مواضع حضرت امام کاظم در مقابل اندیشه های منحرف

دوره امامت امام موسی بن جعفر علیه السلام (۱۴۸-۱۸۳) به جهت شرایط خاص سیاسی و اجتماعی حاکم بر آن، شاهد انحرافات متعددی در جامعه اسلامی هستیم. در این زمان برخی از شیعیان از جریان اصیل امامت منحرف گشته و معتقد به امامت اشخاص دیگری غیر از ائمه دوازده گانه شیعه بوده اند. از طرفی شاهد حضور فرقه های انحرافی ای چون، مرجئه، معتزله، قدریه، غالیان، واقفیه و معتقدان به تشبیه و تجسیم هستیم. علاوه بر این، برخی از شیعیان در خصوص خلق یا قدم قرآن ابهاماتی دارند و عده ای معتقد به مجبور بودن انسان در اعمال بوده اند. امام موسی بن جعفرعلیه السلام به عنوان رهبر جریان اصیل شیعی با تمامی این انحرافات مبارزه کرده و تلاش کرده با روشنگری های خویش جریان اصیل شیعی را هدایت کند.

 

موضع امام موسی بن جعفر علیه السلام در برابر انحراف از امامت

در دوران ائمه علیهم السلام سیاست تقیه در مواردی سبب شده برخی از شیعیان در تشخیص امام بعدی دچار مشکل شده و نتوانند امام واقعی را بشناسند. در زمان امام موسی بن جعفر علیه السلام دقیقا همین شرایط حکم فرما بود. در چنین موقعیتی امام موسی بن جعفر علیه السلام تلاش داشت امام واقعی را به شیعیان خویش معرفی کند. روایتی که شیخ مفید نقل کرده می تواند نشان دهنده ی انحراف برخی از شیعیان و موضع امام موسی بن جعفر علیه السلام باشد. وی می نویسد: محمد بن قولویه(به سند خود) از هشام به سالم روایت کرده که پس از وفات امام صادق علیه السلام من و محمد بن نعمان(مومن الطاق) در مدینه بودیم، مردم دور عبدالله بن جعفر(فرزند امام صادق علیه السلام معروف به عبدالله افطح) اجتماع کرده بودند، ما وارد مجلس او شدیم و از او درباره نصاب زکات پرسیدیم، او نتوانست جواب دهد ما حیران و سرگردان از نزد او بیرون آمدیم و در جایی نشسته و گریه کردیم و با خود می گفتیم به سوی چه کسانی باید برویم، مرجئه، قدریه، معتزله یا زیدیه؟ ناگهان شخصی آمد و از ما خواست که به دنبال او راه بیفتیم... من به دنبال او رفتم تا به در خانه امام موسی بن جعفر علیه السلام رسیدیم من داخل خانه شدم، دیدم موسی بن جعفر علیه السلام آنجاست بدون این که حرفی بزنم، فرمود: نه به سوی مرجئه، نه به سوی قدریه و نه به سوی معتزله و نه به سوی زیدیه! بلکه به سوی من! عرض کردم: جانم فدای شما برادر شما عبدالله گمان می کند که پس از پدرتان امام است! حضرت فرمود عبدالله می خواهد خدا را بندگی نکند. پرسیدم آیا برای شما امامی هست!؟ فرمود: نه سپس از ایشان سوالاتی پرسیدم... عرض کردم آیا با این پیمانی که شما بر پنهان داشتن جریان از من گرفتید، اجازه می دهید جریان امامت شما را به آنان برسانم و آنها را به سوی شما دعوت کنم؟ حضرت فرمود: هر که را رشید و رازدار یافتی به او برسان و پیمان بگیر که فاش نکند و اگر فاش کند سر بریدن در کار است.[۱]

 

این جریان نشان می دهد در این دوره گروه های منحرف زیادی چون مرجئه، قدریه، معتزله و زیدیه در جامعه بوده اند علاوه بر این برخی از شیعیان معتقد به امامت افرادی چون عبدالله بن جعفر بوده اند و امام موسی بن جعفر علیه السلام شیعیان را از پیروی از این فرقه های انحرافی باز داشته و به آنها سفارش می کند با رعایت اصل تقیه این واقعیت را به دیگران نیز انتقال دهند.

 

موضع امام موسی بن جعفر علیه السلام در برابر غالیان

یکی از جریان های منحرف و خطرناک در دوره ائمه علیهم السلام که آسیب های فراوانی به جریان اصیل شیعی وارد ساخت، جریان فکری غلو است که از همان دوران امام علی علیه السلام تا پایان دوره امامان علیه السلام و حتی در دوره های بعد تداوم یافته است. هر یک از امامان شیعه با جدیت به مبارزه با این جریان انحرافی پرداختند و تلاش کردند شیعیان را از افتادن در دام غلو و عقاید غالیانه نجات دهند. در زمان امام موسی بن جعفر علیه السلام نیز این جریان نمایندگانی داشت که امام با آنان مبارزه کرد.

 

مهم ترين نماينده فكري جريان انحرافی غلو در دوره امام موسی کاظم علیه السلام، محمد بن بشير از موالي بني اسد و ساكن كوفه بوده است.[۲] وي عقايد غاليانه و بسيار خطرناكي را در ميان پيروانش پراكنده كرده و تلاش كرده با ترفندهايي خاص مانند شعبده بازي آن ها فريب داده و به سوي خويش جذب كند.[۳] اعتقاد به الوهيت امام موسي بن جعفر علیه السلام و نبوت خويش، توقف در امام موسي بن جعفر علیه السلام و اعتقاد به غيبت و مهدويت آن حضرت و تلاش در معرفي خويش به عنوان جانشين وي و بيان عقايد غلو آميز ديگري چون ثنويت و ازلي بودن باطن انسان، عقايدي است كه به اين غالي نسبت داده شده است.[۴]

 

امام موسي بن جعفر علیه السلام در راستاي مبارزه با انديشه هاي غاليانه، از محمد بن بشير برائت جست، در موارد متعددي او را لعن كرد، وي را در ادعاهايش دروغ گو خواند و براي راحت شدن از شرّ او دعا كرد. محمد بن عمر كشي از بطائني روايت كرده كه از امام موسي بن جعفر علیه السلام شنيدم كه مي فرمود: خداوند محمد بن بشير را لعنت كند و حرارت آهن را به او بچشاند. او بر من دروغ مي بندد. خدا از او بري باد. من از او به سوي خدا بيزاري مي جويم. بار خدايا من از آن چه ابن بشير درباره ام ادعا مي كند، بيزارم. بارخدايا مرا از او راحت كن.[۵]

 

در ادامه اين حديث، امام موسي بن جعفر علیه السلام، علي بن حمزه بطائني راوي حديث را آگاه مي كند كه احدي جرات نمي كند«عمدا» بر ما دروغ ببندد. مگر اين كه خداوند حرارت آهن را به او مي چشاند. سپس حضرت به دروغ بستن بنان[۶] برعلي بن حسين علیه السلام، مغيره بن سعيد[۷] بر امام باقر علیه السلام اشاره مي كند و مي فرمايد: خداوند آنها را به سزاي گفته هايشان رسانده است و حرارت آهن را به ايشان چشانده است. اينك محمد بن بشير- كه خدايش لعنت كند- برمن دروغ مي بندد. من به سوي خدا از او بيزاري مي جويم. خدايا مرا از دست او راحت كن. خدايا از تو مي خواهم كه مرا از اين رجس نجس محمد بن بشير كه شيطان با پدرش در نطفه اش شريك بوده، خلاص كني.[۸]

 

در این روایت امام موسی بن جعفر علیه السلام چندین بار محمد بن بشیر را دروغ گو خوانده که بر اهل بیت علیه السلام دروغ بسته(الوهیت و مهدویت آن حضرت را تبلیغ کرده) همچنین چندین بار از وی و عقاید غالیانه اش برائت جسته و او را چند بار لعن کرده و در نهایت مژده هلاکت او را به یکی از شیعیان داده است. چنین برخورد شدیدی با غالیان تقریبا کم سابقه است و می تواند نشانگر میزان انحراف محمد بن بشیر و میزان تاثیرات مخرب وی در میان جامعه باشد به گونه ای که امام موسی بن جعفر علیه السلام تلاش دارد با شیوه ای سخت گیرانه از تاثیرات مخرب این غالی جلوگیری کند و شیعیان را از گرفتار شدن در دام عقاید غالیانه وی نجات دهد.

 

خطر اين غالي منحرف به حدي بود كه حضرت خون او را نيز حلال شمرد و به يكي از اصحابش دستور داد تا در صورت امكان او را به قتل برساند. هر چند محمد بن بشير در زمان امامت آن حضرت به قتل نرسيد اما دعاي امام موسي بن جعفر علیه السلام در حق او سبب شد وي به بدترين وضعي در زمان امامت امام رضا علیه السلام به قتل برسد.[۹]

 

موضع امام موسی بن جعفر علیه السلام در برابر واقفیه

به جز محمد بن بشير- كه اشاره شد در امامت امام موسي بن جعفر علیه السلام توقف كرد و امامت امام رضا علیه السلام را نپذيرفت- زياد بن مروان قندي و افراد بسيار ديگري نيز امامت آن حضرت را انكار كرده اند. دست آويز توقف كنندگان در امامت امام موسي بن جعفر علیه السلام، برخي از روايات جعلي يا رواياتي بوده كه در آنها يكي از ائمه علیهم السلام به عنوان «قائم» معرفي شده اند. به عنوان نمونه واقفيه روايتي را به امام صادق علیه السلام نسبت مي دادند كه حضرت فرموده است: «نام قائم نام صاحب تورات، يعني موسي علیه السلام است.»[۱۰] و در روايتي ديگر به حضرت نسبت مي دادند كه فرموده است: « روزها را از يك شنبه تا شنبه بشمر! هفت روز است، شنبه ي شنبه ها، خورشيد روزگار و نور ماه ها، كسي كه اهل لهو و لعب نيست همو هفتمين امام و قائم شماست.»[۱۱]

 

طرح اين اندیشه های انحرافی در زمان امامت امام موسي بن جعفر علیه السلام سبب ترديد در ميان شيعيان شده است و امام موسي كاظم(ع) به منظور رفع اين ترديد و مبارزه با اين اندیشه انحرافي و در پاسخ كساني به كه از آن حضرت پرسيدند: آيا شما«قائم» هستيد؟ فرمودند:« تمام ائمه علیه السلام در زمان خود قائم به امر امامت هستند تا اين كه اين امانت را به بعدي بسپارند جانشين و قائم به امر امامت بعد از من فرزندم علي علیه السلام است.»[۱۲]

 

امام موسي بن جعفرعلیه السلام در اين روايت علاوه بر رفع شبهه در خصوص معناي قائم، به امام پس از خويش نيز اشاره كرده و در حقيقت انديشه توقف بر خويش را باطل اعلام كرده است.

 

همچنین امام موسي بن جعفرعلیه السلام در راستاي مبارزه با این انديشه منحرف(اندیشه واقفیه)، چندين بار به زياد بن مروان قندي در خصوص نپذيرفتن امامت فرزندش، امام رضا علیه السلام، هشدار داده است. در منابع مختلف، روايتي به نقل از زياد قندي و ابن مسكان ذكر شده كه اين دو نزد امام موسي بن جعفر علیه السلام نشسته بودند، حضرت به ايشان فرمود: الان بهترين فرد اهل زمين بر شما وارد مي شود. در اين هنگام امام رضا علیه السلام -در حالي كه خردسال بود- وارد شد. آن دو گفتند: بهترين فرد روي زمين(همين است؟!). موسي بن جعفر علیه السلام به فرزندش امام رضا علیه السلام فرمود: پسرم مي داني اين دو، چه مي گويند؟ امام رضا علیه السلام عرض كرد: بله پدر جان! اين دو در امامت من شك دارند.[۱۳] در ادامه اين روايت كه از كسان ديگري نقل شده،[۱۴] حضرت كاظم علیه السلام به آن دو در خصوص انكار امامت فرزندش هشدار داده است. حضرت به آنان فرمود: اگر حق او را انكار كنيد يا خيانت ورزيد، لعنت خدا و ملائكه و همه مردم بر شما باد. اي زياد تو و اصحابت فرزندم را انكار نكنيد.[۱۵]

 

به نظر مي رسد هر چند ابن مسكان ابتدا در امامت امام رضا علیه السلام شك كرده است اما با هشداري كه حضرت به او و زياد بن مروان قندي داده و با روشن گري امام، وي از اين اعتقاد انحرافی خويش برگشته است. دليلي كه اين احتمال را تقويت مي كند اين است كه امام موسي بن جعفر علیه السلام در پايان حديث تنها به زياد بن مروان فرمود: اي زياد تو و اصحابت فرزندم را انكار نكنيد.

 

در روايت ديگري امام موسي بن جعفر علیه السلام در حالي كه فرزندش امام رضا علیه السلام نزد ايشان بود، به زياد بن مروان قندي فرمود: اي زياد اين پسرم فلان است كه نامه اش نامه من، سخنش سخن من و فرستاده اش فرستاده من است. و هر چه بگويد سخن حق همان است.[۱۶]

 

این روایات نشان می دهد امام موسی بن جعفر علیه السلام در موارد متعددی با اندیشه انحرافی توقف در امامت خویش مبارزه کرده و تلاش کرده شیعیان را در این زمینه آگاه سازد.

 

موضع امام موسی بن جعفر علیه السلام در برابر اندیشه انحرافی تشبیه و تجسیم

از دیگر باورهای انحرافی دوره امام موسی بن جعفر، که به نحو بسیار گسترده ای در این دوره نمود داشته، عقیده «تشبیه و تجسیم» است. تشبيه، مانند كردن خداوند به صفات مخلوقات و موجودات محسوسی همانند انسان می باشد.[۱۷] قائلان به تشبيه عمدتا خدا را به انسان تشبيه كرده و براي او اعضاء و جوارح و مكان تصور كرده اند و صفات مخلوقات را براي خدا ذكر مي كردند.[۱۸]

 

هر چند اتهام تشبيه به برخي از بزرگان اصحاب ائمه علیهم السلام همانند هشام بن سالم و هشام بن حكم قابل پذيرش نيست و از سوي علماي شيعه و محققان انكار شده است،[۱۹] اما وجود عقیده انحرافی تشبيه و تجسیم در اين دوره به نحو چشم گیری در جامعه جریان داشته است و در موارد متعددی سبب عکس العمل امام موسی بن جعفر علیه السلام شده است.

 

به نظر مي رسد در اين دوره اهل حديث و برخي از شيعيان معتقد به تشبيه بوده اند و يا شبهات و مشكلاتي در باب توحيد داشتند. احتمالا وجود احاديثي چون حديث «نزول خداوند به آسمان دنيا» كه ابوهريره از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل كرده[۲۰] و حديثي كه از ابن عباس نقل شده كه پيامبرصلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خدا را به صورت جواني امرد[۲۱] و ... ديده است،[۲۲] سبب رواج و پراكندگي اين عقيده در ميان مردم بوده است. وجود اين احاديث در ميان مردم سبب شده شيعيان به صورت مكرر از ائمه علیه السلام درباره اين احاديث سوال كنند.

 

ابراهیم بن محمد همدانی(از شیعیان) می گوید: نامه ای به امام موسی بن جعفر علیه السلام نوشتم که پیروان شما که نزد ما هستند، در توحید اختلاف دارند برخی می گویند او جسم است و برخی دیگر می گویند او شکل و صورت است. امام در پاسخ وی، به خط خود نوشت:«خداوند منزه از این صفات است. او حد و اندازه ندارد و قابل وصف با این صفات نیست. او شنوا و داناست.»[۲۳]

 

علاوه بر این به نظر مي رسد مشبهه با تمسك به ظواهر آياتي چون «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى»[۲۴] و آيه «وَ جاءَ رَبُّك»[۲۵] و آيه «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى»[۲۶] چنين عقيده اي را ابراز كرده اند.

 

در حقیقت همان گونه که یکی از محققان اشاره دارد:«دلایل واهی طرف داران این عقیده بیشتر نشات گرفته از ظاهر گرایی بوده است.»[۲۷] در منابع آمده است فردي به نام عبدالغفار سمي كه در حضور امام موسي بن جعفر علیه السلام از آيه «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى» سوال كرد، خود معتقد به حركت خداوند از مكاني به مكان ديگر بوده است. او مي گفت من خدا را آن گونه وصف مي كنم كه خودش وصف كرده، چون فرموده:« دَنا فَتَدَلَّى»[۲۸]

 

امام موسی بن جعفر علیه السلام در پاسخ به عبدالغفار سمي فرمود: «دنى فتدلّى» به معنى آن است که چون محمّد صلی الله علیه و آله و سلم به آن مقام آرام گرفت، به خداوند نزديك(قرب معنوی) گرديد. زيرا كه ذات خداوند از هيچ موضع و مقامی زايل نيست و در همه جا حاضر است ... امام موسی بن جعفر علیه السلام سپس به عبدالغفار سمي فرمود:« إِنَّ هَذِهِ لُغَةٌ فِي قُرَيْشٍ إِذَا أَرَادَ رَجُلٌ مِنْهُمْ أَنْ يَقُولَ قَدْ سَمِعْتُ يَقُولُ قَدْ تَدَلَّيْتُ وَ إِنَّمَا التَّدَلِّي الْفَهْم»[۲۹] اين نوع سخن گفتن در لغت قريش استفاده می شود كه هر گاه شخصى بخواهد بيان كند كه من فلان سخن را شنیدم می گويد كه: من به فلان سخن نزديك شدم(فلان سخن را فهمیدم به تعبیر امروزی، «گرفتم») تدلّى به معنى فهم است.

 

در این روایت امام موسی بن جعفر علیه السلام ضمن انکار نزدیکی مادی و قرب فیزیکی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در شب معراج به خداوند و بیان این نکته که این نزدیکی در حقیقت قرب معنوی بوده است، جسمیت را از خداوند انکار کرده و «تدلی» در این آیه را به معنای دریافت و فهم سخن خداوند تفسیر کرده است.

 

در روایت دیگری که شیخ صدوق از یونس بن عبدالرحمن نقل کرده وقتی وی از آن حضرت سوال می کند: چرا خداوند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را برای معراج به آسمان ها برد در حالی که خداوند دارای مکان خاصی نیست؟ حضرت ضمن تایید این سخن که خداوند دارای مکان خاصی نیست علت این کار را تشرف ملائکه و ساکنین آسمانها خدمت آن حضرت و نشان دادن آیات عظمت خویش در آسمان ها به پیامبر معرفی کرد و در ادامه به نادرستی تصورات مشبهه در این باره تاکید کرد.[۳۰] این روایت نشان می دهد در این زمان عده ای تصور می کردند علت عروج رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به آسمان ها، وجود جسم خداوند در آسمان بوده است! و امام موسی بن جعفر علیه السلام این عقیده انحرافی را نادرست شمرده است.

 

همچنین وقتی امام موسی بن جعفر علیه السلام متوجه شد که عده ای معتقد به نزول خداوند به آسمان دنیا هستند، به منظور مقابله با این عقیده انحرافی فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يَنْزِلُ‏ وَ لَا يَحْتَاجُ‏ إِلَى أَنْ يَنْزِلَ إِنَّمَا مَنْظَرُهُ فِي الْقُرْبِ وَ الْبُعْدِ سَوَاءٌ...»[۳۱] خداوند فرود نمی اید و نیازی ندارد که فرود آید دور و نزدیک برای خداوند یکسان است.

 

علاوه بر مواردی که ذکر شد، امام موسی بن جعفر علیه السلام به منظور مقابله با عقیده انحرافی تشبیه و تجسیم، در روایتی از سخن کسانی که گمان کنند که خداوند جسم است، برائت جسته است.[۳۲] در روایتی دیگر آن حضرت با این استدلال که جسم و صورت محدود و متناهی هستند در نتیجه احتمال زیاده و نقصان در آنها هست و وقتی احتمال زیاده و نقصان در آنها باشد مخلوق خواهند بود، قول به تجسیم خداوند را رد کرد و از معتقدین به جسمیت خداوند برائت جست.[۳۳]

 

در این روایت امام موسی بن جعفر علیه السلام در قالب یک استدلال منطقی، محدود بودن جسم را دلیل مخلوق بودن آن دانسته است و در واقع این گونه استدلال می کند که اگر خداوند جسم باشد، طبیعتا باید مخلوق باشد(چون هر جسمی مخلوق است) و چون خداوند مخلوق نیست، پس جسم نیست.

 

برائت امام موسی بن جعفر علیه السلام هم در این دو روایت اخیر نشان دهنده میزان مخالفت آن حضرت با این عقیده انحرافی است چرا که برائت(بیزاری) از کسی یا چیزی معنای بسیار تندی را در بر دارد. امام علی علیه السلام به شیعیانش فرمود: در صورتی که شما را مجبور کردند به من دشنام دهید، این کار را بکنید که باعث افزوده شدن مقامات معنوی من و نجات شما می شود، اما هرگز از من «بیزاری» نجویید زيرا من بر فطرت پاك توحيد تولّد يافته‏ام و در «ايمان و اسلام» و «هجرت» بر ديگران پيشى گرفته‏ ام»[۳۴] یکی از مفسران نهج البلاغه در این باره می نویسد:« سب و دشنام يك انسان، مى‏تواند اشاره به بدى او باشد، ولى مفهوم آن كفر و شرك و بى‏ايمانى نيست، اما بيزارى جستن(هر چند با زبان باشد) مفهومش بيزارى از دين و آئين اوست.»[۳۵] با توجه به مقدمه مذکور به نظر می رسد بیزاری از افراد در حقیقت بار معنایی بسیار تندی را به همراه دارد که به نوعی اشاره به خروج این افراد از جرگه مومنان و مسلمانان است.

 

بر اساس روایتی دیگر وقتی محمد بن حکیم قول به تجسیم را از سوی برخی از شیعیان، برای امام موسی بن جعفر علیه السلام نقل کرد، حضرت ضمن تاکید بر عدم شباهت چیزی به خداوند، بدترین فحش و ناسزا را در مورد خداوند، قول به جسمیت و صورت داشتن و اعضا و جوارح داشتن دانست.[۳۶] در این روایت امام موسی بن جعفرعلیه السلام قول به جسمیت خداوند و مشابهت خداوندی که هیچ چیز همانند او نیست، به سایر مخلوقات را، به نوعی بی احترامی به خداوند و کوچک انگاری ذات باری تعالی دانسته است.

 

وقتی حمزة بن محمد از امام موسی بن جعفر علیه السلام در خصوص جسم و صورت داشتن خداوند پرسید، حضرت در جواب او با استناد به آیه قرآن«لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ»[۳۷] بر نداشتن جسم و صورت برای خداوند تاکید کرد.[۳۸]

 

نکته قابل توجه در این روایت این است که امام موسی بن جعفر علیه السلام به منظور رد این عقیده انحرافی، به قرآن استدلال کرده است. قرآن به عنوان کتابی که همه گروه ها خود را در برابر آن خلع سلاح می دیدند و بر درستی آن اعتراف داشتند، می توانست معیار بسیار خوبی در رد باورهای انحرافی ای چون تشبیه و تجسیم، و ... باشد. امام موسی بن جعفرعلیه السلام با استفاده این روش، و با استفاده از آیاتی که صراحتا باورهای انحرافی را نادرست شمرده اند، به مقابله با اهل تشبیه و تجسیم پرداخته اند.

 

این روایات و روایات دیگری که مجالی برای طرح آنها در این نوشتار نیست،[۳۹] حاکی از این است که در این زمان گزارش هایی زیادی از عقیده جسمیت خداوند به آن حضرت می رسیده و امام علیه السلام تلاش کرده با تفسیر صحیح آیات قرآن(که ظاهرا به جسمیت خداوند اشاره دارند) و با استدلال های نقلی و عقلی، نادرستی چنین باورهای انحرافی را گوشزد کند. آن حضرت به منظور تاکید جدی بر نادرستی چنین باورهای انحرافی در مواردی از این عقیده و احیانا از باورمندان به آن برائت جسته است.

 

موضع امام موسی بن جعفر علیه السلام در برابر اندیشه قدیم بودن یا حادث بودن قرآن

هر چند اندیشه خلق یا قدم قرآن[۴۰] عمدتا در دوره امام جواد علیه السلام و امام هادی علیه السلام مطرح شده به گونه ای که این زمان به جهت سخت گیری هایی که معتزله و در راس آنان مامون و معتصم و واثق داشته اند[۴۱] در تاریخ به «عصر محنت» نام گذاری شده، اما آغاز چنین اندیشه ای به فردی به نام لبید بن اعصم یهودی که در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بوده(که قائل به خلق تورات بوده) نسبت داده شده و بیان شده که این اندیشه از این فرد به دیگران منتقل شده است.[۴۲]

 

امامان شیعه علیه السلام با مطرح شدن این اندیشه در جامعه، بعضا ضمن اشاره به واقعیت امر،[۴۳] شیعیان را از ورود به چنین بحث های فتنه انگیزی منع کرده و قرآن را صرفا کلام خدا معرفی کرده اند. سلیمان بن جعفر یکی از یاران امام موسی بن جعفرعلیه السلام می گوید: به اباالحسن موسی بن جعفرعلیه السلام عرض کردم: نظر شما درباره قرآن که درباره آن اختلاف شده است، عده ای می گویند مخلوق است و عده ای آن را غیر مخلوق می دانند، چیست؟ حضرت فرمود: «... أَمَا إِنِّي لَا أَقُولُ فِي ذَلِكَ مَا يَقُولُونَ وَ لَكِنِّي أَقُولُ إِنَّهُ كَلَامُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏» من آنچه آنان در این باره می گویند را نمی گویم من می گویم قرآن کلام خداست.[۴۴] این جواب امام موسی بن جعفرعلیه السلام در واقع هشداری است به شیعیان که در چنین مباحث بیهوده ای وارد نشده و قرآن کریم را صرفا کلام الهی بدانند.

 

موضع امام موسی بن جعفر علیه السلام در برابر اندیشه جبر و اختیار

محققان اشاره دارند شخصی به نام جهم بن صفوان(م ۱۲۸) اولین کسی است که اندیشه جبر را مطرح کرده است. به او و پیروانش جهمیه خالصه یا جبریه خالصه اطلاق شده است.[۴۵] در منابع فرقه شناختی آمده است: جهم بن صفوان که عقیده جبر را اختیار کرده بود، پیروان بسیاری یافت او و پیروانش می گفتند: انسان مجبور است و هیچ اختیاری از خود ندارد. جز کاری را که انجام می دهد نمی تواند کار دیگری انجام دهد. خداوند یک رشته کارها را بر مردمان مقدر کرده که باید ناچارا انجام دهند و خداوند کارها و گفتارها و پندارها را در انسان خلق کرده است و ما مجازا آنها را به انسان نسبت می دهیم. همچنان که می گوییم:«اثمرت الشجره، جری الماء، طلعت الشمس» درخت میوه داد، آب جاری شد و خورشید طلوع کرد، ما هم همه کارها را به انسان نسبت می دهیم اما حقیقتا همگی را خدا آفریده است.[۴۶]

 

از همین زمان امامان معصوم علیه السلام در برابر این اندیشه انحرافی موضع گرفتند. امام صادق علیه السلام حدیث مشهور«لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ، بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ‏ أَمْرَيْنِ».[۴۷] را در رد دیدگاه جبرگرایان و مفوضه بیان کرده است.

 

امام موسی بن جعفرعلیه السلام نیز به منظور مقابله با این اندیشه انحرافی فرمودند: «خداوند انسان ها را آفرید و از افعال آینده آنها آگاهی داشت. آنها را امر و نهی کرد، هرجا به آنها امر کرد، راه انجام آن را برای آنها باز گذاشت و هر جا نهی کرد، راه ترک را برای آنها باز گذاشت، انجام امر خدا و اطاعت آنها از نهی خدا به اذن خداست.[۴۸] خداوند هیچ یک از مخلوقاتش را مجبور به نافرمانی نکرده است؛ بلکه آنها را با وسایلی امتحان کرده است؛ چنان که فرموده:«لِيَبْلُوَكُمْ‏ أَيُّكُمْ‏ أَحْسَنُ عَمَلًا»[۴۹] تا بیازماید که کدام یک از شما نیکوکارتر است.»[۵۰] در این حدیث امام موسی بن جعفر علیه السلام صراحتا عقیده جبر را رد کرده و بر اختیار انسان در انجام اوامر و نواهی الهی تاکید کرده است.

 

نتیجه گیری

دوره امامت امام موسی بن جعفر علیه السلام به جهت شرایط خاصی که بر این دوره حاکم بوده، شاهد بروز انحرافاتی در جامعه اسلامی و بعضا در میان شیعیان هستیم. در این دوره علاوه بر شیعیانی که بعضا از خط امامت شیعی منحرف می شدند، شاهد حضور نحله های انحرافی ای چون مرجئه، معتزله، قدریه، غالیان، واقفیه، معتقدان به تشبیه و تجسیم معتقدان به جبر و باورمندان به خلق و باورمندان به قدم قرآن هستیم. امام موسی بن جعفر علیه السلام به عنوان هفتمین امام شیعیان، با برخی از انحرافات همانند غالیان، مشبهه، جبریون و ... به صورت مستقیم مقابله کرده و نادرستی باورهای آنان را در موارد متعددی گوشزد کرده است. و نسبت به برخی دیگر از فرقه های انحرافی به صورت غیر مستقیم، به انحراف اندیشه های آنان اشاره کرده است. به عنوان نمونه آن حضرت در جهت اثبات امامت خویش گرایش به سوی معتزله، مرجئه و قدریه را نادرست شمرده است.

 

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

۱.سیره پیشوایان، مهدی پیشوائی.

۲.حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، رسول جعفریان.

۳.حضرت امام موسی کاظم علیه السلام، فضل الله کمپانی.

 

 

امام کاظم علیه السلام:مَن أرادَ أن یکنَ‌ أقوَی النّاسِ‌ فَلیتَوکل عَلی الله[۵۱]

هر که می خواهد که قویترین مردم باشد بر خدا توکل نماید.

 


[۱] أَخْبَرَنِي أَبُو الْقَاسِمِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَيْهِ ... عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ‏ كُنَّا بِالْمَدِينَةِ بَعْدَ وَفَاةِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَا وَ مُحَمَّدُ بْنُ النُّعْمَانِ صَاحِبُ الطَّاقِ وَ النَّاسُ مُجْمِعُونَ عَلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ أَنَّهُ صَاحِبُ الْأَمْرِ بَعْدَ أَبِيهِ ...‏» مفید، الإرشاد، قم، كنگره شيخ مفيد ۱۴۱۳، اول، ج‏۲، ص ۲۲۱ – ۲۲۳

[۲] «كان محمد بن بشير من اهل الكوفه من موالي بني اسد» طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفه الرجال(رجال کشی)، مشهد، دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸، ص ۴۷۸ و نوبختي، حسن بن موسي، فرق الشيعه، بيروت، دار الاضواء ۱۴۰۴، دوم، ص ۸۳

[۳] طوسی، اختیار معرفه الرجال(رجال کشی)، ص ۴۸۰

[۴] در این باره رک: حاجی زاده، یدالله، جریان غلو در عصر امام کاظم علیه السلام با تکیه بر عقاید غالیانه محمد بن بشیر» فصلنامه علمی- پژوهشی تاریخ اسلام، سال چهاردهم، شماره اول، بهار ۱۳۹۲، شماره مسلسل ۵۳، ص ۱۰۵- ۱۲۵

[۵] لعن الله محمد بن بشير و اذاقه الله حرالحديد.... و ان محمد بن بشير لعنه الله يكذب علي» طوسی، اختیار معرفه الرجال(رجال کشی)، ص ۴۸۳

[۶] بنان(بيان) بن سمعان از غاليان زمان امام باقرعلیه السلام است كه عقايد غاليانه اي چون حلول، تشبيه، نبوت خويش و اعتقاد به دو خدا به او نسبت داده شده است. طوسی، اختیار معرفه الرجال(رجال کشی)، ص ۳۰۵

[۷] مغيره بن سعيد از غاليان زمان امام باقرعلیه السلام و امام صادق علیه السلام، خود را نائب امام باقرعلیه السلام معرفي مي كرد و معتقد به الوهيت آن حضرت بود. رك: نوبختي، فرق الشیعه، ص ۶۳

[۸] «و ان محمد بن بشير لعنه الله يكذب علي». طوسی، اختیار معرفه الرجال(رجال کشی)، ص ۴۸۳

[۹] طوسی، اختیار معرفه الرجال(رجال کشی)، ص ۴۸۱

[۱۰] «سابعكم قائمكم، ألّا و هو سمي‏ صاحب‏ التوراة.» شهرستاني، محمد بن عبدالكريم، الملل و النحل، قم، الشريف الرضي، ۱۳۶۴، سوم، ج۱، ص ۳۹»

[۱۱] «و روت الموسوية عن الصادق رضي اللّه عنه أنه قال لبعض أصحابه: عدّ الأيام فعدّها من الأحد حتى بلغ السبت، فقال له: كم عددت؟ فقال: سبعة، فقال:جعفر سبت السبوت، و شمس الدهور، و نور الشهور. من لا يلهو و لا يلعب، و هو سابعكم‏ قائمكم‏ هذا. و أشار إلى ولده موسى‏ الكاظم»‏ شهرستاني، الملل و النحل، ج۱، ص ۱۹۸

[۱۲] «... مَا مِنْ إِمَامٍ يَكُونُ قَائِماً فِي أُمَّةٍ إِلَّا وَ هُوَ قَائِمُهُمْ فَإِذَا مَضَى عَنْهُمْ فَالَّذِي يَلِيهِ هُوَ الْقَائِمُ وَ الْحُجَّةُ حَتَّى يَغِيبَ عَنْهُمْ فَكُلُّنَا قَائِمٌ‏ فَاصْرِفْ جَمِيعَ مَا كُنْتَ تُعَامِلُنِي بِهِ إِلَى ابْنِي‏ عَلِي»‏ طوسي، محمد بن حسن، كتاب الغيبة، قم، موسسه المعارف الاسلاميه، ۱۴۲۵، سوم، ص ۴۱

[۱۳] «هذان يشكان فيّ» طوسي، كتاب الغيبه، ص ۶۸

[۱۴] علي بن اسباط مي گويد اين حديث را براي حسن بن محبوب گفتم وي گفت آنها ادامه حديث را نگفته اند.« قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَسْبَاطٍ فَحَدَّثْتُ بِهَذَا الْحَدِيثِ الْحَسَنَ بْنَ مَحْبُوبٍ فَقَالَ بَتَرَ الْحَدِيث»‏ طوسي، كتاب الغيبه، ص ۶۸

[۱۵] «إِنْ جَحَدْتُمَاهُ حَقَّهُ أَوْ خُنْتُمَاهُ فَعَلَيْكُمَا لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ يَا زِيَادُ وَ لَا تَنْجُبُ أَنْتَ وَ أَصْحَابُكَ أَبَدا» طوسي، كتاب الغيبه، ص ۶۸

[۱۶] «يَا زِيَادُ هَذَا ابْنِي فُلَانٌ كِتَابُهُ كِتَابِي وَ كَلَامُهُ كَلَامِي وَ رَسُولُهُ رَسُولِي وَ مَا قَالَ فَالْقَوْلُ قَوْلِي»‏ شيخ مفيد، الارشاد، ج۲، ص ۲۵۰ و طبرسي، اعلام الوري باعلام الهدي، تهران، اسلاميه، ۱۳۹۰، سوم، ص ۳۱۶ و شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا(ع)، تهران،‌ جهان، ۱۳۷۸، ج۱، ص ۳۱

[۱۷] «يشبهون‏ الخالق جلّ و علا بصفات مخلوقاته» مکارم شیرازی، ناصر، الأمثل في تفسير كتاب الله المنزل، قم، مدرسه امام علی علیه السلام، ۱۳۷۹ ش، چ اول، ج‏۱۵، ص ۴۷۶

[۱۸] جوزي، ابن قيم، شرح القصيدة النونيه، بيروت، دار الكتب العلميه، ۱۴۱۵ق، چ دوم، ج۱، ص ۷۷ و شهرستاني، همان، ج۱، ص ۲۷

[۱۹] شیخ مفید معتقد است قول به تشبیه اتهامی است که به هشام بن حکم زده شده است. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الحکایات، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق، ص ۷۷ و ر.ك: مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، تهران، اسلامیه، ۱۳۶۳ ش، ج ۳، ص ۲۸۸ و ۲۹۱ و صفري فروشانی، نعمت الله، غاليان کاوشی در جریان ها و برآیندها، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی ۱۳۸۸ش، چ دوم ، ص ۲۲۳ و گرامي، سيد محمد هادي، نخستين مناسبات فكري تشيع، تهران، دانشگاه امام صادق علیه السلام، ۱۳۹۱ ش، ص ۷۹ – ۸۰ و نیز رک: اسعدی، علیرضا، هشام بن حکم، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۸ ش، چ اول، ص ۱۳۰

[۲۰] اين حديث با عباراتي مشابه در بسياري از منابع اهل سنت نقل شده است. رك: احمد بن حنبل، مسند احمد، بیروت، دار صادر، بی تا، ج۲، ص ۴۱۹ و دارمی، عبدالله بن بهرام، سنن دارمی، دمشق، مطبعه الاعتدال، ۱۳۴۹ ق ج۱، ص ۳۴۶ و نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، بیروت، دار الفکر، بی تا، ج۲، ص ۱۷۵

[۲۱] امرد به جواني گفته مي شود كه موهاي پشت لبش بيرون آمده ولي هنوز ريش ندارد. بستاني، فواد افرم، فرهنگ ابجدي، تهران، اسلامي، ۱۳۷۵ ش، دوم، ص۱۳۱

[۲۲] بغدادی، خطیب، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۷، اول، ج۱۱، ص۲۱۴ و جرجانی، عبدالله بن عدی، الکامل فی الضعفاء، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق، چ سوم، ج۲، ص ۲۶۱

[۲۳] «سُبْحَانَ‏ مَنْ لَا يُحَدُّ وَ لَا يُوصَفُ‏- لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ‏ أَوْ قَالَ‏ الْبَصِير» صدوق، محمد بن علی بن بابویه، توحید، تحقیق سید هاشم حسینی طهرانی، قم، بی نا، بی تا، ص ۱۰۰

[۲۴] تا آنكه فاصله او(با پيامبر) به اندازه فاصله دو كمان يا كمتر بود.» (النجم، ۸-۹)

[۲۵] «و فرمان پروردگارت فرا رسد.» (فجر، ۲۲)

[۲۶] «همان بخشنده‏اى كه بر عرش مسلّط است.» (طه، ۵)

[۲۷] پیشوایی، مهدی و خراسانی، نورالله علیدوست، پیشوای آزاده، قم، نشر معارف، ۱۳۹۲، ص ۱۴۴

[۲۸] طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، نجف، دار النعمان، ۱۳۸۶ ق، ج۲، ص ۱۵۷

[۲۹] طبرسي، الإحتجاج، ج‏۲، ص۳۸۷

[۳۰] «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يُوصَفُ بِمَكَانٍ وَ لَا يَجْرِي‏ عَلَيْهِ زَمَانٌ وَ لَكِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَرَادَ أَنْ يُشَرِّفَ بِهِ مَلَائِكَتَهُ وَ سُكَّانَ‏ سَمَاوَاتِهِ وَ يُكْرِمَهُمْ بِمُشَاهَدَتِهِ وَ يُرِيَهُ مِنْ عَجَائِبِ عَظَمَتِهِ مَا يُخْبِرُ بِهِ بَعْدَ هُبُوطِهِ وَ لَيْسَ ذَلِكَ عَلَى مَا يَقُولُ الْمُشَبِّهُونَ- سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُون». صدوق، التوحيد، ص ۱۷۵

[۳۱] صدوق، التوحيد ص۱۷۵

[۳۲] «... وَ أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ مِنْ هَذَا الْقَوْل‏» احمد بن علی طبرسی، احتجاج، ج۲، ص ۳۸۵

[۳۳] أَنَّ الْجِسْمَ مَحْدُودٌ وَ الْكَلَامَ غَيْرُ الْمُتَكَلِّمِ مَعَاذَ اللَّهِ وَ أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ مِنْ هَذَا الْقَوْلِ لَا جِسْمٌ وَ لَا صُورَةٌ وَ لَا تَحْدِيدٌ وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ سِوَاهُ مَخْلُوقٌ إِنَّمَا تُكَوَّنُ الْأَشْيَاءُ بِإِرَادَتِهِ وَ مَشِيئَتِهِ مِنْ غَيْرِ كَلَامٍ وَ لَا تَرَدُّدٍ فِي نَفَسٍ وَ لَا نُطْقٍ بِلِسَانٍ. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تهران، اسلامیه، ۱۳۶۲ ش، ج‏،۱، ص ۱۰۶ و شیخ صدوق، توحید، ص ۱۰۰

[۳۴] «...وَ أَمَّا الْبَرَاءَةُ فَلَا تَتَبَرَّءُوا مِنِّي- فَإِنِّي وُلِدْتُ عَلَى الْفِطْرَةِ وَ سَبَقْتُ إِلَى الْإِيمَانِ وَ الْهِجْرَة» نهج البلاغه (صبحی صالح)، قم، موسسه دار الهجره، بی تا، ص ۹۲

[۳۵] مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش، ج۲، ص ۶۴۵

[۳۶] ... فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَا يُشْبِهُهُ شَيْ‏ءٌ أَيُّ فُحْشٍ أَوْ خَناً أَعْظَمُ مِنْ قَوْلِ مَنْ يَصِفُ خَالِقَ الْأَشْيَاءِ بِجِسْمٍ أَوْ صُورَةٍ أَوْ بِخِلْقَةٍ أَوْ بِتَحْدِيدٍ وَ أَعْضَاءٍ تَعَالَى اللَّهُ عَنْ ذَلِكَ عُلُوّاً كَبِيراً. کلینی،كافى، ج‏،۱، ص ۱۰۵ و شیخ صدوق، توحید، ص ۹۹

[۳۷] «هيچ چيز همانند او نيست‏.» (الشورى، ۱۱)

[۳۸] حَمْزَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ ع أَسْأَلُهُ‏ عَنِ‏ الْجِسْمِ‏ وَ الصُّورَةِ فَكَتَبَ سُبْحَانَ مَنْ‏ «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ» لَا جِسْمٌ وَ لَا صُورَةٌ. کلینی، كافى، ج‏،۱، ص ۱۰۴ و شیخ صدوق، توحید، ص ۹۷ – ۹۸

[۳۹] جهت آگاهی از سایر روایات در این باره رک: پیشوایی و خراسانی، پیشین، ص ۱۴۴-۱۴۶

[۴۰] بحث در این بوده که قرآن به عنوان کلام خداوند، آیا همانند خداوند قدیم است و یا همانند سایر مخلوقات خداوند، حادث است و بعدا پدید آمده است.

[۴۱] معتزله در برابر اهل حدیث، طرفدار سرسخت اندیشه خلق قرآن بوده اند و به همین جهت تفتیش عقاید در این دوره موجب محنت و سختی شده است.

[۴۲] «لبيد بن الأعصم اليهوديّ الّذي سحر النبيّ، صلّى الله عليه و سلّم، و كان لبيد يقول بخلق التوراة» ابن اثیر، عزالدین، الکامل، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق ، ج۷، ص ۷۵

[۴۳] نامه‏اى از امام هادى عليه السّلام در دست است كه طى آن به يكى از شيعيان خود دستور مى‏دهد در اين زمينه اظهار نظر نكرده و جانب هيچ يك از دو نظر؛ حدوث يا قدم قرآن را نگيرد. آن حضرت در نامه خود چنين نوشته‏اند:... عصمنا الله و ايّاك من الفتنة، ... نحن نرى أنّ الجدال فى القرآن بدعة، و ليس الخالق إلّا اللّه عزّ و جلّ، و ما سواه مخلوق، و القرآن كلام الله، لا تجعل له اسما من عندك فتكون من الظالمين، ...» خداوند ما و تو را از ابتلاى در فتنه بر حذر دارد! ... ما جدال و گفتگو درباره قرآن بدعت می دانیم ... آفريننده‏اى جز خدا نيست و غير او، همه آفريدگان او هستند؛ قرآن كلام خدا است؛ از پيش خود اسمى بر آن نپذير كه در اين صورت از ستم گران خواهى بود. » صدوق، محمد بن علی بن بابویه، امالی، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۰، پنجم، ص ۵۴۶ و صدوق، توحید، ص ۲۲۴

[۴۴] صدوق، امالی، ص ۵۵۲ و صدوق، توحید، ص ۲۲۴

[۴۵] «فالجهم بن صفوان رأس الجبر و أساسه، و يطلق عليه و على أتباعه الجبريّة الخالصة» سبحانی، جعفر، بحوث في الملل و النحل، قم، موسسه النشر الاسلامی، بی تا، ج‏۳، ص ۱۹۲

[۴۶] شهرستانی، الملل و لنحل، ج۱، ص ۹۷- ۹۸ و آمدی، سیف، ابکار الافکار، قاهره، دارالکتب، ۱۴۲۳ق، ج۵، ص ۹۱- ۹۲

[۴۷] صدوق، توحید، ص ۲۰۶ و صدوق، اعتقادات الإمامية، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۴، دوم، ص ۲۹

[۴۸] تا این بخش از روایت را کلینی در الکافی نقل کرده است. إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ- فَعَلِمَ مَا هُمْ صَائِرُونَ إِلَيْهِ- وَ أَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ فَمَا أَمَرَهُمْ بِهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَقَدْ جَعَلَ لَهُمُ السَّبِيلَ إِلَى تَرْكِهِ وَ لَا يَكُونُونَ‏ آخِذِينَ‏ وَ لَا تَارِكِينَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ. کلینی، كافى، ج‏۱، ص ۱۵۸

[۴۹] هود، ۷

[۵۰] «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ فَعَلِمَ مَا هُمْ إِلَيْهِ صَائِرُونَ فَأَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ فَمَا أَمَرَهُمْ بِهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَقَدْ جَعَلَ لَهُمُ السَّبِيلَ إِلَى الْأَخْذِ بِهِ وَ مَا نَهَاهُمْ عَنْهُ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَقَدْ جَعَلَ لَهُمُ السَّبِيلَ إِلَى تَرْكِهِ وَ لَا يَكُونُونَ‏ آخِذِينَ‏ وَ لَا تَارِكِينَ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ مَا جَبَرَ اللَّهُ أَحَداً مِنْ خَلْقِهِ عَلَى مَعْصِيَتِهِ بَلِ اخْتَبَرَهُمْ بِالْبَلْوَى وَ كَمَا قَالَ‏ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلا» طبرسی، إحتجاج، ج‏۲ ، ص۳۸۷

[۵۱] . بحار الانوار، ج۷ ، ص۱۴۳

 

/260/22/20

 

نوع مطلب:

د, 02/13/1395 - 23:54

دیدگاه جدیدی بگذارید