طی روزهای اخیر، قصه پردرد «تحول» به یکی از مباحث جدی و چالشی حوزه تبدیل شده است. مطالبهای بهحق که سالهای نه چندان کمی سابقه دارد و درخواست بزرگ و کوچک حوزه است.
در این میان اما، گاه، صداهایی شنیده میشود که گرچه به علت حقانیت اصل آن، نظر برخی از حوزویان (به خصوص طلاب جوان و تحول خواه) را به سوی خود جلب کرده است؛ اما بیم آن میرود به خاطر قشری بودن و ضعف محتوا، اشتباه گرفتن نقاط گرانیگاه و مصادیق اصلی تحول، عدم انسجام درونی و برخی حواشی به دور از سیرهی سلف صالح، اصل مطالبة صحیح تحول خواهی را نیز به مذبح برد.
بدین دلیل لازم است در این باره نکاتی مورد توجه قرار گیرد:
1. همانطور که در سطور پیشین هم اشاره شد، اصل «تحول» در حوزه و لزوم «تغییر» در برخی از رویکردهای حوزوی غیر قابل انکار است؛ زیرا به اعتقاد ما، حوزه در موارد گوناگوناز توان تأثیرگذاری و مشارکت بیشتری در جهان امروز برخوردار است و هنوز این توانمندیها نتوانسته کاملاً به منصهی ظهور برسد.
2. در موارد متعدد، نبود یک تعریف مورد اتفاق، موجب دیگر اختلافات است. در اینجا نیز حدود و ثغور «تحول» به خوبی معلوم نشده؛ این ابهام، خودبهخود موجب اختلاف است.
در واقع، سؤال اینجاست که معنای تحول چیست و کدام قسمتهای حوزه نیاز به تحول دارد. اگر منظور، تحول در اصل و شالودهی بسیاری از متون آموزشی حوزه است، چنین تعریفی مورد پذیرش نیست؛ زیرا این متون به عنوان میراثی گرانسنگ، حاصل زحمات بیش از هزار سالهی فقهای شیعی است و تبدیل آن از متون آموزشی به پژوهشی نیز توجیه قابل قبولی نخواهد بود.
اما اگر تحول به معنای ایجاد مکانیزمی است که کیفیت جذب و گزینش داوطلبان ورود به حوزه را ارتقا دهد، طلبه را از ابتدا باسوادتر و ملا بار آورد، یا قدرت ورود و پاسخگویی حوزویان در بعد بین الملل را بیشتر کند و یا ...، مورد پذیرش است و حرف دل بسیاری از بدنه حوزه هم بازگشت به آن دارد. در اینصورت بسیاری از تحولات، در «گستره» و توانمندی همین حوزه با شالودههای موجود است و نه تغییرات از بیخ و بن ناپخته؛ لذا لازم است موضع نزاع به خوبی منقح شود و در اینصورت «تحول» به سوی «توسعه» تحویل برده میشود.
3. مسألهی تحول در حوزه، مسألهی سادهای نیست که بتوان با تغییر چند کتاب و برخی دیگر تغییرات در این سطح بدان دست یافت. تحول در حوزه، مسألهای پیچیده و چند وجهی است. این مسأله نیاز به کارشناسی دقیق با مشارکت بزرگان و نخبگان حوزوی و حتی غیرحوزوی دارد. به نظر نمیرسد برخی از افرادی که ظاهراً تلاش میکنند سنگ تحول در حوزه را به سینه زنند و خود را پیشرو در این ماجرا نشان دهند، در مقامی باشند که بتوانند به تنهایی «فلک را سقف بشکافند و طرحی نو دراندازند.»
به علاوه تغییر کتبی که برخی از آنان به عنوان میراث شیعه است، چه بسا از موارد «اشتباه گرفتن مصداق با مفهوم» تحول باشد؛ مغالطهای که بارها در نوشتهها و بیانیههای برخی، میتوان مشاهده کرد. حقاً این کتب از لحاظ روششناسانه، از بهترین متون آموزشی حوزه بهشمار میروند؛ و لو نوشتهی سالها و قرون پیشین باشند.
ضمناً در تاریخ تشیع، بزرگان زیادی که بهعنوان «محصول و نتیجهی» حوزهاند، «استثنا»های حوزه نیستند، بلکه ایشان خروجی مکانیزم باقوام همین متون درسی هستند و تاریخ حوزه مملو از این فحول است که تنها برخی از آنان در هر عصر و دوران پررنگ میشوند.
به عنوان برادری کوچک، خاضعانه از این عزیزان میخواهم، «خود» و «این مسأله» را فدای عملکرد ناپختهشان نکنند. باید بیش از این دود چراغ خورد و استخوان خورد کرد.
4. متأسفانه، گاه احساس میشود «بلکه مشاهده میشود»، اصول و قواعد اخلاقی و آداب اسلامی فراموش شده است. چگونه ما به خود حق شکستن حرمت اساتید و بزرگان حوزه را به بهانه پاسخگویی و یا دفاع از دیدگاهمان میدهیم؟! آیا سیره علمای سلف چنین به ما آموخته است؟ تا آنجا که اساتید اخلاق برای ما نقل کردهاند: بزرگان، حتی در مواردی که حق با آنها بوده است، تنها به علت استفادة «یک جلسهای» از استادی، متواضعانه نجابت به خرج داده، در مقابلش سکوت میکردند و از ادعای خود صرف نظر مینمودند. چه رسد به این مورد خاص که هنوز حقانیت مدعیات خود را به اثبات نرسانده، به گونهای نازیبا در مقام پاسخگویی برمیآید.
مضافاً، بد نیست نظری به طرف مقابل خود هم بیندازیم.
حقیقتاً چگونه از لحاظ علمی خود را با اساتیدی میسنجیم که عمری را در حوزه بوده، دهها سال در معارف ناب اهل البیت - علیهم السلام- و علوم و کتب حوزویِ سیراب شده از آن معارف، غور کردهاند؟ با دیدن این جریانات، به یاد روزی میافتم که با یکی از اساتیدم در مسألهای، اختلاف سلیقه داشتم و طی عرایضی خاضعانه، تلاش در تغییر نظرش نمودم؛ اما بعد اللتیّا و الّتیهای فراوان، استاد بزرگوارم مرا با یک جمله و نصحیت پدرانه قانع کرد: «فرزندم! حداقل من در این مورد یکی دو پیراهن از تو بیشتر پاره کردهام.» آری! این یک اصل است: «دود از کنده بلند میشود.»
5. با تمام این احوال، حتی اگر حق هم با برخی مدعیان تحول باشد، باز اجازه ندارند دیگران را متهم به برخی صفات و خصوصیاتی کنند که چه بسا روز قیامت نتوانیم از پاسخ آن برآیند. نسبت دادن «جریان تحجّر»! به برخی از اساتید حوزوی از این قبیل است.
گر چه نگارنده در صدد بود، مورد به مورد، مطالب مطروحه در این زمینه را واکاوی کند و میدانیم که سخن در این باب بسیار است، ولی چون مطلب را به درازا میکشاند: «پس سخن کوتاه باید والسلام».20/11/20
دیدگاه جدیدی بگذارید