چکیده: زندگی اجتماعی برای بشر امری ضروری است و سعادت انسان در گرو نحوۀ همزیستی اجتماعی است و نمی توان نسبت به نوع همزیستی با دیگران بی تفاوت بود و هر طریقی را در همزیستی پیمود؛ لکن بهترین روشی که سعادت اکثری بشر را تأمین کند چه روشی است؟ و مهمترین شاخصه ای که همزیستی سعادت مندانه را تضمین کند چیست؟
روشی که قرآن بشر را به آن توصیه می کند همزیستی اخلاقی است. قرآن انسان را به رعایت ارزشهای اخلاقی در همزیستی فرامیخواند، تا به تربیت افراد جامعه و همافزایی فضائل اخلاقی بیانجامد. در این روش از همزیستی، مسالمتآمیز بودن تعاملات اجتماعی، اصل نیست؛ بلکه اصل تعالی اخلاقی افراد جامعه است.
مهمترین عامل در تربیت و استقرار ارزشهای اخلاقی محبت است، زیرا محبت میان افراد جامعه اُلفتی طبیعی ایجاد میکند و جامعه را مانند پیکر واحد قرار میدهد. مقصود از محبت، محبتی است که از رذائل اجتماعی میکاهد و بر فضائل میافزاید و آن محبت فی الله و محبت لله، یا به تعبیر دیگر محبت خیرخواهانه است، که از محبت انسان نسبت به خیر محض یعنی خدای متعال برانگیخته میشود. از آنرو که محبت برای تربیت اخلاقی است، به تناسب شرایط و گروههای مختلف اجتماعی جلوههای متفاوتی مییابد، گاهی به صورت ولایت نمود میکند و گاهی به شکل برائت ظاهر میگردد، چنانکه محبت طبیب سبب برائت او از آلودگی موجود در بدن بیمار میشود.
در بیان قرآن مهرورزی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم با مردم، محبت مؤمنان نسبت به هم، حتی مهرورزی مؤمنان نسبت به کافران و دشمنان به شکل های مختلف، به همافزایی فضائل اخلاقی منجر میشود. همچنین دشمنی و برائت مؤمنان از کفاری که در دشمنی با مؤمنین لجاجت دارند، تجلی رحمت الهی است، که سبب خروج آنها از ولایت شیطان و پذیرش ولایت خدای سبحان میشود. شکوفایی محبت در همزیستی مرهون لطافت و نرمی در رفتار اجتماعی، احسان و خیررسانی همگانی، صبر در برابر دشواریها و توکل بر قدرت الهی است.
واژه هاي کلیدی: همزیستی مسالمتآمیز؛ همزیستی اخلاقی؛ اخلاق اجتماعی؛ مودت؛ محبت؛ ولایت.
گرایش انسان به زندگی اجتماعی و پذیرش محدودیتها و تکالیف همزیستی امری طبیعی و غریزی است که از حس کمالطلبی او نشأت میگیرد. انسان کامل هرگز در گوشه عزلت تربیت نمی شود، بلکه باید خود را در وادی ای قرار دهد که سبب بارور شدن توانمندی های او گردد؛ لکن خودخواهی و شهوترانی، همزیستی انسان ها را که بستری مناسب برای رشد است، به ورطه ای هولناک مبدل می سازد، که انسان را از نیل به اهداف متعالی خویش بازمیدارد و مسیر تکامل زندگی را به سمت تباهی می راند و افراد جامعه را در غفلت فرو برده و یا به طغیان بر دیگران وامیدارد؛ لذا خدای سبحان انسانهای کامل و برگزیده خویش را، همراه با برنامۀ کامل برای زندگی بشری مبعوث کرد، تا ارزشهای اخلاقی را در همزیستی برقرار کنند و مسیر کمال را پیشروی انسان و جامعه هموار سازند.
تحقق اهداف الهی در همزیستی اولاً متوقف است بر ارائۀ سبک و روش زندگی جمعی، که متناسب با اهداف ملکوتی باشد؛ ثانیاً نیازمند به مرکبی راهوار و عاملی مؤثر در تحقق آن روش است و قرآن که ثمرۀ رسالت خاتم پیامبران صلی الله علیه و آله و سلم است و برنامۀ تعالی بخش زندگی را برای بشر به ارمغان آورده است، منبع اصلی پاسخ به نیازهای بشری است؛ لذا دو سؤال در این پژوهش مطرح میشود؛
یک. قرآن چه نوع همزیستی و معاشرتی را برای تحقق کمال در جوامع بشری ارائه میکند؟
دو. از نظر قرآن چه عاملی مؤثرترین عامل و بهترین مرکب برای بشر در پیمودن سبک قرآن در همزیستی تعالی بخش است؟
در پاسخ به این سؤالها در صدد اثبات این فرضیه ها هستیم، که همزیستی مورد نظر قرآن همزیستی اخلاقی است، که عبارت از: «برقراری روابط با هر یک از افراد و گروههای اجتماعی بر مبنای ارزشهای اخلاقی و با رویکرد تربیتی است، که به همافزایی فضائل اخلاقی میانجامد و از ترویج رذائل اخلاقی در زندگی فردی و اجتماعی میکاهد» و مؤثرترین عامل در تحقق همزیستی اخلاقی محبت و مهرورزی افراد جامعه به یکدیگر است.
هر چند در باب همزیستی مسالمت آمیز، کتاب ها و مقالات بسیاری نگاشته شده است؛ لکن همزیستی اخلاقی اصطلاحی جدید است، که بیان گر دیدگاهی است که از آیات قرآن برداشت می شود و بسیار متفاوت از همزیستی مسالمت آمیز است. همچنین در این مقاله جایگاه محبّت در همزیستی اخلاقی از منظر قرآن مورد برری قرار می گیرد، که کمتر به آن اشاره شده است. وجود ناهنجاری های اجتماعی در جوامع کوچک و بزرگ و بین ملل مختلف ضرورت نگارش این چنین مقالاتی را مضاعف می کند.
در این مقاله با روش توصیفی به تبیین دیدگاه قرآن در همزیستی اخلاقی و جایگاه محبّت پرداخته و آیات مرتبط را تحلیل می کنیم و با روش انتقادی به بررسی همزیستی مسالمت آمیز می پردازیم.
ضروری بودن زندگی اجتماعی و همزیستی در زندگی بشری امری بدیهی است و تأثیر آن بر سعادت انسان نیز مسلّم است؛ هر چند در منشأ این ضرورت اقوال مختلفی وجود دارد. 1) اجتماعی زیستن در طبیعت انسان ریشه دارد، به این معنی که ساختار تکوینی انسان مقتضی همزیستی است. 2) اجتماعی زیستن مقتضای طبیعت انسان نیست؛ لکن اشتیاق انسان به تکامل و سعادت مندی سبب گرایش انسان به زندگی اجتماعی می گردد. 3) سرشت انسان زندگی اجتماعی را نمی پذیرد، ولی از روی اضطرار به زندگی اجتماعی روی آورده است؛ زیرا انسان نمی تواند بدون همزیستی با دیگران نیازهای گسترده خویش را تأمین کند.(اعرافی، ص126)
در تعالیم اسلامی زندگی دنیوی اصیل نبوده و مزرعه ای برای آبادانی آخرت انسان، بشمار می رود. پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند: «الدُّنیا مَزرَعَةُ الآخِرة»(ابن ابی جمهور، ج1، ص267)، دنیا محلی برای تربیت نفوس آدمی و فرصتی برای رشد معنوی و تحصیل فضائل اخلاقی است و هدف ویژه از بعثت تمام انبیاء الهی، بویژه خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله و سلم اتمام مکارم اخلاقی در زندگی فردی و اجتماعی بشر است، «إنَّما بُعِثتُ لِأُتَمِّمَ مَکارِمَ الأَخلاقِ» (هندی، ج11، ص420)؛ بنابراین باید روشی مناسب با این اهداف برای همزیستی خویش انتخاب کنیم، که از آن به همزیستی اخلاقی تعبیر می کنیم.
به نظر نگارنده همزیستی اخلاقی عبارت است از: «برقراری روابط با هر یک از افراد و گروههای اجتماعی بر مبنای ارزشهای اخلاقی و با رویکرد تربیتی، که به همافزایی فضائل اخلاقی میانجامد و از ترویج رذائل اخلاقی در زندگی فردی و اجتماعی میکاهد».
در همزیستی اخلاقی قوانین حقوقی در روابط فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در راستای تعالی اخلاقی به خدمت گرفته میشود و قوانین حقوقی به تناسب فضائل اخلاقی انعطاف لازم را باید داشته باشند و گاهی لازم است فراتر از قوانین حقوقی و به تناسب الزامات اخلاقی عمل کرد.
در همزیستی اخلاقی اصالت نه با صلح است و نه با جنگ، بلکه اصل تحصیل فضائل اخلاقی است؛ که گاهی مقتضی جنگ است و گاهی مقتضی صلح و مداراست، گاهی روابط عادلانه را میطلبد و گاهی مستلزم احسان و گذشت است.
همزیستی مسالمت آمیز به معنای برقراری روابط سالم و عاری از خشونت و جنگ بین گروه ها و کشورهای مختلف است، که اولین بار ـ بعد از جنگ جهانی دوّم ـ توسط کمونیست ها مطرح شد، تا بر اساس آن شوروی و آمریکا بتوانند با هم همکاری و رقابت داشته باشند و جنگ و قدرت آزمایی را به کشورهای ثالث تحت استثمار خویش هدایت کنند.(مطهری، ج15، ص717)
به تدریج همزیستی مسالمتآمیز در مجامع حقوقی مطرح شد و بر اصولی از جمله آزادی، برابری حقوق ملت ها، پرهیز از جنگ و پایبندی به صلح و حل مسالمتآمیز خصومتها و ... بنا گشت. اندیشمندان و علمای اسلام نیز به طرح آن از منظر اسلام پرداختهاند و چنین بیان کردهاند: «پیروان ادیان و نحلههای مختلف، با توجه به اشتراکات اعتقادی و انسانی، میتوانند همزیستی مسالمتآمیز داشته باشند و به سعادت برسند؛ البته این به معنای تکثرگرایی و نیل همگانی به سعادت اخروی نیست، بلکه روشی برای تحقق سعادت همگانی در زندگی دنیوی است. (ر.ک: جوادی آملی،1388، صص300-304)
همزیستی مسالمت آمیز و همزیستی اخلاقی در برخی اصول با هم مشترکند. آزادی و برابری حقوق بشری و بین المللی امری غیر قابل انکار است؛ لکن این دو روش در همزیستی در اهداف و ابزار همزیستی با هم اختلاف دارند.
هدف از همزیستی مسالمت آمیز تحصیل منافع مادّی و تحقق سعادت دنیوی است و در این روش برای تحصیل منافع معنوی و سعادت اخروی برنامه ای ارائه نمی شود؛ یا معتقد به حیات معنوی و اخروی انسان ها نیستند و یا امکان چنین برنامه ای را انکار می کنند، که منافع مادی و معنوی را فراهم آورد و سعادت دنیوی و اخروی را تحصیل کند و قابلیّت اجرا نیز، باشد.
هدف از همزیستی اخلاقی تحقق منافع مادّی و معنوی و نیل حداکثری انسانها به سعادت دنیوی و اخروی است. اسلام که خاتم ادیان است، نمی تواند نسبت به ابعاد مختلف زندگی انسان های جهان بی تفاوت باشد و مسلماً روشی برای همزیستی دارد، که قابل اجرا باشد و سعادت حداکثری را برای انسان ها فراهم آورد.
سعادت دنیوی اگر چه مهم است و باید برای تحصیل آن تلاش کرد و منابع مادّی را جلب نمود؛ لکن در اسلام زندگی دنیوی اصالت ندارد و مزرعه ای برای برداشت فضائل اخلاقی و آبادی حیات معنوی انسانها است و تنها روش برای تحقق آن همزیستی اخلاقی است.
متناسب با اهداف، اصول و روشهای همزیستی نیز تغییر می کند. به اختصار تفاوت این دو را می توان چنین بیان کرد، که همزیستی مسالمت آمیز بر اصول حقوقی بنا شده است و همزیستی اخلاقی بر اصول اخلاقی استوار است.
همزیستی مسالمت آمیز بر اساس حقوق عادلانه است، یعنی خیر رساندن به دیگری به اندازه ای که دیگری خیر رسانده است. هر گروهی به آن اندازه ای که در تحقق منافع جهانی اثر گذار باشد از حقوق و منافع مادّی بهرهمند می گردد. آن کشورهایی که قدرتمند هستند بیشترین منافع و حقوق را دارند و مستضعفین کمترین سهم را خواهند داشت و به مرور ضعیف تر خواهند شد. ولی یکی از اصول رفتاری در همزیستی اخلاقی، احسان است، یعنی خیر رساندن به دیگران، نه به تلافی خیر دیگری؛ بلکه برای گسترش خیر در جهان.
همزیستی مسالمت آمیز در صدد برقراری عدالت و حفظ حقوق فردی و اجتماعی است؛ ولی همزیستی اخلاقی گذشتن از حق شخصی برای ایجاد فضائل فردی و اجتماعی است، همزیستی اخلاقی در پی خیر رساندن به خاطر خیر رساندن است، خواه دیگران خیر برسانند یا نه؛ ولی همزیستی مسالمتآمیز در پی خیر رساندن به تلافی خیر دیگری است.
تحقق همزیستی مسالمت آمیز متوقف بر صلح است، لذا صلح یکی از اصول آن بشمار می رود، ولی در همزیستی اخلاقی هدف سعادت حداکثری است، خواه با صلح محقق شود یا با جنگ، با سعادت دنیوی همراه گردد یا با دشواریها؛ البته صلح و سعادت دنیوی بستر مناسبتری برای تحقق سعادت اخروی است، لکن اصالت بر صلح نیست و چه بسا بروز شرایطی، تحقق سعادت اخروی و همافزایی اخلاقی را بر جنگ متوقف سازد؛ همچنان که در طول تاریخ اسلام رخ داده است.
ممکن است که برخی همزیستی مسالمت آمیز را چنان تبیین کنند که مشابه بیان ما از همزیستی اخلاقی گردد؛ لکن آنچه در عرف حقوق بین الملل متعارف است اینچنین نیست؛ چنان که اصل پیدایش چنین اصطلاحی از جانب کمونیست ها برای تحمل سرمایه داران در همزیستی، نیز شاهد بر مدعاست(مطهری، ج15، ص717)؛ پس بهتر است به جای تغییر بیان از اصطلاح دیگران اصطلاحی متناسب با بیان خویش اتخاذ کنیم، تا معانی اولیّه آن متبادر به ذهن نگردد.
روایت مشهور از رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلم که فرمودند: «بعثت لأتمم مکارم الاخلاق» (هندی، ج11، ص420) بیانگر همزیستی اخلاقی است. آن حضرت که از جانب خدای سبحان برای سعادت جهانیان مبعوث شد، هدف خویش را در همزیستی با مردم، تحقق مکارم اخلاق و ظهور تام آن در زندگی فردی و اجتماعی انسان بیان میکند و سیرۀ عملی ایشان در طول رسالت مؤید کلامشان است. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم الگوی انسانها در نوع همزیستی با دیگران است؛ خدای متعال می فرماید: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة» (احزاب/21) قطعاً براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست؛ لذا لازم است مؤمنان به پیروی از آن بزرگوار (ص) در تعامل با پیروان ادیان و مکاتب دیگر، در روابط علمی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در صدد همافزایی اخلاقی باشند.
قرآن گروههای اجتماعی را به سه دسته تقسیم کرده و همزیستی اخلاقی را در معاشرت با آنها تبیین میکند، یک. مؤمنین، دو. گروهی از غیر مؤمنین که با مؤمنین دشمنی نمیکنند، سه. گروهی از غیر مؤمنین که با مؤمنین در جنگ هستند. نمونهای از آیات قرآن که در معاشرت با این سه دسته به همزیستی بر پایۀ ارزشهای اخلاقی دعوت میکند، در ذیل بیان میشود.
الف) ولایت مؤمنان نسبت به هم
«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَر» (توبه/71)، و مردان و زنان با ايمان، دوستان يكديگرند، كه به كارهاى پسنديده وا مىدارند، و از كارهاى ناپسند باز مىدارند. همبستگی ایمانی بین مؤمنان سبب میشود آنها نسبت به یکدیگر ولایت داشته و در سرنوشت همدیگر خود را مسئول بدانند و به یکدیگر محبت ورزند و یاری رسانند؛ لذا باید به گونه ای همزیستی داشته باشند، تا سبب میل و اشتیاق همدیگر به رفتار پسندیده گردد و نفرت از ناپسندی ها را در دل مؤمنان ایجاد کند و از رفتار زشت بازدارد.
ب) وظیفه مؤمنان نسبت به آخرت یکدیگر:
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً» (تحریم/6)، اى كسانى كه ايمان آوردهايد، خودتان و كسانتان را از آتشى كه سوخت آن، مردم و سنگهاست حفظ كنيد. در اثر ولایت متقابل میان اهالی ایمان ـ که از مخاطب قرار دادن همه مؤمنان فهمیده می شود و در آیۀ قبل نیز به ولایت متقابل میان مؤمنان اشاره شد ـ خدای سبحان تک تک مؤمنان را به حفاظت خویش و اهل خویش از آتش دوزخ امر میکند.
امر به معروف و نهی از منکر در همزیستی مؤمنان محقق نمی شود و نمی توان خود و دیگران را از آتش جهنم حفظ کرد، مگر با نوعی تعامل و معاشرت که عوامل میل به ناپسندی ها را در نفس انسان از میان برده و موجب وزش نسیم ملکوت بر جان آدمی گردد و شعله های آتش و غضب الهی را به گلستان رحمت مبدل سازد.
خدای سبحان به مؤمنان می فرماید: و آنهايى را كه جز خدا مىخوانند دشنام مدهيد كه آنان از روى دشمنى [و] به نادانى، خدا را دشنام خواهند داد؛ «وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ». (انعام/108)
هدف از خوش رفتاری مؤمنان در برابر پیروان ادیان دیگران چیست؟ چرا خدای سبحان مؤمنان را از ناسزا گفتن به آنها که در طریق باطلی قدم گذاشته اند نهی می کند؟ چنان چه در آیه ذکر شده است، هدف بازداشتن پیروان ادیان دیگر از ناسزا گفتن به خدا است؛ لکن ناسزا گفتن کفار ضرری به خدا نمی رساند، پس صرف ناسزا نگفتن به خدا هدف از نهی مذکور نیست.
ممکن است خوش رفتاری با کافران برای مقابله با بد رفتاری آنها، برای تحقق زندگی مسالمت آمیز باشد و جلوگیری از بروز جنگ باشد؛ لکن می توان از این آیه چنین برداشت کرد که خوش رفتاری با کفار و نهی از ناسزاگویی رویکرد اخلاقی داشته باشد و هدف حصول فضیلتی در کفار و کاستن رذیلتی از آنها باشد.
سبّ و ناسزا گفتن نسبت به کفار (اندیشه یا کردار یا مقدسات شان)، آنها را به لجاجت واداشته و از مدار حقیقت دور می کند و بر خدای متعال میشوراند، بدون اینکه از زشتی کار خود آگاه باشند؛ پس پرهیز از سبّ آنها سبب کاستن رذیلتی از رذائل شان می گردد.
هرچند بازداشتن از وقوع جنگ و التزام بر زندگی مسالمتآمیز نیز ثمرۀ این نهی است؛ ولی غایت اصیل خوش رفتاری با کفار همافزایی فضائل اخلاقی است و صلح تابع آن و فرع بر آن است؛ لذا خدای سبحان غایت خویش را از نهی مذکور چنین بیان میکند: آنها را سبّ نکنید، تا آنها خدا را از روی دشمنی و لجاجت و بدون آگاهی سبّ نکنند، «فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ». (انعام/108)
الف) نیک رفتاری در برابر بد رفتاری:
و نيكى با بدى يكسان نيست. [بدى را] به آنچه خود بهتر است دفع كن آن گاه كسى كه ميان تو و ميان او دشمنى است، گويى دوستى يكدل مىگردد، «وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَميمٌ». (فصلت/34)
به نظر می رسد این آیه مربوط به رفتار مؤمنان در برابر دشمنی از سوی غیر همکیشان باشد، زیرا تعبیر به «کَأنَّهُ» اشاره دارد به اینکه طرف عداوت رابطۀ ولایی با مؤمن ندارد، لکن باید به گونه ای با آن رفتار کند، که با مؤمنان که اولیای یکدیگر هستند، رفتار می کند.
ب) نرم خوئی موسی علیه السلام در مقابل فرعون:
خدای سبحان به موسی و هارون علیه السلام در نحوۀ گفتار با فرعون چنین میفرماید: و با او سخنى نرم گوييد، شايد كه پند پذيرد يا بترسد، «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى». (طه/44)
در این آیه علت امر خدا به نرمی در برخورد با فرعون، ترس از قدرت فرعون یا روشی برای رسیدن به رهبری بنیاسرائیل و ... نیست، بلکه هدف از نرمی در صحبت و دوری از درشتی و خشونت ایجاد تغییری در نفس فرعون است، شاید باعث یادآوری نعمت الهی شده، یا در برابر حق خاشع گردد.
این آیات نمونهای از آیاتی است که نگرش قرآن در رویکرد اخلاقی به معاشرتهای اجتماعی را بیان میکند و انسان را به همزیستی اخلاقی فرامیخواند و اصول مادی و قوانین حقوقی را در تأمین حیات اخلاقی انسان به خدمت میگیرد. بر خلاف همزیستی مسالمت آمیز که هدفی فراتر از منافع دنیوی و تأمین حقوق مادّی ندارد.
یکی از مؤثرترین عاملها در ترویج ارزشهای اخلاقی و موفقیت در تربیت اجتماعی محبت در همزیستی است؛ زیرا سبب اتحاد و الفت طبیعی میان افراد جامعه گشته و فرد فرد جامعه را در همافزایی اخلاقی به تعامل وامیدارد، چنانکه اعضاء یک پیکر در حفظ سلامت و رشد یکدیگر عاشقانه در تعاون هستند.
تحقق چنین اتحادی با برپایی عدالت میسّر نیست، زیرا عدالت اتحادی قهری میان افراد جامعه برقرار ساخته و موجب الفت بین افراد نمیگردد. (طوسی، 1385، ص258) آنچه سبب اتحاد طبیعی و الفت بین انسانهاست محبت است، لذا محبت فضیلتی برتر از عدالت شمرده میشود. (همان) جامعهای که بر محبت و مهرورزی استوار است، بیش از جامعۀ عدالت محور، به عدالت و انصاف رفتار میکند. محبت، خودخواهی را از افراد جامعه زدوده و به تحصیل خیر و فضیلت همگانی برمیانگیزد. با ایجاد الفت و یگانگی در همزیستی بسیاری از فضائل اجتماعی، مانند: عدالت، احسان، گذشت، رفق و مدارا، ایثار و ... محقق گشته و از بروز رذائل در جامعه کاسته میشود.
بنی آدم اعضای یک پیکرند* که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار * دگر عضوها را نماند قرار (سعدی شیرازی، باب اول در سیرت پادشاهان، ص50)
محبت کششی درونی میان دو چیز برای برقراری الفت و اتحاد است. (طوسی، 1385، صص249و258) محبت در انسان دو نوع است، محبت طبیعی مانند محبت مادر نسبت به فرزندش که او را به تربیت فرزند وامیدارد، و محبت کسبی و ارادی، که عواملی در تحقق، ازدیاد و زوال آن تأثیر گذار است. (ر.ک: خواجه نصیر الدین طوسی، 1385، ص260)
محبت ارادی نسبت به دیگری چهار صورت دارد:
أمر على الديار ديار ليلى * أقبل ذا الجدار و ذا الجدارا
و ما حب الديار شغفن قلبي * و لكن حب من سكن الديارا (همان)
دائرۀ شمول این محبت به وسعت هستی است و دوستدار خدا به تمام هستی عشق میورزد و محبتش به همزیستی با انسانها محدود نمیگردد، زیرا همۀ عالم جلوهای از جمال الهی دارند؛ البته نسبت به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام این محبت بسیار شدیدتر است، زیرا ایشان نزدیکترین خلایق به پروردگار و واسطۀ فیض اویند.
محبتی که سبب الفت و همبستگی مردم میشود این دو قسم اخیر است، که محبت فی الله و محبت لله نامیده میشود و از محبت انسان نسبت به ذات باری تعالی نشئت میگیرد. خواجه نصیر از این قسم به محبت اخیار تعبیر میکند که از خیر محض انگیخته میشود و هرگز به نزاع و فساد نمیگراید (طوسی، 1385، ص260)، زیرا غرض خیر محض و تحقق فضیلت است، نه نیل به لذت یا منفعتی که فقدانش انسان را آزرده کند و یا بر دیگری بشوراند. (همان، ص267)
محبت در همزیستی که از خیر انگیخته شود و به خیر بیانجامد از آثار ایمان به پروردگار شمرده میشود، بلکه حقیقت ایمان همان حب و بغض در همزیستی با دیگران است، چنانکه روایت شده است: شدت محبت با دیگران(همسر، مؤمنان و ...) دلیل بر شدت ایمان به خدای سبحان است. (اهوازی، ص31؛ تمیمی مغربی، ج2، ص192؛ راوندی، ص12)
نمونهای از این نوع محبت، در رابطۀ پدر و فرزند، برادر و برادر مشاهده میشود، لذا خواجه نصیر رحمةالله علیه محبت در همزیستی را بر اساس محبتی که ما بین پدر و فرزند و برادران برقرار است تبیین میکند. در نظر ایشان محبت حاکم به رعایا مانند محبت پدر به فرزند، محبت رعایا به حاکمان همچون محبت فرزند به پدر و محبت رعایا نسبت به یکدیگر مانند محبت برادران باید باشد (ر.ک: طوسی، 1385، صص267-269)؛ چنانکه رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در مورد جایگاه خود و علی علیه السلام در میان مردم چنین میفرماید: «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّه» (العسکری علیه السلام، ص330) و در قرآن نیز از همزیستی مؤمنین به معاشرت برادرگونه تعبیر میکند، «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ». (حجرات/10)
بنابراین محبت در همزیستی همان محبت انسان به خداست که خیر محض است و در معاشرت اجتماعی به گونههای مختلف جلوه میکند.
در بیان عارفان محبت اولین قدم سالک در مسیر فناء فی الله است (انصاری، ص112) و فقط با توجه حبّی جهات بشری انسان در جهات ربوبی فانی میشود و به ولایت پروردگار متصف میگردد. ولیّ خدا در همزیستی با خَلق مظهر ربوبیت و مبدا افعال حق است، مانند قطعه زغالی که در مجاورت آتش قرار گرفته و به تدریج مشتعل میشود تا آنکه با آتش متحد گشته مبدأ آثار آتش میگردد. (قیصری، صص146-147)
عمومیت محبت کامن در ذات بندگان که انسان را قابل مقام ولایت میگرداند دلیلی بر وسعت دائرۀ ولایت نسبت به مقام نبوت است و اگر عبد سالک بر مرکب محبت سوار گشته و از تقوا توشه گیرد تعین حقانی یافته و صفات ربوبیت در او تجلی مییابد (همان، ص147)؛ چنانکه خدای سبحان ثمرۀ محبت بین بنده و خود را چنین بیان میکند:«کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به ... ». (کلینی، ج2، ص352)
همانطور که مرکب عارفان در سفر اول (من الخلق الی الحق) محبت است، در سفر نهایی (مع الحق فی الخلق) نیز، محبت مرکب سفر است و این همان محبت در همزیستی است، که در بیان عارفان، تجلی رحمت حق تعالی در رفتار تربیتی بندگان است.
تجلی محبت الهی در همزیستی، به تناسب شرایط و گروههای اجتماعی متفاوت است. هر نوع تعاملی که بر مبنای ارزشهای اخلاقی انجام پذیرد و هدف از آن تعالی اخلاقی باشد از محبت نشئت میگیرد، لذا در تعریف دین بیان شده است که « هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُ» (همان، ج8، ص79)، دین که برنامۀ سعادت بشری است ریشه در محبت خدا دارد، حتی بغض انسان در برابر پلیدیها از مصادیق محبت است که به جهت ایجاد خیر و فضیلت و دفع شرّ و رذیئلت برانگیخته میشود، چنانکه محبت پزشک به بیمار سبب میشود عضو بیمار را که بهبود نمییابد و سبب سرایت بیماری به اعضای دیگر است قطع کند.
پس محبت در همزیستی که از سرچشمه محبت انسان به خیر محض، یعنی ذات حق تعالی، میجوشد، جلوههای مختلفی دارد و عدم توجه به این نکته سبب میشود عدهای برخی از احکام اسلامی را منافی رأفت تلقی کنند، چنانکه امروزه به حکم اعدام و ... اعتراض میشود؛ بنابراین ضروری است به جلوههای محبت الهی در همزیستی با گروههای مختلف اجتماعی بپردازیم.
پیامبران و امامان سرشار از محبت خدایند، « التَّامِّينَ فِي مَحَبَّةِ اللَّه» (ابن بابویه، 1413ق، ج2، ص609)، یعنی کامل گشتگان در محبت خدا؛ لذا در همزیستی آنها با مردم محبت به ظهور تام متجلی است، بویژه در زندگانی رسول رحمت حضرت ختمی مرتبت(ص)، که مظهر اتم اسماء و صفات خدای متعال است و قرآن با جذابیت خاصی به بیان گوشههایی از مهرورزی آن حضرت میپردازد.
الف) رسالت نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تجلّی رحمت الهی:
قرآن دلیل رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را در تابش رحمت پروردگار بر تمام جهان منحصر میکند؛ «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ» (انبیاء/107) و تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم. همچنین پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم هدف بعثت خویش را به اظهار تام مکارم اخلاقی در انسان و جهان منحصر میگرداند.[1]
بنابراین میتوان چنین نتیجه گرفت که تحقق اخلاق اجتماعی بدون مهرورزی در جامعه امکان پذیر نیست و لذا پیامبران در همزیستی اخلاقی با مردم به محبت الهی مجهز گشتهاند.
ب) نرم خوئی پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله و سلم سبب پیروی مردم از وی:
خدای رحمان در جای دیگر از قرآن نرمدلی و مهربانی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با مردم را منّتی از جانب خویش میشمارد که موجب الفت در همزیستی با مردم میگردد، «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِك»(آل عمران/159) پس به [بركتِ] رحمت الهى، با آنان نرمخو [و پُر مِهر] شدى، و اگر تندخو و سختدل بودى قطعاً از پيرامون تو پراكنده مىشدند.
ج) شدّت رأفت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و شدّت اشتیاق ایشان در هدایت مردم:
«لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ» (توبه/128) قطعاً، براى شما پيامبرى از خودتان آمد كه بر او دشوار است شما در رنج بيفتيد، به [هدايت] شما حريص، و نسبت به مؤمنان، دلسوز مهربان است.
«لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلاَّ يَكُونُوا مُؤْمِنينَ». (شعراء/3) شايد تو از اينكه [مشركان] ايمان نمىآورند، جان خود را تباه سازى.
د) تجلّی محبّت نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در دعای ایشان نسبت به مؤمنان و اجرای حدود الهی بر آنان
گاهی برای تطهیر رذائل اخلاقی از جامعه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دعا کرده و از اموال مؤمنان صدقه جدا می کند، «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ»(توبه/108) از اموال آنان صدقهاى بگير تا به وسيله آن پاك و پاكيزهشان سازى، و برايشان دعا كن، زيرا دعاى تو براى آنان آرامشى است، و خدا شنواى داناست.
گاهی نيز برای پیراستن همزیستی از رذائل اخلاقی ضروری است، از روی محبت، رأفت را کنار گذاشته و تازیانه به دست گیرد؛ همانگونه که طبیب جراح از روی محبت و برای جلوگیری از گسترش فساد در بدن مریض تیغ بر دست گرفته و عضوی را قطع می کند؛ «الزَّانِيَةُ وَ الزَّاني فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ في دينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لْيَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنينَ» (نور/2) به هر زن زناكار و مرد زناكارى صد تازيانه بزنيد، و اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد، در [كار] دين خدا، نسبت به آن دو دلسوزى نكنيد، و بايد گروهى از مؤمنان در كيفر آن دو حضور يابند.
الف) رفتار رحیمانه بین مؤمنان:
«وَ الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ»(بقره/165) ولى كسانى كه ايمان آوردهاند، به خدا محبت بيشترى دارند.
تجلی محبت الهی در قلب مؤمنان سبب ظهور رحمت در همزیستی با دیگران میگردد؛ «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُم» (فتح/29) محمّد صلی الله علیه و آله و سلم پيامبر خداست و كسانى كه با اويند، بر كافران، سختگير [و] با همديگر مهربانند.
ب) خروج مؤمنان از ظلمت به نور در اثر همزیستی ولائی بین ایشان:
محبت شدید مؤمنان به خدای سبحان سبب ورود ایشان به ولایت الهی است، «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا» (بقره/257) و اثر ولایت خدای سبحان از میان رفتن تیرگیها و بهرهمندی مؤمنان از نور خداست، «يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ». (بقره/257) محبت در همزیستی مؤمنان نیز، سبب شکلگیری رابطهای ولایی میان آنها میشود، «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ» (توبه/71) و در واقع ولایت مؤمنان نسبت به هم پرتویی از ولایت الهی بر اهل ایمان است و اثرش نیز همان اثر ولایت الهی است و ظلمت را به نور مبدل می سازد؛ لذا قرآن تربیت و همافزایی اخلاقی را غایت محبت در همزیستی مؤمنان دانسته و هر یک از مؤمنان را به امر به معروف و نهی از منکر فرمان میدهد، «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَر» (توبه/71) و مردان و زنان با ايمان، دوستان يكديگرند، كه به كارهاى پسنديده وا مىدارند، و از كارهاى ناپسند باز مىدارند.
قرآن از رابطۀ ولایی میان مؤمنان به رابطۀ برادرانه نیز تعبیر میکند و بر اساس محبت برادرانه بین مؤمنان، آنها را به اصلاح در همزیستی با هم فرامیخواند، «انما المؤمنون اخوه فاصلحوا بین اخویکم». (حجرات/10) در حقيقت مؤمنان با هم برادرند، پس ميان برادرانتان را سازش دهيد.
امام صادق علیه السلام مؤمنی را که با رفتار خود سبب فساد ایمان مؤمنی گردد، ضامن دانسته و او را مکلف به جبران آن میداند. (ابن بابویه، 1403ق، ج2، صص447و448)
گاهی تربیت و اصلاح دیگری برخورد شدید و قاطع را میطلبد، چنانکه در تربیت نفس نیز در برابر طغیان شهوت ایستادگی و مخالفت با آن ضروری است و پیروی از آن محبت به خویش نیست، بلکه نامهربانی است؛ پس آیاتی که قتال با مؤمنان طغیانگر را تشریع میکند بر اساس مهرورزی و برادری میان مؤمنان است، چنان که خدای سبحان می فرماید: «وَ إن طائفتان من المؤمنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما فان بغت احداهما علی الاخری فقاتلوا التی تبغی حتی تفیء الی امر الله فان فائت فاصلحوا بینهما بالعدل»(حجرات/9) و اگر دو طايفه از مؤمنان با هم بجنگند، ميان آن دو را اصلاح دهيد، و اگر [باز] يكى از آن دو بر ديگرى تعدّى كرد، با آن [طايفهاى] كه تعدّى مىكند بجنگيد تا به فرمان خدا بازگردد. پس اگر باز گشت، ميان آنها را دادگرانه سازش دهيد و عدالت كنيد، كه خدا دادگران را دوست مىدارد.
محبت در همزیستی با غیر مؤمنان در دو مقام باید بحث شود:
مقام یکم. گروهی که با مؤمنان در صلح هستند و رابطهای دوستانه با آنان برقرار کردهاند.
مقام دوم. گروهی که به دشمنی و محاربه با مؤمنان برخاسته و در صددند مؤمنین را از ولایت الهی خارج کرده و به ولایت خویش درآورند.
الف) نیک رفتاری و اجرای قسط عدالت در همزیستی با غیر محاربین
هیچ آیهای از قرآن مؤمنین را از مهرورزی در همزیستی با غیر محاربین نهی نکرده است، بلکه به نیکرفتاری با آنها دعوت میکند، «لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ» (ممتحنه/8) [امّا] خدا شما را از كسانى كه در [كار] دين با شما نجنگيده و شما را از ديارتان بيرون نكردهاند، باز نمىدارد كه با آنان نيكى كنيد و با ايشان عدالت ورزيد، زيرا خدا دادگران را دوست مىدارد.
ب) مودة با مسیحیان غیر مستکبر
همچنین از قرابت و دوستی میان مؤمنان و مسیحیان که در برابر مؤمنین کبر نمیورزند، خبر میدهد، « وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا إِنَّا نَصارى ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ» (مائده/82) قطعاً كسانى را كه گفتند: «ما نصرانى هستيم»، نزديكترين مردم در دوستى با مؤمنان خواهى يافت، زيرا برخى از آنان دانشمندان و رهبانانىاند كه تكبر نمىورزند.
ج) خروج کفار از ولایت شیطان و پذیرش ولایت خدای سبحان در اثر شدّت، عزّت و نفوذ ناپذیری مؤمنان همراه با الفت و مهرورزی نسبت به کفّار غیر محارب:
«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُم» (فتح/29) محمّد صلی الله علیه و آله و سلم پيامبر خداست و كسانى كه با اويند، بر كافران، سختگير [و] با همديگر مهربانند.
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ يُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ» (مائده/54) اى كسانى كه ايمان آوردهايد، هر كس از شما از دين خود برگردد، به زودى خدا گروهى [ديگر] را مىآورد كه آنان را دوست مىدارد و آنان [نيز] او را دوست دارند. [اينان] با مؤمنان، فروتن، [و] بر كافران سرفرازند. در راه خدا جهاد مىكنند و از سرزنش هيچ ملامتگرى نمىترسند.
در آیات فوق، خدای سبحان مؤمنین را به حفظ عزّت و ایستادگی بر ایمان خویش در برابر کفار امر کرده و از سستی و کرنش در برابر آنها که سبب خروج از دین میگردد، نهی میکند و هرگز از مهرورزی در همزیستی با آنها که به هدایتشان بیانجامد و سبب نرمی و کرنش آنها در برابر حق گردد، نهی نمیکند.
آیاتی که مؤمنین را از پذیرش ولایت یهود و نصارا نهی میکند نیز، استلزاماً از مهرورزی و حسن همزیستی با آنها منع نمیکند و فقط از محبتی که سبب پذیرش ولایت آنها شده و مؤمنین را بر یاری آنها وادارد، منع میکند (جوادی آملی، 1390، ص39)؛ «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ» (مائده/51) اى كسانى كه ايمان آوردهايد، يهود و نصارى را دوستانِ [خود] مگيريد [كه] بعضى از آنان دوستان بعضى ديگرند. و هر كس از شما آنها را به دوستى گيرد، از آنان خواهد بود. آرى، خدا گروه ستمگران را راه نمىنمايد.
پس محبتی که به پذیرش ولایت آنها بیانجامد منهی است، زیرا پذیرش ولایت آنها سبب خروج از ایمان و پذیرش ولایت شیطان است، «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ»(بقره/257) و[لى] كسانى كه كفر ورزيدهاند، سرورانشان [همان عصيانگران] طاغوتند، كه آنان را از روشنايى به سوى تاريكيها به در مىبرند. آنان اهل آتشند كه خود، در آن جاودانند.
اما مهرورزی با آنها، اگر منجر به رشد فضائلشان گردد و آنها را از ولایت شیطان خارج کرده و به ولایت خدای سبحان وارد کند بسیار پسندیده است؛ لذا صدقه به کفار جایز است، تا سبب الفت قلوبشان با مؤمنان گردد، «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكينِ وَ الْعامِلينَ عَلَيْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُم». (توبه/60) تا شاید اسلام آورند، یا در مقابل دشمنان به یاری مسلمانان آیند و یا در حوائج دینی از آنها کمک گیرند. (قمی، ج1، ص299؛ طباطبائی، ج9، ص311)
همچنین خدای سبحان مؤمنین را سزاوار رفتار نیک دانسته و حتی در همزیستی با دشمنان آنها را به معاشرتی سفارش میکند که سبب پذیرش ولایت مؤمنین از جانب دشمنان شود و دشمنی را به دوستیِ صمیمانه مبدل گرداند، «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّني مِنَ الْمُسْلِمين * وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَميمٌ». (فصلت/ 33و34) و كيست خوشگفتارتر از آن كس كه به سوى خدا دعوت نمايد و كار نيك كند و گويد: «من [در برابر خدا] از تسليمشدگانم و نيكى با بدى يكسان نيست. [بدى را] به آنچه خود بهتر است دفع كن آن گاه كسى كه ميان تو و ميان او دشمنى است، گويى دوستى يكدل مىگردد.
قرآن روش همزیستی مؤمنان با کفار عداوتپیشه را در سه مرحله بیان میکند:
مرحله یکم:
خدای سبحان در آیات 33و 34 سورۀ فصلت[2] مؤمنان را به نیکرفتاری در برابر بدرفتاری کفار، به گذشت در برابر بدی و به حلم در برابر جهل دعوت میکند (طباطبائی، ج17، ص392)؛ پس به احسن وجه با او باید زیست تا به تربیت وی بیانجامد و به دوستی صمیمی مبدل گردد، «ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَميمٌ». (فصلت، 34)
در تأیید بیان مذکور کلامی از خواجه نصیر در سیاست اعدا نقل میشود، ایشان میگویند: «اصل کلی در سیاست اعداء آن بود که اگر به تحمل و مواسات و تلطّف ایشان را دوست توان کرد و اصول حقد عداوت را از دلهای ایشان منقطع گردانید خود بهترین تدبیری باشد که تقدیم یافته بود». (طوسی، 1385، ص336)
مرحلۀ دوم:
مهرورزی با کافرانی که در دشمنی با مؤمنان عناد دارند جایز نیست و در اصلاح رفتار آنها بیاثر است. در این مرحله محبت اقتضاء میکند با آنها به دشمنی و عداوت برخورد شود و و روابط دوستانه قطع گردد، «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ» (ممتحنه/1)، تا به اصلاح آنها بیانجامد و از عداوت خویش دست بردارند، « عَسَى اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الَّذينَ عادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَ اللَّهُ قَديرٌ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيم» (ممتحنه/7)؛ چنانکه قرآن حضرت ابراهیم علیه السلام و اصحابش را الگوی مؤمنین در همزیستی با کافران معاند قرار داده است؛ آنها از کافران معاندی که دوست دارند مؤمنان کافر گردند، برائت میجویند و به عداوت و دشمنی با آنها رفتار میکنند، «و قَدْ كاَنَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فىِ إِبْرَاهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُواْ لِقَوْمهِِمْ إِنَّا بُرَءَؤُاْ مِنكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكمُْ وَ بَدَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَ الْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتىَ تُؤْمِنُواْ بِاللَّهِ وَحْدَهُ» (ممتحنه/4) قطعاً براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست: آن گاه كه به قوم خود گفتند: «ما از شما و از آنچه به جاى خدا مىپرستيد بيزاريم. به شما كفر مىورزيم و ميان ما و شما دشمنى و كينه هميشگى پديدار شده تا وقتى كه فقط به خدا ايمان آوريد».
لکن بیان شد که این عداوت و بغض از مصادیق حبّ است، چنانکه در بحث از رحمانیت خدای سبحان نیز مطرح است که رحمت پروردگار فراگیر است و غضب نیز از مصادیق رحمانیت خداست (جوادی آملی، 1378، ص277)؛ همچنانکه خشم پدر نسبت به فرزند و طبیب نسبت به بیمار از محبت نشأت میگیرد، غضب الهی در مورد گنهکاران از رحمت بیکران او میجوشد، دشمنی مؤمن در همزیستی با کفار معاند نیز از مظاهر محبت است.
اقتضای رحمت و محبت الهی دشمنی با کفار معاند است، زیرا تربیت و همافزایی اخلاقی بدون آن ممکن نیست لذا در ادامۀ آیات مذکور، غایت و هدف از دشمنی ابراهیم با کفار چنین بیان شده است: « حَتىَ تُؤْمِنُواْ بِاللَّهِ وَحْدَهُ» (ممتحنه/4)؛ پس محبت الهی در همزیستی با کفار معاند عداوت و برائت را اقتضاء میکند، تا به خروج آنها از ولایت طاغوت و پذیرش ولایت الهی بیانجامد.
جواز بذل محبت به کافران و معاندان و دعا برای هدایت آنها از آیات 113 و 114 سورۀ توبه[3] نیز برداشت میشود؛ در آن آیات خدای سبحان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مؤمنین را از دعا و استغفار برای مشرکینی که قطعی است اصحاب جحیم هستند، نهی میکند، حتی اگر از نزدیکان باشند؛ پس مهرورزی و رابطۀ عاطفی با مشرکانی که جهنمی بودنشان قطعی نیست، اشکالی ندارد، همانطور که ابراهیم علیه السلام به آزر محبت داشته و به او وعدۀ استغفار داد، ولی بعد از آنکه قطعی شد او دشمن خداست از او برائت جست.
مرحلۀ سوم:
کافران و مشرکانی که امیدی به اصلاحشان نیست و از عداوت با خدا و مؤمنان هرگز منصرف نمیشوند و قطعی است که اصحاب جهنم هستند، سزوار مهرورزی نیستند و باید از آنها اظهار برائت کرد و به دشمنی پرداخت. برائت و دشمنی با آنها از مصادیق محبت و رحمت پروردگار نیست، بلکه از مصادیق غضب الهی است که موجب هلاکت و نابودی و خلود در دوزخ است.
پس دشمنی و برائتی که از مصادیق محبت نیست و تجلی غضب الهی است، فقط در برابر کسانی است که جهنمی بودنشان یقینی است، و آن معلوم نمیشود مگر از طریق وحی معصومانه و مردن در حال کفر و شرک.
محبّت در همزیستی از منظر اسلام از آثار محبت مؤمنان نسبت به خدای رحمان است و از دیدگاه اسلام در بسیاری از موارد همزیستی با مهرورزی توأم است، تا آنجا که سبب افزایش محبّت الهی در همزیستی گردد؛ در غیر این صورت مهرورزی جایز نیست؛ چنان که در همزیستی با محاربان لجوج بیان شد.
در مسیحیّت نیز، چنین جایگاهی برای محبّت دیده می شود. با مراجعه به انجیل موجود می توان شواهدی بر این مدعا اقامه کرد. طبق متن انجیل کنونی محبت به خدا باید بر تمام روابط اجتماعی سایه گستراند و هر نوع رابطه ای که با محبّت خدا منافات داشته باشد نامطلوب است و باید با آن دافعانه برخورد کرد.
در انجیل متی از حضرت عیسی علیه السلام چنین نقل می شود: «گمان مبرید که آمده ام صلح و آرامش را بر زمین برقرار سازم. نه، من آمده ام تا شمشیر را برقرار نمایم. من آمده ام تا پسر را از پدر جدا کنم...». (انجیل/ متی/10/34) همچنین در همزیستی مؤمنان با غیر مؤمنان چنین بیان می کند: «با بی ایمانان پیوند و همبستگی ایجاد نکنید. آیا می تواند بین پاکی و گناه پیوندی باشد؟ آیا نور و تاریکی با یکدیگر ارتباطی دارند؟ آیا بین یک ایماندار و بی ایمان وجه اشتراکی هست؟ یا خانۀ خدا را با بتخانه یکی دانست؟» (انجیل/ نامه دوم پولس به مسیحیان قرنتس/ 6/14)
البته آنچه در میان مسیحیان تبلیغ می شود، غیر از این است. از نظر آنان همزیستی اخلاقی در روابط مسالمت آمیز، دعوت ملایم، صلح و صفا و محبت و صمیمیّت خلاصه می شود و جهاد و مبارزه و قیام مسلحانه را در هیچ شرایطی تجویز نمی کنند و خود را دین محبّت معرفی می کنند.(مطهری، ج2، ص490) استاد شهید مطهری در مقابل مسیحیان و مکاتب اخلاقی ای که برای محبّت چنین جایگاهی قائل هستند نقدهای بسیاری را بیان می کند که مجال بیان آن نیست.(ر.ک: مطهری، ج22، صص322-327) لکن ایشان در بیان تفاوت اسلام و مسیحیان، اختلاف این دو دیدگاه را در تفسیر محبّت می داند. محبّتی که مورد نظر مسیحیان است عبارت است از کاری که خوشایند طرف مقابل باشد و محبّتی که در اسلام مطرح است، انجام کاری است که به مصلحت دیگری باشد، هرچند خوشایندش نباشد.(مطهری، ج22، صص746و747)
تأثیر ویژۀ محبت در رشد فضائل اخلاقی در همزیستی و موفقیت در تربیت اجتماعی، از منظر قرآن روشن شد؛ حال این سؤال مطرح است که چگونه میتوان محبت خدا را در دل مردم قوت بخشید و از آن در همزیستی اخلاقی بهره برد؟ و چه موانعی در گسترش محبّت در جامعه وجود دارد؟ در قرآن اصولی برای افزایش محبّت در همزیستی بیان شده است، که تحقّق ضدّ آن در جامعه مانع گسترش محبت در جامعه می گردد، که اختصاراً به ذکر مواردی بسنده می کنیم.
مدارا به معنای سهولت و نکوداشت معاشرت با مردم، همراه با تحمل ناگواریهاست.(ر.ک: نراقی، ج1، ص341 و طریحی، ج1، ص137) امام رضا علیه السلام در تفسیر مدارا به این آیه از قرآن استناد میکند « خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ»(اعراف/199)،(کلینی، ج2، صص241و242) بنابراین مدارا با مردم بر دو رکن استوار است، یک. گذشت از ظلم و خطای مردم نسبت به خود، دو. به زبان مردم سخن گفتن و معروف[4] را از آنها طلب کردن و پرهیز از بیان حقایق و تکالیفی که از فهم و توان مردم فراتر است و سبب انکار و انزجار مردم میگردد.
مدارا با مردم سبب خشوع قلبها میشود و در پی آن دلها به هم نزدیک گشته و باعث همبستگی میان مردم میگردد، لذا خدای سبحان به حضرت موسی و هارون علیهما السلام میفرماید: با فرعون به نرمی سخن بگویید شاید متذکر و خاشع گردد، «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى»(طه/44) و به رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: اگر تند خو و دلسنگ بودی مردم از اطرافت پراکنده میشدند، پس از خطای آنها بگذر و برایشان استغفار کن،«وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُم».(آل عمران/159)
چو پرخاش بینی تحمل بیار *** که سهلی ببندد درِ کار و زار
به شیرین زبانی و لطف و خوشی *** توانی که پیلی به مویی کشی(سعدی شیرازی، باب سوم در فضیلت قناعت، ص117)
احسان خیر رساندن به قصد خیررساندن است و عدالت خیر رساندن به میزان خیر دیگری است. هرچند در همزیستی مسالمتآمیز عدالت راهگشاست، ولی در همزیستی با رویکرد اخلاقی ـ تربیتی نمیتوان به آن اکتفا کرد و رعایت احسان در تعالی اخلاق اجتماعی ضروری است، زیرا منجر به اصلاح دیگران، ترویج مهرورزی در همزیستی و سبب امنیت و سلامت اجتماعی میگردد.(طباطبایی، ج12، ص332) امام صادق علیه السلام فرمود: خدای سبحان تمام سخن را در چهار جمله برای حضرت آدم علیه السلام بیان کرد و فرمود: کلامی برای من و کلامی برای توست و دیگری بین من و تو و کلام آخر در همزیستی با مردم است،«و أما التي بينك و بين الناس فترضى للناس ما ترضاه لنفسك»(ابن بابویه، 1413ق، ج1، ص244)، یعنی کلامی که تمام سخنها را در همزیستی مردم دربر میگیرد این است که به دیگران خیر برسانی چنانکه برای خویش (بدون قصد تلافی کردن) خیرمیرسانی.
طبق آیۀ «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا»(بقره/83) روابط حسنه میان تمام مردم امر الهی است، بلکه در نظام اخلاقی اسلام تعامل احسن برای همزیستی اخلاقی تشریع گشته است، چنانکه در آیۀ «ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَميمٌ»(فصلت/34) به برخورد احسن با دشمنان برای ایجاد ولایت و دوستی امر شده است.
ببخش ای پسر کآدمیزاده صید******* به احسان توان کرد و وحشی به قید(سعید شیرازی، بوستان، باب دوم در احسان، ص266)
مدارا با مردم و خیر رساندن در مقابل بدی دیگران برای ایجاد محبت و ولایت الهی در همزیستی به صبر جمیل نیاز دارد و فقط کسانی که بهرهای عظیم از شکیبایی دارند بر آن قادرند، «وَ ما يُلَقَّاها إِلاَّ الَّذينَ صَبَرُوا وَ ما يُلَقَّاها إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظيمٍ». (فصّلت/35)
صبر بازداشتن نفس از بیتابی، شکوه و گلایه و ارتکاب فعلی غیرعادی به هنگام بروز امری ناملایم است(طوسی، 1373، ص59) و از خصالی است که سبب کمال ایمان میگردد، امام رضا(ع) فرمود: مؤمن در ایمان خود کامل نمیشود مگر اینکه خصلت صبر را از امام خویش برگزیند.(کلینی، ج2،صص241و242)
صبر در فرهنگ قرآنی جایگاه ویژهای دارد، گویا باطن تمام اعمال و فضائل، صبر است. بیان آیۀ «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرينَ» (بقره/153و249؛ انفال/46و66) در چهار جای قرآن، در حالی که بیانی به این میزان برای دیگر اوصاف وجود ندارد، شاهدی بر امتیاز شکیبایان است؛ بعلاوه گردآوردن صلوات، رحمت و هدایت پروردگار در یک آیه برای صابران، دلیلی دیگر بر ویژگی صبر در نگاه قرآن است، «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»(بقره/157).(شبّر،ص266)
علمای اخلاق نیز بسیاری از فضائل را در صبر گردآورده و ایمان را همان صبر دانستهاند(شبّر، ص288؛ نراقی، ج3، ص281)؛ چنانکه در کلام معصومین علیهم السلام صبر به سر ایمان تشبیه شده است(کلینی، ج2،ص50)، و نبیّ خاتم صلی الله علیه و آله و سلم در تبیین ایمان فرمودند: الصبر.(مجلسی، ج79، ص137)
صبر انواع و مراتبی دارد؛ انواع صبر عبارت است از: شکیبایی به هنگام مصیبت، صبر بر طاعت، صبر از معصیت.(کلینی، ج2، ص91؛ انصاری، صص69و70) و اما مراتب صبر عبارت است از:
1. لب بستن از شكايت و بازداشتن اعضا و جوارحش از معصیت، ولی قلب بیتاب و بیقرار است.
2. مرتبه بالاتر صبر زاهدان و عابدان است که قلبشان در مقابل دشواری مصیبت، طاعت و ترک معصیت ذرهای بیتاب نگردد، ولی غرض از صبرشان راهیافتن به فردوس و رهیدن از دوزخ است؛ آیۀ ذیل به این مرتبه از صبر اشاره دارد، «ٌ إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِساب»(زمر/10).(جوادی آملی، تابستان 1378، صص306و307؛ طباطبائی، ج1، صص353و354)
3. صبر عارفان، که در قصدشان جز تقرب به درگاه ربوبی و طلب رضوان الهی نمیگنجد. عارفان به هنگام مصیبت جزع و فزع نمیکنند و سرشار از آرامشند و آرامششان به خاطر امید به اجری بیحساب نیست؛ بلکه عارف، خدا را مالک حقیقی دانسته و در مقابل مصیبتی که در مال، ثمرات و فرزندانش اتفاق میافتد، متأثر نمیشود و میگوید: همه چیز ازآن خداست،«وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ * الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ * أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»(بقره/155-157). (جوادی آملی، تابستان 1378، صص306و307؛ طباطبائی، ج1، صص353و354)
تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر ****** بل ز صد لشکر ظفر انگیزتر (بلخی، دفتر اول، ص170،بیت3989)
بستر دشمنی در زندگی اجتماعی بسیار است و برای تبدیل عداوت و کینهتوزی به دوستی و مهرورزی باید به دنبال نیرویی ویژه بود؛ لکن چه قدرتی میتواند دشمنیها را به دوستی مبدل کند؟ آیا بذل مال و ثروت و نثار تمام لذتها به انسانها میتواند باعث دوستی و رفع عداوت گردد؟
چنین نیرویی فقط در قدرت لایزال الهی است و بدون اتکاء به قدرت خدا نیروی بشر ناکارآمد است، لذا در ترویج مهرورزی باید به او توکل کرد و به اسباب مادی امید نداشت. خدای سبحان بارها در قرآن از دشمنی میان مسلمین یاد میکند و میفرماید: اگر تمام آنچه در زمین است برای ایجاد الفت و رفع خصومت مصرف کنید نمیتوانید میان قلبها الفت برقرار کرده و مردم را از تفرقه بازدارید؛ فقط خداست که قلبها را به هم پیوند میزند و روابط برادرانه را در همزیستی حاکم میکند؛ «وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً ما أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ»(انفال/63)، «اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً».(آل عمران/103)
برنامۀ قرآن در همزیستی نهادینه کردن ارزشهای اخلاقی با رویکرد تربیتی و همافزایی فضائل است و مهمترین عامل در تحقق آن محبت میان گروههای مختلف اجتماعی است. مقصود محبتی است که از محبت الهی نشئت گیرد و به بیان خواجه نصیر از خیر محض انگیخته شود، که به آن محبت فی الله و محبت لله و یا محبت اخیار گویند و حاصل آن صیانت از ارزشهای اخلاقی در روابط اجتماعی است؛ ولی محبتی که به انگیزۀ منافع و لذات مادی ایجاد شود در معرض فساد و تباهی است.
بررسی آیات قرآن نشان می دهد که در همزیستی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مؤمنان محبت نمود ویژهای دارد و محبت ایشان به تناسب شرایط و گروههای اجتماعی مختلف جلوهای خاص مییابد؛ گاهی به شکل الفت و مودت و گاهی به خشونت و عداوت و گاهی موجب برائت میگردد و همۀ آن موارد از مصادیق محبت الهی است که در همزیستی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مؤمنان جلوه میکند.
قرآن در بیان محبت برای تربیت اخلاقی در همزیستی به رابطۀ پیامبر با دیگران، مؤمنان با یکدیگر و مؤمنان با کافران اشاره میکند.
قرآن پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را رسول رحمت معرفی کرده و او را در هدایت و تربیت مردم حریص میداند، لذا محبت او گاهی برای آراستن جامعه به فضائل و پیراستن از رذائل به شکل مودت و رأفت ظهور مییابد و گاهی لازم میشود بدون هیچ رأفتی به درمان جامعه بپردازد.
مؤمنان در همزیستی با یکدیگر موظف به مهرورزی و رابطهای برادرانه هستند و ولایت ایشان بر یکدیگر آنها را به اصلاح یکدیگر وامیدارد. لازمه اصلاح و ولایت میان آنها گاهی دعوت به خیر است و گاهی زجر شرّ، گاهی صلح است و گاهی جنگ و همه مظهر محبت الهی در وجود مؤمنان است که سبب دفع رذائل از جامعۀ ایمانی میگردد.
اما کفار برخی با مؤمنان در صلح هستند و گروهی نیز اهل عداوت و قتال با مؤمنانند. اما در همزیستی با گروه اول نفس مهرورزی منهی نیست، بلکه قرآن به حسن رفتار با آنها امر کرده و از وجود مودت با گروهی از کفار تصریح نموده و به برقراری رابطهای دوستانه با آنها امید داده است. آنچه در رابطه با آنها نهی شده است محبتی است که به پذیرش ولایت آنها منجر شود و مؤمنین را بر یاری آنها وادارد، ولی محبتی که سبب خروج آنها از ولایت طاغوت و پذیرش ولایت الهی گردد بسیار ممدوح است.
لکن مودت با کفاری که با مؤمنان در عداوت هستند، نهی شده است و مؤمنان ابتدا موظف به رابطهای محسنانهاند تا سبب پایان عداوت و پذیرش ولایت مؤمنان گردد، چنانکه در عداوت خویش لجاجت ورزند قتال با آنها و برائت از آنها ضروری است؛ البته این نیز از مظاهر محبت الهی است، که با هدف ارتقاء آنها به مقام ایمان انجام میگیرد.
بنابراین در همزیستی با گروههای مختلف اجتماعی مؤثرترین عامل در تربیت و همافزایی فضائل اخلاقی محبت است و قرآن برای تقویت محبت در همزیستی، پیامبر و مؤمنان را به مدارا، احسان، صبر و توکل فرامیخواند.
[1] «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ»(مجلسی، 1404ق، ج68، ص382)؛ « بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ»(الهندی، 1397ق، ج11، ص420).
[2]. وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّني مِنَ الْمُسْلِمينَ*وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَميمٌ».
[3]. «ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكينَ وَ لَوْ كانُوا أُولي قُرْبى مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحيمِ * وَ ما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهيمَ لِأَبيهِ إِلاَّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْراهيمَ لَأَوَّاهٌ حَليمٌ».
[4]. مراد از معروف امور شناخته شده و پسندیده نزد طبایع انسانی و فرهنگ اجتماعی است. (ابن منظور، ج9، ص240 و راغب، ص561)
دیدگاهها
محمد آرزومندى (تایید نشده)
ش, 12/02/1393 - 19:08
پیوند ثابت
بسيار موضوع مهم و جالبى است
دیدگاه جدیدی بگذارید