلبه میخواهد ادبیاتش خوب بشود؟ حالا چه دلیلی دارد که این کار را انجام بدهد؟ حالا چرا سیوطی بخوانیم؟ میتوانیم یک چیز دیگر بخوانیم، این نگاه و این رویکرد که طلاب حوزه به عنوان محصلین به کتابهای خودشان داشتند یک تغییر تلویحی را در نظام کتب درسی ایجاد کرد، یعنی کتب درسی را به دو صورت میشود تغییر داد، یکی میشود آن را برداشت و یکی دیگر به جای آن گذاشت، دیگر اینکه میشود آن کتب را خیلی ساده کرد، میشود در تدریس و تدرس آنرا ساده کرد، از کنار مسائل رد شد و زودتر به مسائل و مباحث بعدی و سئوالاهای بعدی رسید، هر دوی این مسئله در حوزه اتفاق افتاد، حتی گاهی اوقات در همین اواخر ما دیدیم که حوزه برای اینکه حرکت کند به سمت اینکه تمام کتاب را بخواند عملاً میزان ساعتها را زیاد کرد، البته من آمار نگرفتم ولی دوستانی که به من مراجعه میکنند مشخص میشود که زمان کمتری برای مطالعه و مباحثه دارند و در نتیجه آن پیچیدگی ذهن اتفاق نمیافتد، آن تعمیق در مباحث اتفاق نمیافتد.
سطحی نگری به مباحث علمی حوزه یک آسیب جدی است
استاد سطوح عالی حوزه ابراز داشت: در ظرفی که در موردش بحث میکنیم و قرار است پژوهش در آن وارد بشود با یک آسیب روبرو است، این آسیب جدی این است که ما دچار سطحی نگری به مباحث علمی حوزه هستیم، نکته دومی که در ظرف باید مورد توجه قرار بگیرد این است که ظرف، ظرف غیر متحول و ایستایی بود، یعنی همان ظرفی که ما در زمان قبل از انقلاب برای نیازهای محدود جامعه داشتیم امروز برای نیازهای کلان جامعه، برای نیازهای حکومت همان ظرف را قرار دادیم، در نتیجه قرار دادن همان ظرف برای همین نیازهای جدید آسیبهایی را برای حوزه و در نتیجه برای پژوهش که بعدا برای شما توضیح میدهم ایجاد کرده است، قبلا ما میآمدیم مقدمات را میخواندیم بعد وارد فقه و اصول میشدیم، بعد وارد درس خارج میشدیم، طلاب هم هر کدام که دلشان میخواست میرفتند تفسیر را هم در کنار آن میخواندند، فلسفه میخواندند، کلام میخواندند و چیزهای دیگر میخواندند، امروز ما تقریبا همان حالت را داریم با این تفاوت که یک موسساتی در کنار حوزه تشکیل شده که آن موسسات مثلا به کلام، فلسفه و تفسیر و امثال اینها میپردازند اما واقعیت عوض نشده است.
بسیاری از طلاب نمیدانند آنچه که میخوانند به چه درد آنها میخورد و قرار است چه تغییری در فکرشان ایجاد کند
وی ادامه داد: واقعیت همان است، یعنی ما برای مثلا پنجاه هزار طلبه حوزه همان یک مسیر را داریم، مسیری که از مقدمات شروع میشود به سطح که شامل مکاسب و رسائل و کفایه است میرسد و بعد وارد درس خارج میشود، بدون اینکه بسیاری از آنها بدانند که آنچه که میخوانند به چه درد آنها میخورد و قرار است چه تغییری در فکرشان ایجاد کند، این نکته دومی است که در ظرف پژوهش ما وجود دارد، یعنی حوزوی وقتی وارد این محیط میشود احساس میکند که دارد مکاسبی را میخواند که رابطه اش را با تفسیری که به آن علاقه دارد نمیداند، رابطهاش را با فلسفهای که به آن علاقه دارد نمیداند، رابطهاش را با کلام نمیداند و مجبور است بیان شیخ انصاری رحمة الله علیه را تحلیل، بررسی و بحث کند در حالی که هیچ ارتباطی بین آنچه که میخواهد و آنچه که میخواند نمیبیند، مخصوصا که بخش قابل ملاحظهای از طلاب در واقع هم انگیزههای تبلیغی و هم استعداد تبلیغی دارند، یعنی خیلی از آنها واقعاً نه دوست دارند مفسر باشند، نه دوست دارند متکلم باشند و نه دوست دارند فقیه باشند، بعضی از آنها حس میکنند استعدادی برای این رشته ها ندارند اما با این وجود مجبورند کلامات آخوند را بخوانند، کلامات شیخ را بخوانند بدون اینکه بدانند بعد از خواندن اینها قرار است در تبلیغ چه نقشی داشته باشد، این موارد به عنوان آسیب دومی است که شما میتوانید برای ظرف پژوهش ذکر کنید، در واقع هر پژوهشی در هر جایی وارد بشود ظرف مناسب خودش را میخواهد، اگر من قرار است در تفسیر یک مسئله جدید را ایجاد کنم یا یک حرکت جدید انجام دهم چارهای ندارم جز اینکه آن محیط را مناسب با آن خواستهام قرار بدهم، این در واقع آسیب دومی است که وجود دارد.
عدم تشخیص استعدادها در حوزه آسیبی برای پژوهش است
استاد عصاری درباره آسیب بعدی گفت: ما آسیب دیگری هم در حوزه داریم که برای بعد از انقلاب آسیب جدیای بوده و آن استعداد شناسی است، یعنی طلاب ما تا قبل از وارد شدن به درس خارج نمیدانند استعداد چه درسی را دارند، به چه چیزی علاقه دارند، یعنی هرگز نتوانستند خودشان را یک جوری محک بزنند و این نکته مهمی است، اگر قرار است من در یک مرکز آموزشی به پژوهشی برسم باید بدانم استعدادم در کدام رشته است، آیا منی که واقعا در تفسیر استعداد دارم میتوانم در فقه یک پژوهش جدی را نشان بدهم و تولید علم داشته باشم؟ آیا منی که در فقه خیلی استعداد دارم میتوانم در فلسفه دارای یک پژوهش جدی باشم؟ عدم تشخیص استعدادها در حوزه آسیب سومی است که برای پژوهش داریم، طبیعی است که تغییر بعضی از این موارد دارد به صورت رؤیا در میآید ولی بعضی از آنها واقعاً ممکن است، یعنی میتوانیم به واسطه یک تکانی که حوزه به خودش میدهد این مشکلات را حل کنیم، اجازه بفرمائید من از آن حالتهای رؤیایی شروع کنم بعد به حالتهای غیر رؤیایی برسم، ببینیم چه کار باید کرد، حالت رؤیاییاش این است که ما واقعاً مخاطبین کتبمان را تغییر بدهیم، یعنی تنویع را برایشان قائل بشویم، بدانیم که واقعا بخشی از مخاطبین کتب ما مخاطبین واقعی نیستند، بخشی از طلاب نمیخواهند فقیه شوند، همه نمیخواهند اصولی بشوند، اما از این سرمایه گران قدر هم نباید فاصله بگیریم.
بهرهمندی از سرمایه و تراث عظیم فقهی و اصولی برای استفاده در تفسیر و کلام و فلسفه
وی ادامه داد: وقتی با طلبهها صحبت میکنم آنها سئوال میکنند که واقعا ما چرا باید فقه بخوانیم؟ چرا باید اصول بخوانیم؟ پاسخ من به آنها این است که ما در دایره فقه و اصول زحمت یازده الی دوازده قرن فقها و اصولیین را داشتیم، این زحمت زیاد یک سرمایه و تراث برای ما ایجاد کرده که میتوانیم روش تفکر آنها، روش تحقیق آنها، فراز و نشیبهایی که آنها داشتند، نظامی که در تفکر خودشان داشتند را یاد بگیریم و در رشتههای مورد علاقه خودمان بومی سازی کنیم، مثلا اگر بنده بیایم وارد تفسیر شوم نباید بسیط و ساده وارد تفسیر بشوم، من یک سرمایه بزرگی از فقها دارم که آن سرمایه این است که فقهای ما و اصولیین ما یک نظام فکری را به مخاطبشان یاد دادند، پس من اگر وارد تفسیر شوم نمیتوانم بدون نظام فکری وارد شوم، ما اگر اصول فقه داریم میتوانیم اصول تفسیر داشته باشیم، میتوانیم اصول کلام داشته باشیم، در حالی که نداریم، در حالی که نمیدانیم با روایات اعتقادیمان باید چطور برخورد کنیم، درحالی که نمیدانیم با تفسیر چگونه باید برخورد کنیم، ما در اصول فقه حجیّت ظواهر قرآن را داریم اما در تفسیر این بحث باید مفصل صورت بگیرد، من به طلاب میگویم تراث ما قابلیت عظیمی برای بومی سازی در رشتههای متفاوت دارد.
استاد حوزه علمیه ابراز داشت: پس اجازه بفرمایید برای آن قضییه رؤیایی از همین جا شروع کنیم که اولا این جایگاه را برای طلابمان توضیح بدهیم که اگر فقه میخوانند، اگر اصول میخوانند دوتا هدف را پیگیری میکنند، هدف اول یادگیری محتوا است که ممکن است برای یک طلبه که میخواهد تفسیر بخواند به دردش نخورد، اما هدف دوم آن به دردش میخورد و آن این است که واقعاً شیخ انصاری مثلا به عنوان یک فقیه در بین ادله مربوط به بیع چه نظامی را ایجاد میکرده، در بین منابع استنباط چه نظامی را ایجاد میکرده، این نظام و این سیستم اگر قرار شد در تفسیر بیاید چه تغییری باید بکند، او به من یاد میدهد که چگونه فکر کنم، چگونه به فکرم نظم بدهم، چگونه به ادله نظم بدهم، چگونه ریزه کاریها را بالا و پایین کنم، مرحوم آخوند هم همین طور، اگر آخوند در بحث علم اجمالی وارد میشود و با آن ظرافت تفکیک میدهد چگونه آن تفکیک را در یک مبحث کلامی انجام بدهم؟ یعنی یاد گرفتن تکنیک فکر، چارهای هم نداریم، تا زمانی که ما نتوانیم کتابهای بسیار غنی در ابعاد تفسیر و کلام و فلسفه و اینها به عنوان مقدمات آنها بنویسیم و نتوانیم یاد بدهیم مجبوریم از این سرمایه و از این تراث استفاده کنیم، پس اولین قدم ما یاد دادن رابطه این درسهایی که میخوانیم با رشتههای متفاوت است که فقط یک فقیه به اینها نیاز ندارد، این سرمایه که باید در همه جا بومی سازی شود عینا نمیتواند در تفسیر مورد استفاده قرار گیرد، اما میشود کپی برداری کرد و مطابق با فضای تفسیری از آن بهره گرفت.
در کنار فقه و اصول، درسهایی برای استعدادهای خاص اضافه شود
استاد عصاری خاطرنشان کرد: نکته دوم این است که در کنار کتبمان، یعنی وقتی که طلبه از مقدمات مثلا وارد سطح می شود آرام آرام جریان استعداد شناسی را جا بیندازیم، یعنی با استفاده از تکنیکهای جدید ـ البته با احتیاط ـ بیاییم طراحی کنیم و ببینیم هر طلبهای واقعاً به چه دردی میخورد، اگر یک طلبهای واقعاً به درد تبلیغ میخورد ما از این سرمایه عمرش چگونه باید استفاده کنیم، اگر به درد فقه میخورد چگونه باید استفاده بکنیم و همچنین رشتههای دیگر، من معتقدم جای تشخیص این استعداد در بدو ورود به سطح است، یعنی وقتی طلبه اصول فقه مرحوم مظفر و لمعه میخواند باید این استعداد شناسی صورت گیرد و بعد وارد مرحله دوم شود، در مرحله دوم قرار نیست تراث را عوض کنیم اما قرار است در کنار این فقه و اصول درسهایی را برای استعدادهای خاص قرار دهیم، مثلا چه اشکالی دارد برای کسی که میخواهد مبلغ شود در چهار چوب تبلیغ درسهایی اضافهتر قرار دهیم ـ البته انشاء الله در آینده و نه زود چون همیشه باید با احتیاط این تغییرات را انجام داد ـ کتب مناسب با تبلیغ را در کنار تراث فقه و اصول برای آنها قرار بدهیم و همچنین در تفسیر و در جاهای دیگر.
وی ادامه داد: پس وقتی طلبه ما از مقدمات وارد سطح شد یک استعداد شناسی و در واقع معرفی کتابها و درسهایی که مناسب با استعداد او است برایش قرار دهیم، در این چهار چوب اگر کسی میخواهد فقه و اصول کار کند به نظر من لازم نیست مکاسب و رسائل کم بشود بلکه یک سری کتابهایی هم باید به آن اضافه کنیم، کتابهای اصولی ما عملا الان یک کتابهای ناهماهنگ است، الموجز و اصول فقه با رسائل کاملاً ناهماهنگاست، هم از جهت محتوایی و هم تاریخی، مرحوم مظفر چیزی را رد میکند که بعدا دارند میخوانند در حالی که قدیم این طوری نبوده، قدیم اول معالم و بعد قوانین میخواندند بعد هم رسائل و ما به لحاظ تاریخی کاملاً رشد تفکر اصولی را در این قضیه میدیدیم اما الان اینطور نیست، الان شخص اول الموجز را میخواند که کاملا بعد از اصول فقه است، اصول فقه مرحوم مظفر بعد از رسائل است، این نامنظمی برای کسانی که محصلین فقه و اصول هستند باید درست شود، یعنی اگر این استعداد شناسی صورت بگیرد نه تنها لازم نیست این کتابها عوض شود بلکه باید تقویت هم بشود اما برای مخاطبین خودش، برای مخاطبین تفسیر، مخاطبین کلام و غیره، طبعاً آرام آرام و با احتیاط باید کتابهای مناسب قرار بگیرد.
وی در جمع بندی این بحث تأکید کرد: تا اینجا ما برای تعریف پژوهش یعنی بر اساس آن تعریفی که از پژوهش ارائه دادیم که گفتیم که نتیجه آن باید تولید علم باشد، یک آسیب را در واقع سطحی نگری در حوزه دانستیم و همچنین عدم تفکیک مخاطبین و ... و بعد گفتیم چه کار میتوان انجام داد که آن مشکل حل بشود، یعنی یک شخصی بتواند پژوهش کند، منی که میخواهم پژوهش کنم اگر رابطه درسی که میخواهم بخوانم را با آنچه که میخواهم به دست بیاورم ندانم نمیتوانم پژوهش کنم، پس اول باید آن را در خود ایجاد کنم، اگر مثلا استعداد فلان درس را ندارم نمیتوانم یک پژوهشگر خوبی باشم، پس باید درسهای مناسب خود را برای خودم قرار بدهم و این به معنای عوض کردن نظام درسی حوزه نیست، حداقل تا مدتهای طولانی، بلکه به معنای این است که ما درسهای مناسب با استعداد افراد را برایشان قرار بدهیم، حالا از اینجا به بعد میرسیم به آن تکنیکی که ما در حوزه نیاز داریم تا پژوهشی که مورد قبول امروز است اتفاق بیفتد.
تغییر و تحول در حوزه با عجله صورت گرفته است
استاد عصاری گفت: شنیدهام حوزه قبل از انقلاب افراد معدودی را به عنوان آن شاخصهای خودش بیرون میداد، اینطوری نبوده که اکثریت افراد چنین باشند، شاید آنهایی که قبل از انقلاب در حوزه بودند و کاملاً در جریان درسی طلبهها قرار داشتند بتوانند درصد آن را مشخص کنند، نمیخواهم بحثم را منحصر کنم به قبل از انقلاب یا بعد از انقلاب، اما بعد از انقلاب که در واقع مرحله رویکرد کلان جامعه به سمت حوزه بود، به همان اندازه امکانات حوزه هم بالا رفته ولی از این امکانات با عجله استفاده کردیم، بحث این نیست که ما امکانات کافی نداریم، بحثم روی این است که از این امکانات با عجله استفاده کردیم، یعنی فکر کردیم که اگر میراث خودمان را کنار بگذاریم، مثلا اگر سیوطی را کنار بگذاریم جایش مبادی را بگذاریم موفقتریم، من نمیخواهم بگویم موفقتر نیستیم، میخواهم بگویم بدون تحقیق این کار را کردیم، اگر معالم را گذاشتیم کنار و جایش موجز گذاشتیم موفق هستیم؟ میخواهم بگویم این تغییر و تحول با عجله صورت گرفته، با فکر صورت نگرفته است، یعنی امروز که بنده در مقابل شما نشستهام و صحبت میکنم استدلالی برای جایگزینی الموجز نسبت به معالم یا نسبت به اصول استنباط ندارم، چرا این به جای معالم قرار گرفته؟ نه این که دلیلهایی ذکر نکردند، دلیلها برای من قانع کننده نیست، میخواهم بگویم تحول یک مقدار با عجله صورت گرفته است، یعنی اگر ما کشورهای جهان سومی را به همین تعریف بکنند خوب تعریف کردهاند که جهان سومیها دوست دارند تحول پیدا کنند اما برای دوست داشتن خودشان عجله دارند، این عجله باعث میشود که گاهی اوقات بیایند طرحها و الگوهای دیگران را بدون فکر بپذیرند و بدون فکر اجرا کنند.
هزینه هایی که به خاطر مسائلی چون حضور و غیاب و شیوه امتحانات در حوزه پرداخت کردهایم
این استاد حوزه علمیه ادامه داد: تمام مشکل روی این قسمت است یعنی عملاً ما نمی آییم این دوران گذار را با احتیاط و در عین حال با فعالیت طراحی کنیم، با عجله طراحی میکنیم، مثلا فرض کنید اگر در حوزه بحث حضور و غیاب را مطرح میکنیم هدفمان چیست؟ هدفمان این است که نظم را اجرا کنیم اما هزینههایش را حساب نمیکنیم، هزینه اعتمادی که من به یک طلبه داشتم، یک طلبهای که میآمد از من حلالیت میگرفت که دیروز نبوده در حالی که من اصلاً حواسم نبوده این را یک سرمایه ندانستیم، احساس می کردیم که این اشخاص کم هستند و لذا باید حضور و غیاب صورت بگیرد، اما ندانستیم چه اعتمادی دارد در حوزه از بین میرود، ندانستیم که اگر من بالای سر طلبه در امتحانش یک نفر را گماشتهام یعنی این شخص مورد بیاعتمادی قرار گرفته و در نتیجه اخلاق پائین میآید، من گاهی فکر میکنم برای پاسخ گویی به نیازهای کلان جامعه راه را عوضی رفتیم، یعنی به جای اینکه از راه اخلاق برویم علم را درست کنیم، گفتیم برویم علم را درست کنیم هر دو را خراب کردیم، حالا این بحث را پرانتزش را ببندم، نگاهی که ما به کتب درسی داشتیم، نگاهی که به نوع تدریس و درس خواندن داشتیم تغییر کرده است.
با عجله در تدریس و واحد پاس کردنها یک پژوهشگر بار نمی آید
استاد عصاری گفت: امروز تدریسهای ما عجلهای است، امروز همان واحد پاس کردن است، منتها شکل حوزویاش، این نمیتواند یک پژوهشگر بار بیاورد، با این سریع خواندنها، با این عجله کردنها، با این واحد پاسکردنها نمی توان به جایی رسید، اجازه بفرمائید یک مثالی را که بارها زدم این جا بزنم، در یک جلسهای بودم که بحث تفسیری بود، وقتی اشکالی را مطرح کردم در جواب من گفتند آن اشکالها مربوط به فقه است و مربوط به تفسیر نیست، می گفتند تفسیر به این دقتی که شما میگوئید نیست، این در واقع یک نوع اهانت به تفسیر بود، یعنی اشکالات من را پذیرفتند اما گفتند در فقه اینقدر دقت میکنند، در تفسیر دقت نمیکنند، تفسیر همین است، یعنی تفسیری که مربوط به کتاب قرآن است، منبع اصلی ما است و باید بسیار بسیار ظریف و دقیق روی آن کار شود نتیجهاش این شده که آن گروهی که مثلاً مخاطب من بودند با این که خودشان در تفسیر کار کردند ـ نمیخواهم بگویم مفسر و متخصص بودند اما تحصیل کرده در تفسیر بودند ـ جواب آنها این بود که اینها مربوط به ما نیست مربوط به فقه است، میخواهیم این اتفاق نیفتد، یعنی کاری که میخواهیم بکنیم این است که این اتفاق در حوزه ما در هیچ رشتهای نیفتد، پس ما تا به این جای قضیه به این رسیدیم که ظرف پژوهش باید درست شود.
نگاه ثانوی به مباحثی که شیخ و آخوند رحمة الله علیهما مطرح کرده اند
وی ادامه داد: نکته بعد این است که برای تعمق در مباحث چقدر ارزش قائل شدیم؟ در یک مصاحبه ای که با «حریم امام» داشتم عرض کردم اصول فقه یک بعد آن مسئله است، مسئلهای که قرار است در فقه نتیجه بدهد، یک بعد آن ایجاد یک تفکر است، ایجاد یک نظم فکری است، این تفکر را ما چقدر توانستیم در طلبهها ایجاد کنیم؟ اجازه بفرمائید اسمش را بگذارم نگاه ثانوی به مباحثی که شیخ و آخوند رحمة الله علیهما مطرح کرده اند، این که به طلبهمان بگوئیم تو هم یاد بگیر که چگونه باید فکر بکنی، چگونه باید مسئله تولید کنی، از مرحوم صاحب عروه رحمة الله علیه تعریف میکنند، میگویند قدرت ایجاد مسئله داشته، میگویند مسئله ایجاد میکرده و حل میکرده، تو هم مسئله ایجاد بکن، بعد از خواندن این همه کتابهای اصولی باید مسئله ایجاد بکنی، امروز حکومت تو احتیاج به تو دارد، جامعهات احتیاج به تو دارد، اگر قرار بود تو اصول فقه حکومتی را بنویسی، اصول فقه اجتماعی را بنویسی، چگونه باید مینوشتی؟ ما از اینها برای طلاب حوزه تقریبا میشود گفت نداریم، بعضی از همایشها صورت میگیرد اما نه به صورت منظم و نظاممند.
تا زمانی که نحوه تفکر را به یک طلبه آموزش ندهیم نمیتواند در پژوهش موفق شود
استاد سطوح عالی حوزه تاکید کرد: ما احتیاج داریم که ارتباط درسهای خودمان را با مسائل روز برای طلبهها توضیح بدهیم تا آنها بدانند آن نحوه تفکر شیخ در حل فلان مسئله امروزی چه نقشی داشته، اگر فلان شخص در کشور فرانسه برای اثبات بعضی از قوانین از کلمات شیخ استفاده میکند و بعد مورد تشویق آنها هم قرار میگیرد چرا خودمان این را نمیفهمیم که این نحوه تفکر را تا به حال چگونه به طلاب نشان دادهایم؟ من گاهی اوقات به طلاب توضیح میدهم که اگر بگویند شیخ در تفکر اصولیاش از انسداد شروع میکند ولی در آخر انسدادی نمیشود، یعنی نظام فکریاش از انسداد شروع میشود ولی آخرش انسدادی نمیشود، آیا شما میتوانید این را ردش کنید؟ جایگاه نظریه ایشان در خبر واحد در کل تفکر اصولی او چیست؟ شما اگر خواستید نظام فکری و اصولیتان را بیان کنید می توانید به همان صورت که شیخ فکر کرده شما هم فکر کنید؟ آیا مبانیای که خود شیخ به طور پراکنده در کلماتش مطرح کرده ما توانستهایم به طلبهمان منتقل کنیم؟ به عنوان مبانی نه به عنوان مفاهیمی که میخوانند و میروند امتحان میدهند، در کفایه توانستهایم این کار را انجام بدهیم؟ تا زمانی که نحوه تفکر را به یک طلبه یاد ندهیم نمیتواند در پژوهش موفق شود، نحوه تفکر یعنی حرکت نظاممند از معلومات به مجهول.
آیا پژوهشگرها را حوزه تولید کرده یا مربوط به استعداد، زحمات و پشتکارهای خودشان بوده است؟
استاد عصاری ادامه داد: این حرکت نظاممند در اصول چیست؟ اصلاً مطالب چه هستند که قرار است من به آنها نظم بدهم و بر اساس آن به مجهول خودم برسم؟ این را من به طلبه یاد دادهام یا فقط و فقط رسائل و کفایه را میخوانم و آخرش میبینم هیچ چیزی دستم را نگرفته است؟ به طلابی که وارد درس خارج میشوند بگویید ما دو روز به شما فرصت میدهیم بیائید آنچه را که از رسائل یاد گرفتهاید یا آنچه را که از کفایه یاد گرفتهاید به صورت منظم بیان کنید، ببینید چه خواهد شد و بعد فکر کنیم این عمر طولانیای که از طلاب هدر رفته یا محترمانه بگوییم صرف شده آیا توانستهایم آن طور که قابل است صرف کنیم؟ ببینید در این ظرف نمیتواند پژوهش نتیجه نهایی بدهد، من نمیخواهم بگویم که در حوزه پژوهشهای موفقی نداشتیم، داشتیم و خیلی هم داریم، اما ببینیم آیا پژوهشگرها را خودمان تولید کردهایم یا مربوط به استعدادها، زحمات و پشتکارهای خودشان بوده است؟ خیلی مهم است آنچه که پژوهش میشود ما به خودمان نسبت ندهیم، نسبتش بدهیم به استعداد خودش، به زحمت خودش، به شب نخوابیدن خودش، به اینکه او این طرف و آن طرف خیلی تلاش کرده، حتی یک طلبه ما در دوران سطح باید موضوعات مسائل فقهی در بحث فقه، موضوعات مسائل تفصیلی کلامی و فلسفی را در جامعه امروزش بداند، اما آیا اصلاً ما اصلاً نشستی برقرار میکنیم؟ آیا از متخصصین دانشگاه درخواست میکنیم که بیایند و برای ما توضیح بدهند؟ همین جریان سلاح اتمی را آمدند موضوعش را برای ما توضیح بدهند؟ متخصصین خودشان بگویند نقاط مثبت، نقاط منفی، آثار خطر آور و همه چیز آن را برای ما توضیح بدهند؟ تا چه رسد به مباحث دیگر، مثلا ما درباره حقوق ذمی ها در جامعه عملاً به صورت مسئله طهارت و نجاست برخورد میکنیم بدون اینکه موضوع آن را به صورت کلان برای ما توضیح بدهند که بعد ببینیم آیا این حکمی که مربوط به ذمی ها در دوران شکل خلافت حکومت بوده آیا در دولت و ملت هم همین طور است؟ الان که در حال گذار به جهانی شدن هستیم همین طور باید باشد؟ آیا اینها در موضوع حکم تاثیر میگذارد تا بعد در نتیجه در حکم هم تاثیر بگذارد یا نه؟ ما هیچ چیزی از موضوعات نمیدانیم، واقعاً هم نمیدانیم، پس چگونه انتظار داریم که یک پژوهش ارزشمندی بیاید وارد عرصه میدان شود؟ یعنی نه موضوع آن را بلد هستیم و نه نحوه تفکر شیخ و آخوند را، لذا پژوهشهایی که میآید گاهی اوقات میبینیم موضوع را خوب بلد نیستند، گاهی میبینیم که خیلی سطحی به نتیجه رسیدند، آدم احساس نمیکند که یک طلبه این را نوشته باشد، این جا است که میبینیم گاهی اوقات یک فردی بعد از هزار و چهارصد سال یک دفعه میآید در یک ضروری دین شک میکند، مقاله هم مینویسد، تازه اظهار اجتهاد هم میکند، چرا؟ چون ما روش اجتهاد را به طلبههایمان یاد ندادهایم، چون نمیتوانیم بگوئیم که روش اجتهاد از کجا شروع میشود و به کجا ختم میشود، ملاک دارد، میزان دارد، اینطوری نیست که هر کس هر کاری که دلش میخواهد بکند، در مباحث سیاسی ما چقدر موضوعات داریم که از آنها ناآگاه هستیم، خوب چه انتظاری از یک طلبه دارید که بخواهد پژوهش خوبی را تحویل بدهد؟
این استاد حوزه علمیه قم خاطرنشان کرد: در مسائل اجتماعی از مسئله سادهای مثل اعتیاد و طلاق و موارد دیگر شروع میکنیم، آیا شما آمار مشخصی از طلاق دارید؟ آیا میدانید در جامعه امروز ما چند درصد طلاقها به واسطه مسائل مالی است؟ چند درصد آن به واسطه مسائل اخلاقی است؟ چند درصد آن به خاطر مقتضیات عصر مدرن است؟ ما هیچ چیزی از اینها نمیدانیم، چطور میخواهیم پژوهش انجام بدهیم، اصلا من کجا باید مراجعه کنم؟ فرض کنید من میخواهم یک چنین آمار دقیقی بدست بیاورم، یک آماری که توسط فلان بنگاه غیر قابل اعتماد ارائه نشده باشد، میخواهم به یک مورد قابل اعتماد مراجعه کنم، تعداد معتادانمان چقدر است؟ اصلا میدانید چقدر است؟ چرا به این سمت میروند؟ چرا در مسائل اجتماعی فساد گسترش مییابد؟ چرا فلان خانم با اینکه عبادتهای مستحب انجام میدهد ولی بیحجاب است؟ چرا فلان آقا با اینکه اعتقاداتش بد نیست ولی نماز نمیخواند؟ من چگونه میتوانم پژوهشی در این زمینه انجام دهم؟
مشکل در محتوای پژوهشها است نه چکیده، مقدمه و کلیدواژه
استاد عصاری ادامه داد: این در موضوع شناسی، حالا فرض کنید من خواستم کار بکنم، از کجا باید شروع کنم و به کجا ختم کنم؟ من هنوز نمیدانم مرحوم شیخ انصاری کجاها از «تجارة عن تراض» استفاده میکرد؟ کجا از اصل لزوم استفاده میکرد؟ چرا؟ چون خواندم و امتحان دادهام و رفتم اما جایگاه هر کدام از اینها را نمیدانستم، کجا از قواعد عامه استفاده میکردیم؟ کجا از خاصه استفاده میکردیم؟ آیا مثلاً اگر یک قاعده فقهی داشتیم این قاعده فقهی به راحتی میتواند توسط یک روایت تخصیص بخورد یا نه؟ مرحوم صاحب جواهر در یکی از مباحثش این مسئله را مطرح میکند که آیا خوردن شراب در حالت اضطرار و برای درمان اشکال دارد یا نه؟ اگر اشتباه نکنم تا آنجا که یادم هست مرحوم صاحب جواهر قواعد اضطرار را مقدم میکند بر روایت خاصه که در آن مقام وجود دارد، ملاکش چیست؟ ما به طلبه یاد دادیم؟ شبیه این قضیه در کلمات شیخ انصاری وجود دارد، اگر یادش ندادیم چطور انتظار داریم پژوهش فقهی به بار بنشیند و وارد جامعه بشود، به نظر خیلی انتظارمان بیش از حد است، ما مقدمات کار را نسبت به پژوهش انجام ندادهایم، امروز نگاه میکنیم وقتی که یک پژوهشی میرسد بلافاصله میگویند چکیدهاش کجاست؟ مقدمهاش کجاست؟ آیا واژههایش را ذکر کردهاید یا نکردهاید؟ اینها چیزهای شکلیاش ساده است اما مشکل در محتوا است، ما در مسئله محتوا با گیر جدی روبرو هستیم و امروز باید حرکت کنیم.
مدرسه در سایه؛ پیشنهادی به نشست دورهای اساتید
وی گفت: پیشنهادی که من به نشست دورهای دارم ـ به خاطر اینکه احساس میکنم نشست دورهای اساتید نشستی است که امید زیادی به آن میشود داشت و امیدوارم که همانطور که تا حالا مراجع تقلید خیلی همراهی کردهاند از اینجا به بعد هم همراهی کنند ـ این است که اولین قدم ایجاد یک مدرسه در سایه است، مدرسه در سایه یعنی چه؟ یعنی ما کلاسهایی برای بچههای با استعداد ایجاد کنیم، در خود همین حوزهها به جای پنج سال، هشت - نه سال در فقه و اصول کار کنند، اما حسابی کار کنند، استعدادهایشان را تشخیص بدهیم و کار بکنیم و برایشان سرمایه گذاری کنیم، تحت یک قانون خاصی گزینش شوند و استادهای خیلی خوب و قویای هم داریم که باید از آنها بهره بگیریم، بیاییم استفاده کنیم و آن طلاب را در آن مدرسه در سایه پرورش دهیم، اسمش را من گذاشتم مدرسه در سایه چون مدرسه جداگانهای نیست، ممکن است یک کلاسی باشد در کنار کلاسهای دیگر در همان مدرسه دارالشفاء، در همان مدرسه آیت الله العظمی گلپایگانی رحمةالله علیه، اما بعضی از طلبهها دوست دارند تحت پوشش قرار بگیرند، یعنی این مطلبی که ما میخواهیم بگوییم، این آسیبهایی که در حوزه وجود دارد آسیبهایی نیست که رهایش کنیم، کافی است ۱۰ - ۱۵ استاد مجرب را که پخته هستند و زحمت کشیدهاند بیاوریم و مکلفشان کنیم که این طلبههای با استعداد را مثلا در دایره فقه به نتیجه برسانند و کاملا هم زیر نظر باشند، امتحانات سنگین از آنها گرفته شود، البته پشتیبانی مادی و معنوی هم از آنها بشود، من فکر میکنم خیلی موفقیت آمیز است، میشود در کنار همین مدرسه اصلی یک مدرسه در سایه برای تبلیغ مبلغینمان داشته باشیم، چه عیبی دارد همین درسها را که میخوانند به آنها بگوییم به جای اینکه چهار تا درس بگیرید و پنج ساله تمام کنید مقداری طولانی تر شود اما در کنارش شما به عنوان یک مبلغ در طول این پنج سال باید یک دوره تفسیر قرآن بلد باشید، باید یک دوره روایات اصول کافی را بلد باشید، خوب این میشود یک مدرسه در سایه، خیلی هم کار سنگینی نیست، ما مدرس تفسیرش را داریم، مدرس اصولش را داریم که روایاتش را توضیح بدهد، من به طلبهها بارها و بارها گفتهام یک کلاس روایت شرکت کنید، گفتند که ما مراجعه کنیم، رفتند مراجعه کردهاند، زحمت هم کشیدهاند پیدا نکردهاند، یا در بحث تفسیر کسانی که علاقه به تفسیر دارند شما اساتید مجربی را برای تفسیرشان قرار بدهید، اینها با پنجاه شصت تا استاد درست میشود.
استاد عصاری در پایان با اشاره به موسسات و مراکز تخصصی ابراز داشت: در مورد مراکز تخصصی بدون آنکه بخواهم قضاوت بکنم چون من داخلشان نیستم که بخواهم قضاوت کنم اما دورادور که به من خبر میدهند نتوانستهاند آن تعمیقی را که مورد نظر حوزه است در طلابشان ایجاد کنند، ما فرضمان چیز دیگری است، فرضمان این است که میخواهیم پژوهشگر ایجاد کنیم، یعنی میخواهیم کسی که مبلغ بود بتواند از روایاتش سر دربیاورد، از آیاتش سر دربیاورد نه اینکه برود بالای منبر هرچه دلش خواست بگوید، اگر مفسر است یک تفسیر عمیق مانند گذشتگان خودمان بخواند، من بدون اینکه بخواهم زحمتی که مؤسسات کشیدهاند نادیده بگیرم ـ که خدا توفیقاتشان را زیادتر کند ـ آن طور که دورادور شنیدهام نتوانستهاند آن تعمیقی که طلبهها میخواهند را ایجاد کنند، نشست دورهای میتواند با استفاده از طلابی که در استعدادشناسی و در هدایت تحصیلی شرکت کردهاند، استعداد طلاب را تشخیص دهد و برای با استعدادهایشان کلاسهای مخصوصی بگذارد، لازم هم نیست برنامه ریزی آنچنانی باشد، همان کاری که در مدرسه آیت الله العظمی گلپایگانی میشود همان را انجام دهد و انشاءالله به امید خدای بزرگ آرام آرام این مسئله را گسترش دهند تا انشاءالله به آن نتیجه برسیم، چارهای نیست اگر بخواهیم پژوهش عمیقی انجام بگیرد حوزه باید در هر دو بعد یعنی تفکر نظاممند در هر رشتهای و همچنین موضوع شناسی کار کند./۰/۵۳/۲۰