گذر از علم به عمل «قسمت اول»

چكيده

انسان داري دو بعد علم و عمل است، علم به تنهايي كافي نبوده، بلكه خداوند متعال از انسان خواسته، چيزي را كه فرا گرفته، بدان عمل كند. كساني كه علم دارند به دو گروه تقسيم مي شوند يا به علم خود عمل مي كنند يا به آن عمل نمي كنند. در اين مقاله گروه دوم مورد مطالعه قرار گرفته و به اين پرسش پاسخ داده مي شود كه چرا عده اي با اين كه علم دارند ولي بدان عمل نمي كنند، و چه موانعي در مسير آنها قرار مي گيرد و مانع عمل گرايي آنها مي شود. و در مقاله بعدي عوامل گذر از علم به عمل بررسي شده است. مخاطب اين رساله همه كساني هستند كه با معارف الهي آشنا هستند، اما در مرحله عمل دچار لغزش مي شوند. در اين مقاله ضمن بررسي ابعاد وجودي انسان از حيث دانش و بينش، كلياتي از قبيل نكوهش عالمان بي عمل مطرح، سپس موانع عمل گرايي از قبيل دنيا طلبي، مجالست با اهل دنيا، حرص، گناه و شهوت و غضب مطرح مي شود.

 

 

كليد واژه: انسان، علم، عمل، موانع

 

مقدمه

علم بايد مقدمه عمل باشد و خداوند متعال انسان را به عمل فرا خوانده است. در سوره مباركه كهف هدف از خلقت آنچه روي زمين است را عمل انسان قرار داده است إِنّٰا جَعَلْنٰا مٰا عَلَى اَلْأَرْضِ زِينَةً لَهٰا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً ﴿الكهف‏، 7﴾ عمل بدون ‏علم سقيم، و علم بدون ‏عمل‏ عقيم است. بلكه علم و عمل بايد همراه هم باشند تا به ثمر برسد.

پدر چون علم و مادر هست اعمال

بسان قُرَّةُ العَيْن است احوال‏

نباشد بى ‏پدر انسان، شكى نيست‏

مسيح اندر جهان، بيش از يكى نيست‏[1]

 

بعضي از عرفا در اين باره چنين فرموده اند: «در عمل بدون علم هيچ خير و منفعتى نيست و علم بدون عمل هيچ شرافت و فضيلتى ندارد. علم، صاحبش را به عمل مى‏ خواند و هيچ كدام به تنهايى كارساز نيست»[2]و علم بدون عمل همچون شجر بدون ثمر است؛ قرآن كريم اشاره مي كند به عده از افراد كه با اين كه مي دانند؛ ولي به علم خود عمل نمي كنند و حق را انكار مي كنند وَ جَحَدُوا بِهٰا وَ اِسْتَيْقَنَتْهٰا أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كٰانَ عٰاقِبَةُ اَلْمُفْسِدِينَ  ﴿النمل‏، 14

نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس

ملالت علما هم ز علم بی عمل است[3]

 

دو قوه در وجود انسان وديعه نهاده شده است با يكي تفكر و تعقل كرده و تصميم مي گيرد كه از آن به «انديشه، بينش، ادراك، جزم، عقل نظري» نام برده مي شود و ديگري قوه اي كه عهده دار عمل است كه از آن به «عزم، اراده، انگيزه، گرايش، عقل عملي» ياد مي شود، به عبارت ديگر «عقل نظري عهده‏ دار انديشه صحيح و عقل عملي ضامن انگيزه درست است»[4]

 

اين دو قوه از همديگر متمايز هستند لذا مي توان افرادي را يافت كه علم و جزم به مسأله اي دارند؛ اما در ميدان عمل به آنچه علم دارند عمل نمي كنند، چون قواي انديشه و جزم، با قواي انگيزه و عزم متفاوت است، براي اينكه شخصي به علم خودش عمل كند بايد عواملي موجود و موانع مفقود باشد.

 

ذکر بی فکر، علم بی عمل است

دل بی عشق، چشم بی سَبَل است[5]

 

نكوهش علم بدون عمل

خداوند متعال انسان ها را به علم آموزي به همراه عمل دعوت نموده، در عده اي از روايات اهل بيت (عليهم السلام)، از عالمان به وارثان انبيا تعبير شده است، و در مقابل آن، عالم بي عمل همچون قطاع طريق و از شرار امت محسوب شده است.[6]  انساني كه به علمش عمل نكند در آيات و روايات فراواني مورد مذمت قرار گرفته است.

 

الف:‌ آيات

خداوند متعال به عالماني كه خود اهل علم و خواندن قرآن هستند، خطاب و عتاب مي كند كه چرا مردم را به نيكي دعوت مي كنيد ولي خود بدانچه مردم را به آن فرامي خوانيد عمل نمي كنيد «أَ تَأْمُرُونَ اَلنّٰاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ اَلْكِتٰابَ أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ» «آيا مردم را به نيكى سفارش كرده و خود را فراموش مى‏ كنيد، در حالى كه كتاب را تلاوت مى‏ كنيد آيا تعقل و انديشه نمى ‏كنيد؟»[7]

 

در سوره مباركه صف خداوند متعال مذمت مي كند مومناني را كه چيزي مي گويند كه به آن عمل نمي كنند «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ؟ كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ» «اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد، چرا آنچه را انجام نمى ‏دهيد به زبان مى‏ آوريد؟ نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنی بگویید که عمل نمی کنید!»[8]

 

خداوند متعال در سوره مباركه جمعه در وصف عالمان بي عمل چنين مي فرمايد: «مَثَلُ اَلَّذِينَ حُمِّلُوا اَلتَّوْرٰاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهٰا كَمَثَلِ اَلْحِمٰارِ يَحْمِلُ أَسْفٰاراً بِئْسَ مَثَلُ اَلْقَوْمِ اَلَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيٰاتِ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ لاٰ يَهْدِي اَلْقَوْمَ اَلظّٰالِمِينَ»[9] «وصف کسانی که عمل کردن به تورات به آنان تکلیف شده است، آن گاه به آن عمل نکردند، مانند درازگوشی است که کتاب هایی را [که هیچ آگاهی به محتویات آنها ندارد] حمل می  کند. چه بد است سرگذشت مردمی که آیات خدا را تکذیب کردند. و خدا مردم ستمکار را هدایت نمی  کند.»

 

كسي كه از خدا نترسد و اهل عمل نباشد، هر چند علوم ظاهري را فرا گرفته باشد در واقع عالم نبوده بلكه او فقط انباردار و صاحب اصطلاحات است، چرا كه خداوند متعال در سوره فاطر مي فرمايد عالم بايد خداترس باشد و لازمه خدا ترسي عمل كردن به معلومات است «كَذٰلِكَ إِنَّمٰا يَخْشَى اَللّٰهَ مِنْ عِبٰادِهِ اَلْعُلَمٰاءُ إِنَّ اَللّٰهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ »[10] «و نیز از انسان ها و جنبدگان و چهارپایان [مانند میوه ها و راه های کوهستانی] رنگ های گوناگون وجود دارد. از بندگان خدا فقط دانشمندان از او می ترسند؛ یقیناً خدا توانای شکست ناپذیر و بسیار آمرزنده است.»

 

ب: روايات

لغزش‏ عالِم، جهان‏ها را به فساد و تباهى مى ‏كشد «زَلَّةُ الْعالِمِ تُفْسِدُ الْعَوالِمَ.»[11] «هيزم آتش در روز قيامت، ثروتمندانى هستند كه از بخشيدن مال خود به فقرا بخل ورزيده ‏اند و علمايى كه دين را به دنيا فروخته ‏اند.»

«پر مسئوليت ‏ترين و سنگين ‏بارترين مردم علمايى هستند كه در اداى مسئوليت خود كوتاهى كرده‏ اند.»

«لغزش‏ عالم، بزرگ ‏ترين جنايت است.»

«چه بسا عالمى بدكار و عابدى نادان، پس از علماى بدكار و دينداران نادان بپرهيزيد.»

«در نادانى عالم همين بس كه علم و عملش با هم منافات داشته باشند (علمش عملش را نفى كند).»

«پشت مرا جز دو گروه نشكستند: عالم پرده‏در و بدكار و جاهل ديندار ...»[12]

 

خيانت در امانت؛

«العِلمُ وديعةُ اللَّهِ في أرْضِه، والعلماءُ أمَناؤُه عليه، فمَن عَمِل بِعلمه أدّىَ أمانتَه، ومَن لم يعمَلْ بِعلمه، كُتِب في ديوان الخائِنينَ.» دانش، امانت خداوند در زمين است و عالمان، امينيان او بر اين دانش مى‏باشند. هر كس به دانشش عمل كند، امانتش را ادا كرده و هر كه به علمش عمل‏ نكند، نامش در دفتر خيانتكاران نوشته مى ‏شود.[13]

 

بى ‏تأثير بودن علم بدون عمل‏:

 «إنَّ العالمَ إذا لم يعمَلْ بِعلمه، زلَّت موعظتُه عن القُلوب كما يزِلُّ المطرُ عن الصَّفا.» اگر دانشمند به دانش خود عمل‏ نكند، مانند باران كه بر روى سنگ صاف مى‏لغزد، پند و اندرز او نيز از دل‏ها مى ‏لغزد و در آن‏ها فرو نمى ‏رود.[14]

 

بوي تعفن در جهنم؛

اميرالمؤمنين عليه‏السّلام از رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نقل مى‏ فرمايد:«دانشمندان دو صنفند: آنان كه به علم خود عمل مى‏ كنند، اين گروه رستگارند و آنان كه به علم خود عمل نمى‏ كنند، اين گروه اهل هلاكت هستند و اهل آتش از بوى عالمى كه به علم خود عمل نكند، در اذيت هستند و پشيمان‏ ترين و مبتلاترين اهل جهنم به حسرت، كسى است كه بنده ‏اى را به سوى خدا دعوت كند و او دعوتش را اجابت و قبول كرده و خدا را اطاعت نموده و خدا او را به بهشت برده، اما دعوت كننده را به دليل عمل نكردن به علمش و پيروى از هوس و آرزوهاى طولانى به جهنم برده است. بدانيد كه پيروى هوس، انسان را از حق باز مى‏دارد و آرزوى دراز، آخرت را به فراموشى مى‏ سپارد.»[15]

 

امام صادق عليه ‏السّلام فرمود: «علم همراه با عمل است، هر كس بداند عمل مى ‏كند و هر كس عمل كند، ياد مى‏ گيرد، علم عمل را ندا مى ‏كند، اگر به او پاسخ داد (نزد صاحبش مى‏ ماند) وگرنه از نزد او كوچ مى ‏كند.»[16]

 

از مجموع آيات و روايات به دست مي آيد كه اگر كسب علم مورد تأكيد دين اسلام قرار گرفته است، علاوه بر آن در كنار علم؛ عمل هم از او خواسته شده است و اگر دين اسلام براي عالمان و انديشمندان، جايگاه و اهميت ويژه اي قائل شده است، مراد عالمي است كه علم خود را با عمل مقرون كند، زيرا عالم بي عمل، همچون زنبور بي عسل بوده و هيچ شرافت و فضيلتي بر بقيه ندارد و بلكه از بقيه مردم هم پست تر مي شود، چون هم خود گمراه شده و هم سبب گمراهي عده اي مي شود.

چه بسا انسان هايي كه با داشتن علم و معرفت، به جهت وجود موانعي نتوانند به علم خود عمل كنند، به همين جهت بايد موانعي كه در مسير عمل عالمان قرار مي گيرد شناسايي شود تا بتوان در رفع آن تلاش كرد. با مطالعه آيات و روايات اهل بيت عليهم السلام به مواردي بر مي خوريم كه به عنوان موانع در مسير عمل گرايي مطرح شده اند كه در اين جا مورد بررسي قرار مي گيرد.

 

دنيا گرايي

واژه «دنيا»، مؤنث «ادني» است كه يا از ماده «دني» و «دناءت» به معناي پست ‏تر است يا از ريشه «دنو» به معناي نزديك‏ تر [17]

 

و در اصطلاح به مجموعه جهان هستي گفته مي شود. دنيا در قرآن 115 مرتبه تكرار شده است و آخرت نيز به همين مقدار يعني 115 مرتبه تكرار شده است، در 50 آيه دنيا و آخرت با هم آمده اند همچون آيه «وَ اِبْتَغِ فِيمٰا آتٰاكَ اَللّٰهُ اَلدّٰارَ اَلْآخِرَةَ وَ لاٰ تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ اَلدُّنْيٰا» ﴿القصص‏، 77﴾ و در 65 مورد ديگر لفظ دنيا و آخرت جداي از هم ذكر شده اند.

 

دنيا گرايي يعني وابسته بودن و تعلق خاطر داشتن به چيزي كه في حد نفسه هيچ ارزشي ندارد و نمي تواند به انسان كمكي كند، يكي از مهمترين موانعي كه در مسير عمل انسان قرار مي گيرد، تعلق به دنيا است، تا دل غبار روبي نشود و تعلق به دنيا برچيده نشود، عمل كامل نصيب انسان نمي شود، هر آنچه ما به آن وابسته بوده و ما را از خدا دور كند دنيا است. اكثر انسان ها با اين كه خوب و بد را مي شناسند اما وقتي منافع آنها در گرو مخالف با اوامر الهي قرار مي گيرد منافع خود را بر اوامر و نواهي الهي ترجيح مي دهند و دچار لغزش مي شوند يا همچون شخصي كه به خاطر داشتن آمال و آرزوهاي دنيوي، از مسير حق منحرف شده و در دام دنيا طلبي گرفتار مي شود و با علم خود در عمل مخالفت مي كند.

 

يكي از شاگردان برجسته علامه طباطبايي در اين زمينه چنين مي نويسد: «گرايش به دنيا، وابستگي به طبيعت و دلبستگي به لذايذ و هراس از محروميتهاي شهواني و مانند آن مانع عزم عقل عملي است»[18]

 

در تحقيقي كه قبلا انجام گرفت مشخص شد[19] دنيا به ممدوح و مذموم تقسيم مي شود. در آياتي دنيا مدح شده است مثلا «وَ اِبْتَغِ فِيما آتاكَ اَللّهُ اَلدّارَ اَلْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ اَلدُّنْيا»القصص‏، 77﴾ در آنچه خدا به تو عطا کرده است سرای آخرت را بجوی، و سهم خود را از دنیا فراموش مکن،

«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اَللّهِ اَلَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ اَلطَّيِّباتِ مِنَ اَلرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي اَلْحَياةِ اَلدُّنْيا خالِصَةً يَوْمَ اَلْقِيامَةِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ اَلْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُون» ﴿الأعراف‏، 32﴾ بگو: زینت های خدا و روزی های پاکیزه ای را که برای بندگانش پدید آورد، چه کسی حرام کرده؟! بگو: این [زینتها و روزی های پاکیزه] در زندگی دنیا برای کسانی است که ایمان آورده اند [البته اگر چه غیر مؤمنان هم با آنان در بهرهوری شریکند، ولی] در قیامت فقط ویژه مؤمنان است؛ ما این گونه آیات خود را برای گروهی که می دانند [و اهل دانش و بصیرت اند] بیان می کنیم.

 

در اين نوشتار مراد از دينا گرايي همان چهره مذموم دنياست كه شخص دلبسته به دنيا شود و آخرت را فراموش كند كه در اين جا به چند نمونه اشاره مي شود.

 

آيات

دنيا مانع ياد الهي:

«يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا لاٰ تُلْهِكُمْ أَمْوٰالُكُمْ وَ لاٰ أَوْلاٰدُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اَللّٰهِ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذٰلِكَ فَأُولٰئِكَ هُمُ اَلْخٰاسِرُونَ» ﴿المنافقون‏،  9﴾ ای مؤمنان! مبادا اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل کنند، و آنان که [به خاطر مال و فرزند از یاد خدا] غافل می  شوند، زیانکارند.

 

سراب دنيا عامل تفاخر و فزون طلبي:

«اِعْلَمُوا أَنَّمَا اَلْحَيٰاةُ اَلدُّنْيٰا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفٰاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكٰاثُرٌ فِي اَلْأَمْوٰالِ وَ اَلْأَوْلاٰدِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ اَلْكُفّٰارَ نَبٰاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرٰاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطٰاماً وَ فِي اَلْآخِرَةِ عَذٰابٌ شَدِيدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اَللّٰهِ وَ رِضْوٰانٌ وَ مَا اَلْحَيٰاةُ اَلدُّنْيٰا إِلاّٰ مَتٰاعُ اَلْغُرُور» ﴿الحديد، 20﴾«بدانید که زندگی دنیا [یی که دارنده اش از ایمان و عمل تهی است،] فقط بازی و سرگرمی و آرایش و فخرفروشیتان به یکدیگر، و افزون خواهی در اموال و اولاد است، [چنین دنیایی] مانند بارانی است که محصول [سبز و خوش منظره اش] کشاورزان را به شگفتی آورد، سپس پژمرده شود و آن را زرد بینی، سپس ریز ریز و خاشاک شود!! [که برای دنیاپرستان بی ایمان] در آخرت عذاب سختی است و [برای مؤمنان که دنیای خود را در راه اطاعت حق و خدمت به خلق به کار گرفتند] از سوی خدا آمرزش و خشنودی است، و زندگی دنیا جز کالای فریبنده نیست.»

 

در اين آيه مراحل پنجگانه دنياي انساني بيان شده كه هر مرحله تقريبا 10 سال مي باشد

اول دوران كودكي و بازي،

دوم بيهودگي و وقت گذراني،

سوم زينت و آرايش و به شكل ظاهري رسيدن،

چهارم فخر فروشي،

پنجم فزون طلبي،

كه هر يك از اين ها مانع رسيدن انسان به خدا و مانع عمل مي شود. از منظر قرآن كريم حبّ دنيا منشأ اصلي همه گناهان است و انسان را از مسير الهي منحرف مي كند

 

بلعم باعورا:

داستان خوبي است كه ثابت مي كند چگونه يك عالم به علم خود عمل نمي كند و سر آخر به انكار رو مي آورد همچون بعضي از روشنفكراني كه سابقه علوم ديني دارند؛ ولي به خاطر موانعي ضد دين شده اند و در مقابل دين ايستادند، قرآن كريم در وصف عالمان بي عمل به داستان بلعم باعورا اشاره مي كند و برحذر مي دارد عالمان را كه مبادا علمشان با عمل همراه نباشد. «بلعم باعورا كسي بود كه در درس او دوازده هزار قلمدان فراهم بود تا حاضران مجلس درس او با استفاده از اين نوشت افزار گفتار علمي او را بنويسند افزون بر اينكه جلسه درس او شاگردان فوق العاده زيادي جلب كرده بود خود نيز از مواهب و علوم لدني برخوردار بود و خداي تعالي يك سلسله از كرامات و نشانه هايي كه نمايانگر عمق و گسترش مقام او بود به وي مرحمت نمود تا آنجا كه مي توانست به هنگام توجه و التفات عرش الهي و ملكوت را مشاهده نمايد»[20]خداي تعالي در وصف چنين دانشمند خارق العاده و ابر مرد دانش به دليل فقدان عمل مي فرمايد: «وَ لَوْ شِئْنٰا لَرَفَعْنٰاهُ بِهٰا وَ لٰكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى اَلْأَرْضِ وَ اِتَّبَعَ هَوٰاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ اَلْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذٰلِكَ مَثَلُ اَلْقَوْمِ اَلَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيٰاتِنٰا فَاقْصُصِ اَلْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون»  ﴿الأعراف‏، 176﴾ «اگر مي خواستيم او را با آيات بالا مي برديم ولي او به امور مادي دنيا و زودگذر تمايل پيدا كرد و از هواي نفسش پيروي نمود ،پس داستانش همانند داستان سگ مي باشد كه اگر به او يورش بري زبانش از كامش بيرون آرد و پارس كند و يا اگر رهايش كني و كار به كارش نداشته باشي زبانش را از دهانش بيرون كشد»

 

مردان الهي اگرچه در دنيا زندگي مي كنند و خريد و فروش انجام مي دهند اما هيچ يك از اين ها، آنها را از توجه به آخرت و عمل گرايي باز نمي دارد پس معلوم مي شود كه بايد دقت كرد كه دلبستن به دنيا مانع عمل گرايي نشود «رِجٰالٌ لاٰ تُلْهِيهِمْ تِجٰارَةٌ وَ لاٰ بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اَللّٰهِ وَ إِقٰامِ اَلصَّلاٰةِ وَ إِيتٰاءِ اَلزَّكٰاةِ يَخٰافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ اَلْقُلُوبُ وَ اَلْأَبْصٰارُ » ﴿النور، 37﴾ «مردانی که تجارت و داد و ستد آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و پرداخت زکات باز نمی  دارد، [و] پیوسته از روزی که دل ها و دیده ها در آن زیر و رو می  شود، می ترسند»

 

اگر در آياتي از طلب دنيا نهي كرد، همچون داستان زنان پيامبر كه حضرت آنها را مخير گذاشت كه يكي را انتخاب كنند معلوم مي شود اين ها در مقابل و ضد هم هستند «يٰا أَيُّهَا اَلنَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوٰاجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اَلْحَيٰاةَ اَلدُّنْيٰا وَ زِينَتَهٰا فَتَعٰالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَرٰاحاً جَمِيلا»  ﴿الأحزاب‏، 28﴾ ای پیامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگی دنیا و زیور و زینتش را می  خواهید بیایید تا برخوردارتان نمایم و با روشی پسندیده رهایتان کنم.

 

خداوند متعال با تشبيه زيبايي هم طالب دنيا و آخرت را به كشاورزي تشبيه كرده است و مي فرمايد  آنها كه فقط براي  دنيا كشت كنند از دنيا به آنها مي دهيم (البته با من تبعيضيه آورده است يعني به بعضي از آن چيز كه بخواهند مي رسند)

و كساني كه براي آخرت كشته اند با بركت دادن بر محصول چنين زارعاني خواهيم افزود: «مَنْ كٰانَ يُرِيدُ حَرْثَ اَلْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَ مَنْ كٰانَ يُرِيدُ حَرْثَ اَلدُّنْيٰا نُؤْتِهِ مِنْهٰا وَ مٰا لَهُ فِي اَلْآخِرَةِ مِنْ نَصِيب» ﴿الشورى‏، 20

 

از مجموع آيات استفاده مي شود كه اگر دنيا به استقلال مورد توجه قرار بگيرد و براي آن تلاش شود هيچ ارزشي ندارد و چنين دنيايي در برابر و متضاد با آخرت قرار مي گيرد، ولي اگر دنيا در مسير آخرت قرار گرفت و مستقلا به آن توجهي نشد و پلي براي آخرت شد كسب آن مانعي ندارد.

 

روايات

امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ حُبُ‏ الدُّنْيَا.»[21] دوستي دنيا سر آمد همه خطا هاست،

 

در كلام حضرت امير دنيا و خطر دنيا مكرر بازگو شده است و از دوري كردن نسبت به دنيا و اهل آن سفارش شده است: «كونوا مع الدّنيا نزّاها و مع الآخرة ولّاها.» از دنيا بپرهيزيد و با آخرت دوست باشيد[22]

 

امام سجاد نيز در اين باره مي فرمايد: «وَانْزَعْ مِنْ قَلْبِى حُبَّ دُنْياً دَنيَّةً يَقْطَعُنِى عَمّا عِنْدَكَ وَ تَصُدُّنِى عَنِ ابْتِغاءِ الْوَسِيلَةِ إِلَيْكَ [لَدَيْكَ‏] وَ يُذْهِلُنِى عَنِ التَّقَرُّبِ مِنْكَ و [زَيِّنْ لِى‏] وَالتَّفَرُّدِ بِمُناجاتِكَ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ.»[23] و محبتم به دنياى دون كه مرا از رسيدن به آن چه نزد توست مانع مى‏شود و از طلب و برگرفتن وسيله براى نيل به تو جلوگيرى مى ‏كند و از نزديكى جستن به تو و خلوت به مناجاتت در شب و روز غافل مى‏سازد را از دلم بركن [يا: خلوت به مناجاتت در شب و روز را براى من نيكو جلوه ده.]

 

آنچه از اين روايات و امثال آن فهميده ميشود اين است كه دنيا منشأ و ريشه گناهان است و كسي كه محبت دنيا در دل داشته باشد در عمل به آنچه مي داند سست مي شود.

 

مجالست با اهل دنيا

انسان موجودي است تأثير پذير، با هر گروهي همنشين شود همرنگ آنها ميشود، اگر انسان با شخصي كه اهل عمل نيست همنشين و هم سخن شود از رفتار و كردار او تأثير مي پذيرد و همچون او عمل خواهد كرد، از این رو خداوند متعال در قرآن منع كرده همنشيني با افرادي را كه دين خدا را منكر شده اند و دنيا آنها را فريفته است. «وَ ذَرِ اَلَّذِينَ اِتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ اَلْحَيٰاةُ اَلدُّنْيا» ﴿الأنعام‏، 70

و کسانی که دینشان را بازی و سرگرمی گرفتند، و زندگی دنیا آنان را فریفت، و اگذار.

 

چو با عامه نشينى، مسخ گردی

چه جاى مسخ، يك ره فسخ گردى‏[24]

 

حضرت اميرالمومنين علي عليه السلام مجالست با اهل دنيا را يكي از موانع عمل گرايي بر شمرده و در اين زمينه مي فرمايد:

از همنشينى با كسى كه تو را [به كارهاى بيهوده‏] واداشته و بدان تشويق مى‏كند، دورى كن، كه او تو را يارى ننموده و هلاك خواهد كرد «إِيَّاكَ وَصُحْبَةَ مَنْ أَلْهاكَ وَأَغْراكَ، فَإِنَّهُ يَخْذُلُكَ وَيُوبِقُكَ.» [25]

 

معاشرت با فرزندان و اهل دنيا، رأس گرفتارى و موجب تباهى تقواست، «خُلْطَةُ أَبْناءِ الدُّنْيا رَأْسُ الْبَلْوى‏ وَفَسادُ التَّقْوى‏.»[26]

 

«مُجالَسَةُ أَبْناءِ الدُّنْيا مَنْساةٌ لِلإِيمانِ، قائِدَةٌ إِلى‏ طاعَةِ الشَّيْطانِ.» نشست و برخاست با فرزندان و اهل دنيا، موجب فراموشى ايمان گرديده و انسان را به پيروى از شيطان مى ‏كشد[27]

 

«يَنْبَغِي لِمَنْ أَرادَ صَلاحَ نَفْسِهِ وَإِحْرازَ دِينِهِ، أَنْ يَجْتَنِبَ مُخالَطَةَ أَبْناءِ الدُّنْيا.»[28] براى كسى كه خواهان صلاح نفْس و حفظ دين خويش است، سزاوار است كه از معاشرت با فرزندان و اهل دنيا بپرهيزد.

 

مبادا هيچ با عامت سر و كار

كه از فطرت شوى ناگه نگون‏ سار[29]

 

حرص

واژه حرص در لغت به معني ميل شديد و اراده شديد است «الحرص فرط الشره و فرط الاراده»[30] در مصباح المنير درباره واژه حريص نوشته است: إذا رغب رغبه مذمومه فهو حريص هرگاه رغبت مذموم به چيزي حاصل شود حريص گفته مي شود.

 

بعضي از بزرگان حرص را در اصطلاح اين گونه معنا كرده اند: «حرص صفتي است، نفساني كه انسان را به اندوختن بيش از احتياج وا مي دارد از شعب  حب دنيا و از صفات مهلكه و از اخلاق گمراه كننده است، حرص به بياباني مي ماند كه كرانه هاي آن ناپيداست و همچون سرزمين وحشتناك بي انتهاست كه هر قدر حريص در آن پيش رود به آخر آن نمي رسد»[31]

مرحوم نراقي مي فرمايد:

حرص حالت و صفت نفساني است كه آدمي را بر گرد آوردن آنچه بدان نياز ندارد بر مي انگيزد بي آنكه به حد و مقدار معيني بسنده كند»[32]

 

از حضرت اميرالمومنين عليه السلام از معني حرص سوال شد اينگونه فرمودند: «هو طلب القليل باضاعه الكثير»[33] حرص يعني انسان چيز كمي را طلب كند و در عوض چيز زيادي را از دست بدهد. و نيز فرمود:‌ انسان پير مي شود ولي دو خصلت در او جوان ميشود حرص و آرزو هاي طولاني[34]

 

در نهايت مي توان گفت حرص حالت دروني و علاقه شديد انسان به چيزي است كه هيچ دليل منطقي براي آن وجود ندارد مثلا وقتي از شخصي كه پير شده و چند صباحي از عمرش باقي نمانده سؤال مي كني اين همه حرص براي جمع اموال براي چيست؟ در حالي كه پاسخي براي جواب ندارد ولي باز هم دست از كار خود بر نمي دارد.

در تقسيم حرص بايد گفت حرص گاهي ممدوح است همانگونه كه حضرت رسول نسبت به هدايت مردم حرص داشت «و ما اكثرالناس و لو حرصت بمومنين»[35]

 

بيشتر مردم ولو رغبت و حرص شديد داشته باشي ايمان نمي آوردند. و گاهي حرص مذموم است يعني حريص بودن نسبت به چيزي كه ارزش ندارد. مهم ترين ريشه حرص، حب دنيا است لذا در اين نوشتار بعد از حب دنيا مطرح شده است.

 

حضرت امير المومنين درباره  ريشه حرص مي فرمايد: «مَنْ لَهِجَ‏ قَلْبُهُ‏ بِحُبِّ الدُّنْيَا الْتَاطَإ قَلْبُهُ مِنْهَا بِثَلَاثٍ هَمٍّ لَا يُغِبُّهُ وَ حِرْصٍ لَا يَتْرُكُهُ وَ أَمَلٍ لَا يُدْرِكُه»[36]«آن كسي كه قلب او با دنيا پرستي پيوند خورد همواره جانش گرفتار سه مشكل است، اندوهي رها نشدني، حرص جدا نشدني و آرزويي نايافتني» لذا كسي ريشه صفت حرص را در خود بخشكاند بهترين مردم معرفي شده است: «خَيْرُ النّاسِ مَنْ أخْرَجَ الحِرْصَ مِنْ قَلْبِهِ وَعَصى‏ هَواهُ ...»[37]: (بهترين مردم كسى است كه حرص و آز را از دلش بيرون نموده و از هوا و هوسش نافرمانى كند.

 

سال ها پیروی مذهب رندان کردم

تا به فتوای خرد، حرص به زندان کردم[38]

 

 

آثار حرص در ميدان عمل

بي پروا بودن در گناه:

فرد حريص به سبب حريص بودنش در جمع كردن يا نگهداشتن شهرت و ثروت و جاه و مقام حاضر است به هر كاري دست بزند حضرت علي ابن ابي طالب عليه السلام مي فرمايد: «الْحِرْصُ وَ الْكِبْرُ وَ الْحَسَدُ دَوَاعٍ إِلَى التَّقَحُّمِ‏ فِي الذُّنُوب‏»[39] حرص ورزي خود بزرگ بيني و حسادت عوامل بي پروايي در گناهان هستند

 

آفت سعادت انسان:

هنگامي كه خداوند متعال، حضرت آدم را در بهشت جاي داد و به او فرمود در اينجا ساكن شويد و از هر چه دوست داشتيد بخوريد فقط به شجره ممنوعه نزديك نشويد، شيطان آدم و حوا را وسوسه نمود و به دروغ گفت «يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى شَجَرَةِ اَلْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى» ﴿طه‏، 120﴾ چون خدا نمي خواهد شما مادام العمر در اين بهشت باشيد شما را از خوردن شجره منع كرد، آنها كه جاويد بودن را دوست داشتند از شجره ممنوعه خوردند، مرتكب ترك اولا شده و از بهشت محروم شدند. حال سوال اين است كه چه عاملي سبب شد كه حضرت آدم (ع) به وسوسه هاي شيطاني تن در دهد و فرمان صريح الهي درباره شجره ممنوعه را به فراموشي سپارد؟ آيا جز اين است كه حريص بودن، حجابي در برابر چشمان او شد. در اين قضيه مي بينيم كه حرص و عشق به ماندگاري عاملي بود براي به خطرافتادن.

ظلم به ديگران: كسي كه صفت حرص در او هست، حاضر است حق بقيه را ضايع كند، ولي به مال بيشتري دست پيدا كند همچون داستان مربوط به زمان حضرت داود درباره برادري كه 99 ميش داشت و دنبال گرفتن تنها ميش برادرش بود «إِنَّ هذا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِيَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَكْفِلْنِيها وَ عَزَّنِي فِي اَلْخِطابِ  ﴿ص‏، 23﴾ قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى نِعاجِهِ وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ اَلْخُلَطاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ إِلاَّ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّالِحاتِ وَ قَلِيلٌ ما هُمْ ﴿ص‏، 24﴾ این برادر من است، نود و نه میش دارد و من یک میش دارم، گفته است: این یکی را هم به من واگذار. و در گفتگو مرا مغلوب ساخت. گفت: یقیناً او با درخواست افزودن میش تو به میش های خود بر تو ستم روا داشته است، و قطعاً بسیاری از معاشران و شریکان به یکدیگر ستم می  کنند، به جز کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند و اینان اندک اند

 

غفلت از سراب دنيا:

 انسان حريص در اين دنيا دنبال جاويد بودن است،گمان مي كند مال دنيا او را جاويد مي كند لذا عمل به دستورات الهي را رها كرده و حريصانه به دنبال جمع مال دنياست غافل از اينكه مال دنيا برايش سودي ندارد.  يَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ  ﴿الهمزة، 3﴾ «گمان می  کند که ثروتش او را جاودانه خواهد کرد».

 

آخرت گريزي:

از این رو كسي كه حريص است و تمام تلاشش براي اين دنيا صرف شده و عملي براي آخرت انجام نداده از آخرت گريزان است «وَ لَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَ اَللّهُ عَلِيمٌ بِالظّالِمِينَ  ﴿البقرة، 95﴾ وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ اَلنّاسِ عَلى حَياةٍ وَ مِنَ اَلَّذِينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ اَلْعَذابِ أَنْ يُعَمَّرَ وَ اَللّهُ بَصِيرٌ بِما يَعْمَلُون» ﴿البقرة، 96 و آنان هرگز مرگ را به سبب گناهانی که مرتکب شده اند، آرزو نمی  کنند؛ و خدا به ستمکاران داناست. و یقیناً آنان را حریص ترین مردم به زندگی [دراز مدت] خواهی یافت و [حتی حریص تر] از مشرکان. هر یک از آنان آرزومند است که ای کاش هزار سال عمرش دهند، ولی آن عمر طولانی دور کننده او از عذاب نیست؛ و خدا به آنچه انجام می  دهند، بیناست.

 

غفلت از آخرت:

سوره مباركه تكاثر توبيخ شديدي است براي افرادي كه به خاطر حرص ورزي، دنيا طلب شده اند عملي براي آخرت انجام نداده و عمري را به غفلت سپري كرده اند، روشن است كسي كه آخرت را فراموش كرد اهل عمل نخواهد بود. «أَلْهَئكُمُ التَّكاَثُرُ (1) حَتىَ‏ زُرْتمُ الْمَقَابِرَ (2)» مسابقه و مفاخره در داشتن مال و نفرات بيشتر شما را از سعادت واقعيتان به خود مشغول كرد و از خدا غافل كرده.تا آنجا كه براى شمردن نياكان خود به قبرستان رفتيد».

 

نديدن حقايق‌:

حريص بودن باعث نديدن حقايق مي شود «حُبُّكَ لِلشَّيْ‏ءِ يُعْمِي وَ يُصِمُ‏ الْمَرْأَة»[40]  دوست داشتن يك چيز انسان را كر و كور مي كند.

 

خوار شدن:

انسان حريص در حقيقت اسير آن چيزي است كه در پي آن است «ألْحَريصُ أسيرُ مَهانَةٍ لا يُفَكُّ أسْرُهُ.»[41] (حريص، اسير پستى و خوارى است كه هرگز از اسارت آن رهايى نمى يابد)

 

از بين رفتن يقين:

كسي كه صفت حرص در او باشد يقين او از بين مي رود و كسي كه يقين نداشته باشد در ميدان عمل موفق نخواهد بود «طاعَةُ الحِرْصِ تُفْسِدُ اليَقينَ.»[42](پيروى حرص و آز، يقين [انسان‏] را تباه مى سازد

 

شهوت

مراد از شهوت در اين جا عام بوده، شهوت مال اندوزي، شهوت مطرح شدن و شهوت قدرت و ... را نيز شامل مي شود، شهوت در وجود انسان بايد تعديل شود، كنترل نكردن شهوت، از عواملي است كه باعث مي شود انسان در بخش عقل عملي گرفتار شده و نتواند نسبت به آنچه به آن علم دارد، بدان عمل كند بلكه چنين شخصي اسير هوا و هوس شده، و در نهايت شهوت بر او حكومت كرده و براي او تصميم خواهند گرفت حضرت اميرالمومنين عليه السلام فرمود: «كم من عقلٍ أسيرٍ تحت هوي أمير» چه بسا عقلي كه اسير شده و هواي نفس بر او حكومت مي كند[43] مراد از عقل در كلام حضرت امير المومنين همان عزم عملي است يعني شخص در مرتبه عمل كردن دچار لغزش مي شود.

 

آيت الله جوادي در اين زمينه مي فرمايد:

منشأ خطاي انديشه، دخالتِ نابجاي وهم و خيال است و مبدأ خطيئه انگيزه، حضور بي‏مورد شهوت و غضب است. آنچه مانع عقل نظري از ديدن حقيقت و جزم صائب و نيز رادع عقل عملي از عزم صالح است، همانا تعدّي نيروهاي نازل از حدّ خود و سركشيدن بي‏جا به مرز ديگري است. از اين رو اگر نفس تهذيب شده ‌اي امير نيروهاي ادراكي و تحريكي خود در هر دو جناح (نظر و عمل) باشد و آنها را تعديل كند نه تعطيل از يك سو از آسيب عيب درون معصوم خواهد بود. در نتيجه، نه خطايي در انديشه خواهد داشت و نه خطيئه ‌اي در انگيزه و عمل.[44]

 

حضرت امير در اين باره مي فرمايد لازمه رسيدن به درجات بالا، طهارت نفس از هوس و شهوت است زيرا شخصي كه بند شهوت باشد اسير بوده و طبق تمايلاتش رفتار مي كند و نمي تواند به دستورات الهي عمل كند «طهِّروا أنفسَكم من دنَس الشهوات، تدرِكوا رفيعَ الدرجات.»[45] «جانهايتان را از آلودگى شهوات‏ پاك كنيد تا به درجات بالا برسيد.»

 

همچنين آن حضرت بهترين مردم را افراد پاكدامن معرفي مي كند: «خيرُ الناسِ من طهَّر من الشهوات نفسَه.»[46] «حضرت اميرالمؤمنين عليه‏ السّلام فرمود: «بهترين مردم كسى است كه نفسش را از شهوات‏ پاك كند.»

 

كسي كه در دام شهوت و تمايلات نفساني گرفتار شود، ناخود آگاه از عمل به دستورات الهي سر پيچي خواهد كرد و در سر دو راهي تمايلات نفساني را بر اوامر خداوند ترجيح خواهد داد، چنين شخصي هر چند عالم به احكام و دستورات الهي باشد اما چون اسير شهوت شده است در عمل نيز طبق ميل خود گام بر مي دارد.

 

  در سوره مباركه مريم از كساني نام مي برد كه نماز را ضايع مي كنند و از شهوات تبعيت مي كنند پس معلوم مي شود كسي كه شهوت راني مي كند در عمل كوتاهي مي كند و نماز را ضايع  مي كند «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا»[47] «سپس در پى آنها جانشينانى آمدند كه نماز را ضايع كردند و از شهوت‏هاى (نفس) پيروى كردند، پس به زودى (سزا و كيفر) گمراهى خود را خواهند ديد»

 

آثار شهوت در عمل

از بين رفتن تقوي: كسي كه از شهوات نفساني تبعيت مي كند، تقوا و پاكدامني او از بين مي رود «لَا يُفْسِدُ التَّقْوَى‏ إِلَّا غَلَبَةُ الشَّهْوَة»[48] «تقوا و پاكدامني با شهوت از بين مي رود»

 

اسارت انسان:‌

هر كسي كه شهوت بر او غالب شود او را به اسارت خواهد گرفت و هر چه شهوت او تصميم بگيرد او هم تبعيت خواهد نمود «عَبْدُ الشَّهْوَةِ أَسِيرٌ لَا يُفَكُّ أَسْرُهُ»[49] كسي كه از شهوت تبعيت كند اسيري است كه از اسارت رها نمي شود.

 

 توجه نكردن به آينده:

هر آنكس كه در بند شهوت گرفتار شود و لذت آني گناه در مذاقش مزه كند و به طرف آن ميل پيدا كند، لذت زود گذر شهوت، باعث كوري قلبش مي شود و از ديدن و توجه كردن به آينده كارش غافل مي شود «إذا أبصرت العين الشّهوة عمى‏ القلب‏ عن العاقبة»[50] هر گاه چشم به شهوت رو كند، قلب از عاقبت كار كور مي شود.

 

فساد عقل:

هر آنكس كه در شهوت افراط كند عقل او به تباهي مي كشد و عقلش خاموش مي شود و در تصميم گيري ها او را تنها مي گذارد. «طَاعَةُ الْهَوَى تُفْسِدُ الْعَقْل‏»[51] تبعيت كردن از شهوت عقل را فاسد مي كند.

 

غضب گشت اندر او پيدا و شهوت

وز ايشان خاست حرص و بخل و نخوت‏[52]

 

غضب

غضب نيز همچون شهوت است، كسي كه صفت غضب در او باشد در ميدان عمل موفق نمی شود چون غضب همچون شعله آتشي است كه بر خرمن افتاده و همه دارايي شخص را آتش مي زند و مي سوزاند.

 

كنترل غضب به قدري مهم است كه در آيه 134 سوره آل عمران خداوند متعال كنترل غضب را به عنوان صفت دوم پرهيزگران بيان كرده است «اَلَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي اَلسَّرّٰاءِ وَ اَلضَّرّٰاءِ وَ اَلْكٰاظِمِينَ اَلْغَيْظَ وَ اَلْعٰافِينَ عَنِ اَلنّٰاسِ وَ اَللّٰهُ يُحِبُّ اَلْمُحْسِنِين» ﴿آل‏عمران‏،  134﴾ همانها که در توانگری و تنگدستی، انفاق می کنند؛ و خشم خود را فرو می برند؛ و از خطای مردم درمی گذرند؛ و خدا نیکوکاران را دوست دارد.

 

همچون آيه سوره مباركه انبيا «وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى‏ فىِ الظُّلُمَتِ أَن لَّا إِلَاهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنىّ‏كُنتُ مِنَ الظَّلِمِينَ»[53]  كه حضرت يونس وقتي ديد قومش دعوت او را نپذيرفتند، به اعتقاد اينكه وظيفه اش را انجام داده است، خشمناك بدون اجازه ما از شهر بيرون آمد و گمان كرد ما بر او تنگ نمي گيريم و در راه اسير نهنگ شد. در اين آيه حضرت يونس مرتكب ترك اولي شد و زود نارحت شد اما بعد توبه كرد. پس معلوم مي شود غضبناك شدن انسان را از مسير و صراط مستقيم جدا مي كند و شخص نمي تواند به درستي تصميم بگيرد.

 

آثار غضب

كليد هر بدي، امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «ألغضَبُ مِفتاحُ كلِّ شرٍّ.»  امام صادق عليه ‏السّلام فرمود: «خشم، كليد و سرآغاز هر بدى است.»

 

از بين رفتن ايمان،

حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد: «ألغضَبُ يُفسِد الإيمانَ، كما يُفسِد الصَّبِرُ العسلَ، وكما يُفسِد الخِلُّ العسلَ. وقال إبليسُ عليه اللّعنةُ: «ألغضَبُ وَهَقي ومِصيادي، وبه أصُدُّ خيارُ الخلق عن‏الجنّة وطريقِها.»  فرمود: «خشم، ايمان را تباه مى‏كند هم‏چنان‏كه داروى تلخ و سركه، عسل را تباه مى‏كنند. و ابليس ملعون گفت: خشم، كمند شكار و دام من است كه با آن بهترين مردم را از راه بهشت باز مى‏دارم.»

 

اهل دنيا شدن،

خداوند متعال در حديث قدسي به حضرت رسول فرمود اهل دنيا كسي است كه زياد مي خوابد و زياد مي خندد و زياد مي خورد و زياد غضب مي كند «قالَ: أَهْلُ الدُّنْيا: مَنْ كَثُرَ أَكْلُهُ‏وَضِحْكُهُ وَنَوْمُهُ وَغَضَبُهُ.»

 

بعضي از بزرگان مهار نكردن شهوت و غضب را از موانع عمل گرايي مطرح كرده و چنين فرموده اند:

كسي كه حق را مي ‏فهمد ولي آن را نمي‏پذيرد، يعني در بخش جزم علمي مشكلي ندارد و در بخش عزم عملي دچار مشكل است، [54] بايد در مسائل ادراكي، وهم و خيالْ مأموم عقل نظري و در مسائل تحريكي مانند نيت و اراده و عمل شهوت و غضبْ مأموم عقل عملي باشند، تا به حكمت و رحمت باريابند.[55]

 

گناه

كسي كه با اوامر الهي مخالفت كند گناه كرده، در حيطه عمل، اسير شهوت و غضب شده است و لذات فاتي گناه او را از پيمودن مسير حق باز داشته و مانع حركت او مي شود. گناه خود نشان دهنده اين است كه شخص در بخش عملي با مانعي روبرو شده است كه اسير نفس گرديده و مبتلي به گناه شده است و اين گناه، در مرحله بعد مانعي مي شود براي عمل گرايي، شخصي كه گناهي مرتكب شد و توبه نكرد، قدرت تصميم گيري و اراده و ميل به طرف حق، از او سلب شده است و نمي تواند به طرف خير و نور حركت كند.

 

از این رو خداي سبحان آزادي از اسارت نفس را از وظايف رسول‏الله‏صلي الله عليه و آله و سلم مي شمارد: «وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ»[56] «و پيامبر از دوش آنان قيد و بندهايي را كه برايشان بوده است برمي‏دارد».

 

و به همين جهت هنگامي كه شخصي خدمت حضرت امير المومنين آمد و عرض كرد  يا امير المومنين از نماز شب محروم شدم  حضرت فرمود: تو مردي هستي كه گناهان تو را در قيد و زنجير كرده است: «جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ص فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ِنِّي قَدْ حُرِمْتُ الصَّلَاةَ بِاللَّيْلِ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنْتَ رَجُلٌ قَدْ قَيَّدَتْكَ‏ ذُنُوبُكَ.»[57]

 

امام صادق عليه السلام نيز در اين زمينه چنين فرموده اند: به درستي كه آدمي گاهي يك دروغ مي گويد، پس به سبب آن از نماز شب محروم ميشود و وقتي از نماز شب محروم شد، از روزي هم محروم ميشود امام صادق: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ الرَّجُلَ لَيَكْذِبُ‏ الْكَذِبَةَ فَيُحْرَمُ بِهَا صَلَاةَ اللَّيْلِ فَإِذَا حُرِمَ بِهَا صَلَاةَ اللَّيْلِ حُرِمَ بِهَا الرِّزْقَ‏»[58].

 

آيت الله جوادي نيز در اين مورد چنين مي نويسد: «در فرهنگ قرآن و عترت گناه مايه وزر و اِصر و سنگيني طاقت فرسايي است كه موجب فرسايش جان و تنگناهاي رواني است و بدون شك انسان زنجير شده به گناه قدرت انديشه ندارد و بر فرض كه بتواند تفكّر كند، توان انگيزش و برخاستن ندارد؛ ازاين‏رو همواره قبل از هر چيز بايد خود را از غم بسته بودن و غصّه محصور بودن نجات دهد.»[59]

 

گناه تقسيم مي شود به صغيره و كبيره كه هر كدام اقسامي دارد كه تفصيل اين بحث را بايد در كتاب گناهان كبيره جتسجو كرد مي توان از آن ها نام برد غيبت[60] تهمت[61] دروغ  ربا[62] زنا[63] و دروغ[64]

 

اما گناه آثاري را به همراه دارد از جمله

 

تاريك شدن قلب:

امام باقر عليه السلام ميفرمايد كسي كه گناه كند در دل او نقطه سياهي ظاهر مي شود اگر توبه كند نقطه سياه پاك مي شود و اگر بر گناه خويش بيفزايد آن نقطه افزايش پيدا مي كند تا سراسر قلب را فرا مي گيرد در اين صورت هيچ گاه رستگار نخواهد شد.[65]

 

تكذيب آيات الهي

«ثُمَّ كٰانَ عٰاقِبَةَ اَلَّذِينَ أَسٰاؤُا اَلسُّواىٰ أَنْ كَذَّبُوا بِآيٰاتِ اَللّٰهِ وَ كٰانُوا بِهٰا يَسْتَهْزِؤُن» ﴿الروم‏، 10﴾«آن گاه بدترین سرانجام، سرانجام کسانی بود که مرتکب زشتی شدند به سبب اینکه آیات خدا را تکذیب کردند و همواره آنها را به مسخره می  گرفتند» گناه كردن به تدريج انسان را به جايي مي رساند كه منكر خدا و رسول و معاد مي شود

 

در گرو بودن انسان:

 كسي كه مرتكب گناهي مي شود در عوض گناه خودش را در گرو مي گيرند يعني بند گناهش خواهد بود «كُلُّ اِمْرِئٍ بِمٰا كَسَبَ رَهِينٌ» ﴿الطور، 21﴾ هر انسانی در گرو اعمال خویش است.«كُلُّ نَفْسٍ بِمٰا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ» ﴿المدثر، 38»  هر كس در گرو اعمال خويش است»

 

پس معلوم شد گناه يكي از موانعي است كه مانع عمل انسان مي شود، در عين حال شخصي كه به گناه آلوده شد نبايد از درگاه الهي نا اميد شود، زيرا خدا بنده خود را دوست دارد و هميشه در فكر هدايت و دستگيري از بنده خود مي باشد، و به صفات نيك او نگاه مي كند. لذا نبايد شخص گنه كار را ملامت كرد بلكه بايد به صفات نيك او نگاه كرد چون ممكن است همان شخصي كه فعلا گنهكار است توبه كرده، از بندگان مقرب الهي شود، همچنان كه در تاريخ افراد زيادي اين چنين بوده اند.

 

كمال صدق و محبّت ببين، نه نقصِ گناه

كه هر كه بى‏هنر افتد، نظر به عيب كند[66]

 

اقرار به گناه، زمينه اي است براي بخشش و مهرباني خدا، هر چند خداوند متعال بنده اش را دوست دارد و با بنده گنهكارش با حلم رفتار مي كند

 

لنگر حلمِ تواى كشتىِ توفيق! كجاست؟

كه در اين بحرِ كرم، غرقه گناه آمده‏ ايم‏[67]

 

 

نتيجه گيري

از مباحثي كه مطرح شد مي توان چنين نتيجه گرفت:

عالمي در اسلام مورد تمجيد و تكريم قرار گرفته است كه اهل عمل باشد. عالم بي  عمل، ضررش بيش از نفع اوست.

عالم بي عمل گرچه علم دارد اما در ميدان عمل جاهل است همان طور كه حضرت امير فرمود «رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ لَا يَنْفَعُه‏»[68] چه بسا عالماني كه جهلشان آن ها را كشت و علمي كه همراه داشتند سودي به حالشان نداشت چون اهل عمل نبودند.

 

موانعي در مسير عمل انسان قرار دارد كه بعد از اين كه شناسايي شد بايد در رفع و دفع آن كوشيد تا در مرحله عمل موفق شد.

 

كسي كه اين موانع را كنار نزند هر چند به معارف و احكام الهي هم آشنا باشد اما نمي تواند به علم و معرفت خود عمل كند.

 

منابع

قرآن

نهج البلاغه

ابن بابويه، محمد ابن علي، علل الشرايع، قم، كتاب فروشي داوري، 1385

غرر الحكم و درر الكلم‏،تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، مصحح: رجائى،ناشر: دار الكتاب الإسلامي، قم‏ سال چاپ: 1410 ق‏

كيمياي وصال مجمد شجاعي چاپ سوم 1390 ناشر:‌ تهران سروش

منازل السائرين، خواجه عبدالله انصاري، بي جا ، دار العلم، 1417 ق

مقالات طريق عملي تزكيه، محمد شجاعي، چاپ يازدهم، 1391 ناشر:‌ تهران سروش

جوادی آملی، عبدالله، تسنيم قم مركز نشر اسراء چاپ اول  ١٣٧٨

                           ادب فناي مقربان،قم، مركز نشر اسرا، چاپ اول

                           فلسفه زيارت قم مركز نشر اسرا 1380      

طباطبائى، سيدمحمدحسين، 1417ق، الميزان فى تفسيرالقرآن، چ پنجم، قم، جامعه مدرسين

ديلمي، ارشاد القلوب  ابن فارس، احمدبن، بى تا، معجم مقاييس اللغه، قم، مكتب الاعلام الاسلامى.

سعادت پرور، علي، جمال آفتاب،  تهران، موسسه تحقيقاتي و انتشاراتي نور، چاپ اول 1368

................................. راز دل، تهران، احيا كتاب، چاپ اول، 1383

                       نور هدايت، تهران، احيا كتاب، چاپ اول،  1386

                      پاسداران حريم عشق، تهران، احيا كتاب، چاپ اول، 1388

                     سرالاسرا، تهران، احيا التراث، چاپ اول، 1385

شيخ حر عاملي، محمد بن الحسن، وسايل الشيعه،قم ، موسسه آل البيت، چاپ اول، 1409

ابن طاوس، علي ابن موسي، اقبال الاعمال، قم، ناشر:‌دفتر تبليغات اسلامي، چاپ:‌ 1376

الكافى، كلينى، ثقة الاسلام محمد بن يعقوب، چهارم، تهران، دار الكتب الاسلامية.

ديوان حافظ، تصحيح قدسى، انتشارات اشراقى.

شريفي عنايت الله اخلاق قرآني قم ناشر هجرت 1390

ابن سينا اشارات و تنبيهات

مجلسي محمد باقر بحار الانوار بيروت موسسه الوفاء 1403

مكارم شيرازي ناصر اخلاق در قرآن موسسه تفسير قرآن كريم قم 1384 چاپ سوم ج 2

اصفهاني راغت المفردات في غريب القرآن انتشارات مرتضوي 1376 چاپ دوم ج 3 ص 120

علامه نراقي اخلاق اسلامي ترجمه جامع السعادات انتشارات حكمت چاپ سوم 1370

نوري، حسين ابن محمد تقي، مستدرك الوسائل، قم، موسسه آل البيت، 1408



[1] .  جمال آفتاب، ج‏2، ص: 95

[2] . سر الاسراء، ترجمه‏ج‏1، ص: 13

[3] . ديوان حافظ، چاپ قدسى، غزل 165، ص 145.

[4] تسنيم‏، جلد 4- صفحه  142

[5] . پاسداران حريم عشق، ج‏3، ص: 218

[6] . الغرر والدّرر، باب العلم وكذا ما بعدها من الرّوايات.

[7] . البقرة: 44

[8] . الصّفّ: 2 و 3

[9] . سوره جمعه آيه 9

[10] . سوره فاطر آيه 28

[11]  غررالحكم، 47.

[12] . سر الاسراء، ترجمه‏ج‏4، ص: 307

[13]  بحارالانوار، ج 2، ص 36، حديث 40.

[14] بحارالانوار، ج 2، ص 39، حديث 68.

[15]  الكافى، ج 1، ص 44، الرواية 1. 

[16] . الكافى، ج 1، ص 44، الرواية 2.

[17] مقاييس اللغة، ج 2، ص 303

[18] . تسنيم، جلد 7 - صفحه  508

[19] . مقاله دنيا از منظر قرآن و اهل بيت از نويسنده

[20] . اخلاق قرآني ص 186

[21] .الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 315

[22] . غرر الحكم ص 532

[23]  اقبال الاعمال، ص 356.

[24] . راز دل، ص: 420

[25] . غررالحكم، ص 433.

[26] . غررالحكم، ص 137.

[27] . غررالحكم، ص 434

[28] . غررالحكم، ص 319.

[29] . راز دل، ص: 420

[30] .  المفردات في غريب القرآن راغب اصفهاني انشارات مرتضوي 1376 چاپ دوم ج 3 ص 120

[31] . اخلاق در قرآن ص 120

[32] . علم اخلاق اسلامي ترجمه جامع السعادات ص 137

[33] .بحار االانوار ج 11 ص 149

[34] . جامع السعادات ج 2 ص 78

[35] . سوره يوسف آيه 103

[36] . نهج البلاغه ص 508

[37] . غرر و درر موضوعى، باب الحرص، ص 61.

[38] . ديوان حافظ، چاپ قدسى، ص 310، غزل 421.

[39] . نهج البلاغه حكمت 317

[40] . بحار الانوار ج 74 ص 165

[41] . غرر و درر موضوعى، باب الحرص، ص 61.

[42] . غرر و درر موضوعى، باب الحرص، ص 62.

[43] نهج البلاغه 211

[44] . تسنيم، جلد 24 - صفحه  621

[45] .مستدرك الوسائل، ج 2، ص 314، الرواية 8.

.[46] مستدرك الوسائل، ج 2، ص 314، الرواية 8.

[47] . سوره مريم آيه 59

[48] . غرر الحكم ص 274

[49] . غرر الحكم ص 341

[50] . غرر الحكم ص 281

[51] . غرر الحكم ص 434

[52] . راز دل، ص: 161

[53] .سوره انبيا آيه 87

[54] . تسنيم، جلد 23 - صفحه  173

[55] . تسنيم، جلد 22 - صفحه  552

[56] . سوره اعراف آيه 157

[57] . الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏3، ص: 450

[58] علل الشرائع ج 2 ص 51.

[59] . فلسفه زيارت صفحه 137

[60] . سوره حجرات آيه 12

[61] . سوره نسا آيه 112

[62] . سوره بقره آيه 275

[63] . سوره فرقان آيه 68

[64] . سوره نحل آيه 105

[65] . اصول كافي ج 2 ص

[66] . جمال آفتاب ج 3 ص 123

[67] .جمال آفتاب، ج‏8، ص: 160

[68] . نهج البلاغه ص 487

/270/260/20/

نوع مطلب:

ي, 06/21/1400 - 06:10