استاد هدایتی مطرح کرد؛

لزوم توجه به درایت در کنار روایت

استاد محمد هدایتی از اساتید و محققین حوزه علمیه قم در گفتگو با خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی نشست دوره ای اساتید به موضوع «اخلاق پژوهش» پرداخت.

/270/260/21/

این استاد سطوح عالی حوزه علمیه قم در ابتدای گفتگو خاطرنشان کرد: یک محقق باید درایت را در روایت مدّ نظر قرار بدهد. روایات متعددی بر امر «درایه» اهمیت داده است؛ به عنوان نمونه در روایت می خوانیم: «علیکم بالدرایات لا بالروایات» ظاهر این تعبیر این است که روایت کردن بدون آنکه همراه درایت و تعقل باشد، کار مطلوب دینی نیست و یک پژوهشگر موفق باید هم عقل مصباحی و هم عقل مستقل خود را بر متون دینی بیفکند و فقط به بیان روایت، بدون درایت، به خصوص در حوزه اخلاق اکتفا نکند. باید روی روایات تعمق کرد و احیانا تعارضات روایی را در نظر داشته باشد و اجتهاد در روایات اخلاقی و در ترتیب دادن و توضیح دادن روایات مد نظر قرار بدهد. اینکه صرفا یک روایت یا آیه ای را برای جمعی می خوانیم، بدون اینکه به اقتضائات و لوازم و عوامل و پیشینه های آن نگاه عقلانی داشته باشیم، به خصوص مخاطبین در جهان امروز را قانع نمی کند.

 

وی افزود: در انتخابات روایات، مخصوصا روایات اخلاقی و تربیتی، به سندها توجه داشته باشیم و از روایات کذب و مجعول دوری کنیم و وثاقت را اطمینان حاصل کنیم؛ و همینطور تعقل و درایتی را در انتخاب روایات مدّ نظر داشته باشیم. یادم هست که امام رضوان الله علیه در تقریرات فلسفه شان وقتی به درایت و عقل ورزی در ذات الهی می رسند، می فرمایند: اگر در بعضی روایات ما را از درایت در ذات خداوند متعال نهی کردند، نهی ارشادی است؛ یعنی شما نمی توانید به ذات آن برسید؛ نه آنکه نهی مولوی باشد. حتما باید در نقل، عقل را راه بدهیم تا دچار برخی از آسیب هایی که دین ورزان منحرف مانند سلفی ها و طالبانی ها و داعشی ها شدند، نشویم .

 

استاد محمد هدایتی در ادامه بیان کرد: مقام معظم رهبری در جلسه ای می فرمودند: «بیایید برای فکر کردن هم فکری بکنید» یعنی جای فکر کردن خالی است؛ وجود گنجینه گرانبهای روایات نباید ما را از تعقل و از فکر کردن نسبت به این امور باز بدارد؛ که در این صورت، پس رفت خواهیم داشت و آن تمدن دینی صورت نمی گیرد و یا به گفته مقام معظم رهبری، تولید علم صورت نمی گیرد. تولید علم زمانی صورت می گیرد که بتوانیم روی داشته هایمان فکر کنیم و تعقل کنیم و عقل روشناگر را بر آنها بتابانیم.

 

وی اضافه نمود: در مجموعه آثار شهید مطهری جلد 22 صفحه 526 آمده است: من داستانی را از چند نفر شنیدم؛ که  یک نفر خارجی به کرج آمده بود؛ و با یک دهاتی روبرو شده بود. آن دهاتی به سؤال های او پاسخ های نغز و دلنشینی می داد. این مرد خارجی به آن دهاتی گفت: اینها را از کجا می دانی؟ آن مرد دهاتی گفت: «ما چون سواد نداریم، فکر می کنیم» بعد آقای مطهری می گوید: این حرف خیلی پر معنایی است. کسی که سواد دارد، معلوماتش را بیان می کند. به تعبیر دیگر از خزانه معلوماتش استفاده می کند؛ اما این دهاتی می گوید من فکر می کنم. آقای مطهری بیان می کند: «فکر از سواد خیلی بهتر است. ملاک، زیاد استاد دیدن نیست. در میان علما اساتیدی بودند که خیلی استاد دیده بودند؛ اما من خیلی به آنها اعتقادی ندارم؛ اینها مایه افتخار نیستنند. این افتخار نیست که بیست سال یا سی سال پای درس یک استاد بنشیند، افتخار چندانی نیست.

 

استاد هدایتی خاطرنشان کرد: در آن کتاب می خوانیم: «این داستان معروف است و من تا به حال از چند نفر شنیده ام. می گویند: یک وقت یک خارجی آمده بود کرج. با یک دهاتی روبرو شد. این دهاتی خیلی جواب های نغز و پخت های به او می داد. هر سؤالی که می کرد، خیلی عالی جواب می داد. بعد او گفت که تو اینها را از کجا می دانی؟ گفت: «ما چون سواد نداریم فکر می کنیم.»

این خیلی حرف پرمعنایی است: آن که سواد دارد، معلوماتش را می گوید؛ ولی من فکر می کنم. و فکر خیلی از سواد بهتر است. این مسئله که باید در افراد و در جامعه رشد شخصیت فکری و عقلانی پیدا بشود، یعنی قوّه تجزیه و تحلیل در مسائل پیدا بشود، یک مطلب اساسی است؛ یعنی در همین آموزش ها و تعلیم و تربیت ها در مدرسه ها وظیفه معلم بالاتر از اینکه به بچه یاد می دهد، این است که کاری بکند که قوّه تجزیه و تحلیل او قدرت بگیرد؛ نه اینکه فقط در مغز وی معلومات بریزد، که اگر معلومات خیلی فشار بیاورد، ذهن بچه راکد می شود.

ملاک، زیاد استاد دیدن نیست در میان علما افرادی که خیلی استاد دیده اند، من به اینها هیچ اعتقاد ندارم. به همین دلیل اعتقاد ندارم که خیلی استاد دیده اند، همان که برایشان باعث افتخار است. مثلًا می گویند فلان کس سی سال به درس مرحوم نائینی رفته یا بیست و پنج سال متوالی درس آقا ضیاء را دیده. عالمی که سی سال یا بیست و پنج سال عمر یکسره درس این استاد و آن استاد را دیده، او دیگر مجال فکر کردن برای خودش باقی نگذاشته؛ دائماً می گرفته، تمام نیرویش صرف گرفتن شده، دیگر چیزی نمانده برای آنکه با نیروی خودش به مطلبی برسد. مغز انسان، درست حالت معده انسان را دارد. معده انسان باید غذا را از بیرون به اندازه بگیرد و با ترشحاتی که خودش روی غذا می کند، آن را بسازد. و باید معده این قدر آزادی و جای خالی داشته باشد که به آسانی بتواند غذا را زیر و رو کند، اسیدها و شیره هایی را که باید، ترشح نماید و بسازد. ولی معده ای که مرتب بر آن غذا تحمیل می کنند و تا آنجا که جا دارد به آن غذا می دهند، دیگر فراغت، فرصت و امکان برایش پیدا نمی شود که این غذا را درست حرکت بدهد و بسازد. آن وقت می بینید اعمال گوارشی اختلال پیدا می کند و عمل جذب هم در روده ها درست انجام نمی گیرد.

مغز انسان هم قطعاً همین جور است. در تعلیم و تربیت باید مجال فکر کردن به دانش آموز داده بشود و او به فکر کردن ترغیب گردد. ما در میان استادهای خودمان، آن استادهایی را می دیدیم ابتکار دارند که زیاد معلم ندیده بودند. شیخ انصاری که یکی از مبتکرترین فقهای صد و پنجاه سال اخیر است، از تمام علمای فعلی کمتر استاد دیده، یعنی دوره استاد دیدنش بسیار کم بوده است. طلبه ای بود که رفت نجف. مختصری استادهای نجف را دید. بعد خودش راه افتاد دنبال استادهای متنوع. رفت مشهد، مدتی در مشهد ماند. خیلی نپسندید. به تهران آمد. تهران هم خیلی نماند، رفت اصفهان. اصفهان کمی بیشتر ماند. آقا سید محمد باقر حجة الاسلام، در این شهر معلم «رجال» بود. در فن «رجال» چیزهایی یاد گرفت. بعد رفت کاشان. سه سال کاشان ماند. نراقیها کاشان بودند. آنجا از همه جا بیشتر ماند. یعنی همه دوره معلم دیدن او اگر حساب کنید به ده سال نمی رسد؛ در صورتی که دیگران بیست سال و بیست و پنج سال و سی سال معلم دیده اند. آقای بروجردی را اغلب ایراد می گرفتند که کم استاد دیده، و از نظر ما حسنش همین بود که خیلی استاد ندیده بود. ایشان هم کم استاد ندیده بود، ده دوازده سال استادهای درجه اول دیده بود، هفت هشت سال نجف و سه چهار سال اصفهان استاد دیده بود. ولی نجفی ها قبولش نمی کردند، می گفتند این استاد کم دیده، مثلًا باید سی سال استاد دیده باشد. و به همین دلیل که کمتر استاد دیده بود، ابتکارش از اغلب آن علما بیشتر بود، یعنی فکر می کرد. مسائلی که مطرح کرده مسائلی است که خودش فکر میکرد، چون مجال فکر کردن داشت.

به هر حال خیال نمی کنم این مسئله جای تردید باشد که در آموزش و پرورش، هدف باید رشد فکری دادن به متعلّم و به جامعه باشد. تعلیم دهنده و مربی هر که هست (معلم است، استاد است، خطیب است، واعظ است) باید کوشش کند که [به متعلّم و متربّی] رشد فکری یعنی قوّه تجزیه و تحلیل بدهد، نه اینکه تمام همّش این باشد که دائم بیاموزید، فرا گیرید و حفظ کنید. در این صورت چیزی نخواهد شد. تعقل همان فکر کردن است، نیروی فکر کردن خود شخص است که استنباط بکند، اجتهاد بکند، رد فرع بر اصل بکند.»

 

چ, 12/24/1401 - 18:00