استاد احمد باقریان ساروی از اساتید حوزه علمیه قم در گفتگو با خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی نشست دوره ای اساتید به موضوع «نبرد علی علیه السلام با عمالقه» پرداخت.
/270/260/20/
این استاد حوزه علمیه قم در ابتدای گفتگو خاطرنشان کرد: علی علیه السلام در آغاز اسلام پیروز در همه نبردها بود و در همه جنگ هایی که مکیان علیه پیامبر صلی الله علیه واله به راه انداخته بودند، شمشیر علی علیه السلام کارساز بوده و نقش اصلی را ایفا می کرد؛ از غزوه بدر گرفته، تا غزوه خندق که با کشته شدن عمرو بن عبد ود مشرکان قریش پا به فرار گذاشتند و از آن پس از جنگ دست کشیدند. و آنگاه که پس از قتل عثمان به وسیله شورش مسلمانان، علی علیه السلام با استقبال پر شور مردم حکومت را در دست گرفت؛ با سه جنگ نا خواسته داخلی مواجه شد که نبرد با ناکثان پیمان شکن و قاسطان عدالت گریز و مارقان کج فهم و گنراه بوده است؛ از طرف های مقابل امام علیه السلام در این سه نبرد در بعضی از روایات به عمالقه تعبیر شده است و ما در این فرصت با استناد به منابع اهل سنت می خواهیم این سه نبرد را در قکت هایی مورد بررسی قرار بدهیم.
اخبار پیامبر (ص) از نبرد علی (ع) با سه گروه
استاد باقریان در ادامه بیان کرد: در تفسیر آيه «فَاِمّا نَذْهَبَنَّ بِكَ...» (الزخرف: 41) در روایاتی از پيامبر صلی الله علیه و آله آمده است كه آيه درباره على علیه السلام نازل شد و على از ناكثان، قاسطان و مارقان انتقام مىگيرد.
وی افزود: از ابن عباس روايت شده است كه گفت: ««فَاِمّا نَذْهَبَنَّ بِكَ فَاِنّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ»بِعَلِىٍّ».(شواهد التنزيل، ج 2، ص 220، ح 855).«و اگر تو را (از ميان مردم) ببريم، پس مسلماً ما از آنان انتقام گيرندهايم؛ به وسیله علی» موصلى پس از نقل حديث نوشته است: مفسران بر آن اجماع كرده اند. (مناقب آل محمّد (ص) النعيم المقيم، ص 245). تفسير ياد شده از جابر بن عبد اللّه و سدّى نيز نقل شده (شواهد التنزيل، ج 2، ص 217 و 219، ح 852 و 854). و با سندى از جابر بن عبد اللّه آمده است كه پيامبر صلی الله علیه وآله آن را فرمود. (شواهد التنزيل، ج 2، ص 218، ح 853).
این محقق حوزه علمیه قم در ادامه بیان کرد: از جابر بن عبد اللّه روايت شده است: پيامبر صلی الله علیه و آله درباره آيه «فَاِمّا نَذْهَبَنَّ...» فرمود: «در باره على بن ابىطالب نازل شد، زيرا او پس از من از ناكثان، قاسطان و مارقان انتقام مىگيرد».[ابن مردويه، مناقب على بن ابى طالب (ع)، ص 318، ح 527؛ سيوطى، الدر المنثور، ج 7، ص 380؛ قندوزى، ينابيع الموده، ج 2، ص 238، ح 667؛ رازی، ما نزل من القرآن فی علی بن ابی طالب (ع): 117].
وی افزود: از ابن عباس روايت شده است كه پيامبر صلی الله علیه واله در حجّة الوداع در خطبه خود فرمود: «لَأَقْتُلَنَّ العمالقة فى كَتيبَةٍ» [من عمالقه را به وسيله لشكرى خواهم كشت]، جبرئيل به او گفت: «أَوْ عَلِىِّ بْنِ أبى طالِبٍ»، پيامبر صلی الله علیه واله فرمود: «يا به وسيله على خواهم كشت».[سبط بن جوزى، تذكرة الخواص، چاپ تهران، ص 49؛ ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 451].
استاد باقریان اضافه نمود: مقصود از «عمالقه» در حديث، سران کفر و نفاق است كه بر ناكثان، قاسطان و مارقان منطبق مىشود، چون على علیه السلام در زمان خلافت خود تنها با اين سه گروه نبرد كرده بود.
وی افزود: در باره واژه «عمالقه» اقوالى ياد شده است، برخى گفته اند آنان قوم قديم ساكن عربستان، در منتهى اليه أَدوِم بوده اند: [فرهنگ معين، ج 5، ص 1210]؛ ولى مقصود از آن در حديث همان است كه در متن اشاره شد.
استاد باقریان خاطرنشان کرد: از ابوسعيد خدرى نقل شده است كه گفت: ما در مسجد نشسته بوديم كه پيامبر خدا صلی الله علیه واله از خانه بيرون آمد و نزد ما نشست و گويا بر بالاى سر ما پرندهاى پرواز مىكرد [همه خاموش شديم]، هيچيك از ما سخن نمىگفت، او صلی الله علیه واله فرمود: «اِنَّ مِنْكُمْ رَجُلاً يُقاتِلُ النّاسَ عَلى تَأْويلِ الْقُرْآنِ، كَما قُوتِلْتُمْ عَلى تَنْزيلِهِ».«يكى از شما كسى است كه براى تأويل و تفسير قرآن با مردم مى جنگد، آن گونه كه من براى فرستاده شدن آن با شما مى جنگيدم»، ابوبكر ايستاد و گفت: «اى پيامبر خدا! من آن شخصم؟»، فرمود: «نه»، عمر ايستاد و گفت: «اى پيامبر خدا! من آن شخصم؟»، فرمود: «لا، وَ لكِنَّهُ خاصِفُ النَّعْلِ فِى الْحُجْرَةِ» [نه؛ ولى او پينه زننده كفش است كه در داخل اتاق است]، على از اتاق بيرون آمد، در حالى كه كفش پيامبر صلی الله علیه وآله براى پينه زدن با او بود. [ابن ابى شيبه، المصنف، ج 7، كتاب فضائل الصحابه، ب 18، ص 497 - 498، ح 19؛ كنز العمّال، ج 13، ص 107 - 108، حديث 36351؛ ابن مردويه، مناقب على بن ابى طالب (ع)م، ص 161، ح 201؛ صالحى شامى، سبل الهدى والرشاد، ج 11، ص 290؛ ابو يعلى با سندى صحيح از ابوسعيد خدرى؛ مسند ابى يعلى، ج 1، ص 348، ح 1087؛ محب طبرى، مختصر ذخائر العقبى، ص 124، محمد بن طلحه، مطالب السؤول:101].
وی افزود: جوينى حديث ياد شده را با سه سند از ابوسعيد خدرى نقل كرد و پس از روايت نخست نوشته است: حاكم گفت: اسناد آن صحيح است و بخارى و مسلم در صحيح خود به آن احتجاج كردهاند. [فرائد السمطين، ج 1، ص 160 - 161، ح 121 - 123 و ص 280، ح 219].
این استاد حوزه علمیه قم در ادامه بیان کرد: اين حديث را تعدادى از بزرگان اهل سنّت از ابوسعيد خدرى نقل كرده است. [محمد بن سليمان، مناقب الامام امير المؤمنين (ع)، ج 2، ص 10، ح 500؛ باعونى، جواهر المطالب، ج 1، باب 29، ص 191؛ متقى هندى، كنز العمّال، ج 11، ص 613، ح 32967؛ ابن اثير جزرى، اسد الغابه، ج 4، ص 108؛ محب طبرى، مناقب الامام امير المؤمنين على (ع) من الرياض النضره، ص 171؛ احمد، فضائل اهل البيت من كتاب فضائل الصحابه، ص 141 - 142، ح 207؛ هيثمى، مجمع الزوائد، ج 5، ص 186؛ ذهبى، تاريخ الاسلام، ج 3، ص 642؛ ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، ج 42، با سندهاى متعدد ص 452 – 455].
وی اضافه نمود: در آخر بعضى از آنها آمده است: ابوسعيد گفت: او [على علیه السلام] آمد و ما او را به سخن پيامبر صلی الله علیه و آله درباره او بشارت داديم، او براى شنيدن آن سر خود را بالا نگرفت، گويا سخنى بود كه پيش از آن شنيده بود. [اسد الغابه 4: 108؛ مناقب الامام امير المؤمنين على بن ابى طالب(ع) من الرياض النضره: 171؛ خوارزمى، المناقب: 260، ح 243؛ ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق 42: 452 - 453؛ صاعدى، المقتطفات من كتاب فضائل الصحابه: 81، فصل 1، ح 96؛ ابو نعيم، حلية الاولياء 1: 108، ح 209؛ ایجي، فضائل الثقلین من توضیح الدلائل:280].
وی افزود: ابن حجر نوشته است: احمد و حاكم در حديث صحيح از ابوسعيد خدرى آورده اند كه پيامبر صلی الله علیه و آله به على علیه السلام فرمود: «تو براى تأويل و تفسير قرآن مى جنگى، آن گونه كه من براى فرستادن قرآن جنگيدم». «اِنَّكَ تُقاتِلُ عَلى تَأْويلِ الْقُرْآنِ كَما قاتَلْتُ عَلى تَنْزيلِهِ». [الصواعق المحرقه، ص 123].
استاد باقریان خاطرنشان کرد: حاكم نيز حديث ياد شده را از ابوسعيد [خدرى] روايت كرده و در ادامه حديث نوشته است: اين حديث بر شرط شيخان [بخارى و مسلم] صحيح است. [المستدرك على الصحيحين، ج 3، كتاب معرفة الصحابه، ص 132، ح 4621/219].
وی اضافه نمود: در حديثى از عقاب بن ثعلبه آمده است: ابو ايّوب انصارى در زمان خلافت عمر براى من حديث گفت: «أَمَرَ رَسُولُ اللّهِ (ص) عَلِىَّ بْنَ اَبى طالِبٍ بِقِتالِ النّاكِثينَ وَالْقاسِطينَ وَالْمارِقينَ». [المستدرك على الصحيحين، ج 3، كتاب معرفة الصحابه، ص 150، ح 4674/272؛ سيوطى، الخصائص الكبرى، ج 2، ص 235 نقل از حاكم].یعنی: «پيامبر صلی الله علیه وآله به على فرمان داد تا عليه ناكثان، قاسطان و مارقان جنگ كند».
وی افزود: در روايت ديگر از ابو ايوب انصارى آمده است: من از پيامبر صلی الله علیه و آله شنيدم كه به على بن ابى طالب فرمود: «تو عليه ناكثان و قاسطان و مارقان در طرقات و نهروانها و شعفات پيكار مىكنى»، ابو ايوب گفت: من گفتم: «اى پيامبر خدا! به همراه چه كسى عليه اين اقوام جنگ كنيم؟»، فرمود: «با على بن ابىطالب».[المستدرك على الصحيحين، ج 3، كتاب معرفة الصحابه، ص 150، ح 4675/273].
این محقق حوزه علمیه قم در ادامه بیان کرد: در ادامه روايت دوم، پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «به همراه او [على] عمّار بن ياسر كشته مى شود». «... مَعَهُ يُقْتَلُ عَمّارُ بْنُ ياسِر». [اسد الغابه، ج 4، ص 108 و با حذف «بالطرقات...: جوينى، فرائد السمطين، ج 1، ص 281، ح 220؛ گنجى، كفاية الطالب، ب 38، ص 173].
ابن عساكر اصل حديث را از ابوايوب و با ادامه آن از ابوسعيد خدرى نيز نقل كرد. [تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 471 – 472].
وی اضافه نمود: از ابو ايوب انصارى در زمان خلافت عمر بن خطاب نقل شده است که گفت: پيامبر صلی الله علیه و آله به من فرمان داد تا به همراه على بن ابىطالب با ناكثان، قاسطان و مارقان جنگ كنم. [خوارزمى، المناقب، ص 190، 226؛ جوينى، فرائد السمطين، ج 1، ص 282، ح 222].
استاد باقریان ساروی خاطرنشان کرد: سيوطى از زبير بن بكار در «الموفقيات» نقل كرد: آنگاه كه ابن ملجم بر على بن ابىطالب [علیه السلام] ضربت وارد كرد، او وصيت كرد و در وصيت خود نوشت: «پيامبر خدا مرا به اختلاف پس از وى خبر داد و به من فرمان داد تا با ناكثان، مارقان و قاسطان پيكار كنم».[سيوطى، الخصائص الكبرى، ج 2، ص 203].
وی افزود: از ابن مسعود نقل شده است: پيامبر صلی الله علیه واله به منزل ام سلمه رفت، على آمد، پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «اى امّ سلمه او كشنده قاسطان، ناكثان و مارقان پس از من است».[محب طبرى، مناقب الامام امير المؤمنين على بن ابى طالب (ع) من الرياض النضره، ص 318؛ مختصر ذخائر العقبى، ص 183؛ ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 470؛ متقى هندى، كنز العمّال، ج 13، صفحه 110، ح 36361].
[ادامه اخبار پیامبر (ص) از نبرد علی (ع) علیه سه گروه]
استاد احمد باقریان ساروی خاطرنشان کرد: از مِخنف بن سليم نقل شده است كه گفت: ما نزد ابو ايوب انصارى رفتيم و گفتيم: تو به همراه پيامبر صلی الله علیه و آله با شمشيرت با مشركان جنگ كردى؛ سپس آمدى با مسلمانان پيكار مىكنى؟ گفت: «پيامبر صلی الله علیه و آله به من فرمان داد تا با ناكثان، قاسطان و مارقان پيكار كنم».[اسد الغابه، ج 4، ص 108؛ كنز العمّال، ج 11، ص 352، ح 31721].
وی افزود: ابن عساكر و گنجى شافعى آن را از مخنف بن سليم، از ابو ايوب انصارى روايت كرده و در ادامه از قول ابو ايوب آورده اند: «و من با ناكثان و قاسطان پيكار كردم و به خواست خدا با مارقان در سعفات، طرقات و نهروانات پيكار خواهم كرد، من نمىدانم آن كجا است».[تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 473؛ گنجى، كفاية الطالب، ب 37، ص 169].
اسكافى، ابويعلى و برخى ديگر از على بن ربيعه و نيز ابن مردويه، ابن عقده و متقى هندى و بزاز از على علیه السلام، حديث پيامبر صلی الله علیه و آله در روايت ابو ايوب را با لفظ «أُمِرْتُ» [فرمان داده شدم] نقل كردهاند. [المعيار والموازنه: 54 - 55؛ مسند ابى يعلى 1: 178، ح 519؛ سبل الهدى والرشاد 11: 290؛ ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق 42: 468؛ ابن مردويه، مناقب على بن ابى طالب (ع): 160، ح 199؛ ابن عقده، فضائل امير المؤمنين: 84، ح 82؛ كنز العمّال 11: 292، ح 31552؛ صنعانی، الروضة الندیه:98؛ بزاز، البحر الزاخر2:215، ح604].
این استاد حوزه علمیه قم در ادامه بیان کرد: ابن كثير در تاريخ خود حديث ياد شده را از علقمه، از ابو ايوب انصارى در هنگام بازگشت از جنگ صفين با تفصيل نقل كرد و در ادامه در باره سه گروه از قول ابو ايوب آورده است: امّا ناكثان ما با آنان جنگيديم و آنان اهل جمل، طلحه و زبير بودند و امّا قاسطان پس اين زمان بازگشت از جنگ با آنان است، يعنى معاويه و عمرو عاص و امّا مارقان اهل طرقات و اهل سعيفات و اهل نخيلات و اهل نهروان هستند. [البداية والنهاية، ج 7، ص 244، حوادث سال 37 هجرى].
وی افزود: ابن عقده از عبد اللّه بن شريك از پدرش نقل كرد: على علیه السلام در روز جمعه بالاى منبر رفت و گفت: «من بنده خدا و برادر پيامبرش صلی الله علیه و آله هستم، اين سخن را پس از من نمىگويد جز بسيار دروغگو، از آن هنگام كه پيامبر صلی الله علیه و آله قبض روح شد همچنان ستم ديدهام، پيامبر صلی الله علیه و آله مرا به جنگ عليه ناكثان [پيمان شكنان] طلحه و زبير و قاسطان [عدالت گريزان] معاويه و اهل شام و مارقان [خارج شدگان از دين] و آنان اهل نهروان هستند، فرمان داد، اگر او به من فرمان مىداد تا با گروه چهارم نبرد كنم نبرد مىكردم».[فضائل امير المؤمنين (ع)، ص 85، ح 83].
استاد باقریان خاطرنشان کرد: از على علیه السلام نقل كرده اند كه گفت: «من به جنگ با سه گروه فرمان داده شدم: قاسطان، ناكثان و مارقان، اما قاسطان اهل شام هستند و اما ناكثان را نام برد و امّا مارقان اهل نهروان [حروريه] هستند».[متقى هندى، كنز العمّال، ج 11، ص 292، ح 31553؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 469؛ جوينى، فرائد السمطين، ج 1، صفحه 285، ح 224].
وی اضافه نمود: بلاذرى آن را تا «والمارقين» با سندى از علقمه، از على علیه السلام نقل كرده است. [كتاب جمل من انساب الاشراف، ج 2، ص 374؛ العقد الثمین چاپ شده در: الموسم، اسال1409،شماره 2 و 3، ص393].
ابن مردويه آن را از على علیه السلام نقل كرد و آورده است: آنگاه كه از على علیه السلام در باره سه گروه پرسيدند، پاسخ داد: «ناكثان اصحاب جمل، مارقان خوارج و قاسطان اهل شام هستند».[مناقب على بن ابى طالب (ع)، ص 161، ح 200].
ابن عساكر و متقى هندى از عمّار ياسر روايت كردهاند كه پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «اى على به زودى گروه شورشگر با تو پيكار مىكند، در حالى كه تو بر حقّى، در آن روز هر كس تو را يارى نكند از من نيست».«يا عَلِىُّ! سَتُقاتِلُكَ الْفِئَةُ الْباغِيَةُ وَ أَنْتَ عَلَى الْحَقِّ، فَمَنْ لَمْ يَنْصُرْكَ يَوْمَئِذٍ فَلَيْسَ مِنّى». [كنز العمّال، ج 11، صفحه 613، ح 32970؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 473].
15. متقى هندى از محمد بن عبيد اللّه بن ابى رافع، از پدرش، از جدّش نقل كرد كه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم [به او] فرمود: «به زودى مردمى خواهند بود كه با على مى جنگند، حق خدا [بر عهده مردم] است كه با آنان به جهاد بپردازند، پس اگر كسى نتواند با دست با آنان جهاد كند با زبان خود جهاد كند و اگر نتواند با زبان جهاد كند با دل خود جهاد كند، در فراسوى آن [جهاد] چيزى نيست [جهاد وظيفه او است]». [كنز العمّال، ج 11، ص 613، ح 32971].
استاد باقریان خاطرنشان کرد: از على بن ربيعه نقل شده است كه گفت: من از على [علیه السلام] بر روى منبر شنيدم، در حالى كه مردى آمد و گفت: «اى امير المؤمنين! چرا تو را مىبينم كه خون مردم را آنگونه حلال مىدانى كه يك مرد ريختن خون شتر خود را حلال مىداند؟ آيا با سفارشى از پيامبر صلی الله علیه و آله است يا رأى تو است؟»، گفت: «به خدا سوگند نه دروغ مىگويم و نه به من دروغ گفته شد، نه گمراه شدهام و نه مرا گمراه كردهاند، بلكه سفارش و توصيهاى از پيامبر خدا صلی الله علیه و آله است، پيامبر خدا صلی الله علیه و آله به من سفارش كرد تا با ناكثان، قاسطان و مارقان پيكار كنم».[كنز العمّال، ج 11، ص 327، ح 31649].
این استاد حوزه علمیه قم در ادامه بیان کرد: ابن ابى الحديد نوشته است: از پيامبر صلی الله علیه و آله اين سخن او ثابت است كه به او [على علیه السلام] فرمود: «سَتُقاتِلُ بَعْدى النّاكِثينَ وَالْقاسِطينَ وَالْمارِقينَ»، ناكثان اصحاب جمل بودند، زيرا آنان بيعت با او علیه السلام را شكانده بودند و قاسطان اهل شام در جنگ صفين بودند و مارقان خوارج در نهروان بودند، در باره اين سه گروه خدا فرمود: «... فَمَن نَكَثَ فَاِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ...» [الفتح: 10] و فرمود: «وَ أمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا»[الجن: 15] و پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «از اين ريشه مردمى بيرون مىآيند كه از دين بيرون مىروند آنگونه كه تير از كمان بيرون مىرود». يَخْرُجُ مِنْ ضِئْضى هذا قَوْمٌ يَمْرُقُونَ مِنَ الدّينِ كَما يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمْيَةِ...» [ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه 13: 183].
وی افزود: حضرت امیر علیه السلام در جای دیگر فرمود: «آگاه باشيد كه خدا مرا به جنگ عليه سركشان، پيمان شكنان و فسادگران روى زمين فرمان داده است، اما ناكثان [پيمان شكنان] من با آنان نبرد كردم و اما قاسطان [عدالتگريزان] با آنان مبارزه و جهاد كردم و اما مارقان [خارج شدگان از دين] را خوار و زبون گردانيدم...». [نهج البلاغه، صبحى الصالح، خ 192، ص 404 – 405].
استاد باقریان خاطرنشان کرد: از ابوبكره نقل شده است كه پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «مردمى كه رهبرى آنان را زنى بر عهده بگيرد، رستگار نمى شوند».«لَنْ يَفْلَحَ قَوْمٌ وَلَّوْا اَمْرَهُمْ اِمْرَأَةٌ». [صحيح البخارى، ج 8، ص 124، كتاب الفتن، باب 18، ح 7099؛ كحلانى، سبل السلام، ج 4، ص 123، ح 13؛ مسند ابى داود طيالسى، ج 1، ص 470، ح 919].
وی افزود: كحلانى در شرح اين حديث نوشت: اين حديث دليل بر اين است كه جايز نيست زن چيزى از احكام عامّه مسلمانان را در اختيار بگيرد و حديث از رستگار نشدن مردمى خبر مىدهد كه رهبرى آنان را زنى در دست بگيرد. [سبل السلام، ج 4، ص 123].
استاد باقریان خاطرنشان کرد: فرماندهى جنگ جمل در جبهه ناكثان با عايشه بود، چنانكه بخارى پيش از نقل حديث نقل كرد كه ابوبكره گفت: خدا در جنگ جمل مرا با كلمهاى بهره رسانيد، آنگاه كه به پيامبر صلی الله علیه و آله خبر رسيد كه مردم فارس [ايران] دختر كسرى را پادشاه خود قرار دادند [سپس حديث را نقل كرد]. [صحيح البخارى، ج 8، ص 124، كتاب الفتن، باب 18، ح 7099].
وی افزود: على علیه السلام در خطبه شقشقيه به اين سه گروه اشاره كرد: «و آنگاه كه خلافت را در دست گرفتم دستهاى پيمان خود را شكستند و دستهاى از دين بيرون رفتند و دستهاى به جنگ عدالت بر خاستند، گويا آنان سخن خدا را نشنيده بودند كه فرمود: (آن سراى آخرت را براى كسانى قرار داديم كه قصد سركشى در روى زمين و پديد آوردن فساد در آن را نداشته باشند)، تلك الدار الآخرة نجعلها للّذين لا يريدون علوّا فى الأرض و لا فسادا». [القصص، 83]. آرى شنيده بودند و فهميده بودند، ليكن دنيا در ديدگاه آنان حلال شده و زيور دنيا آنان را فريب داده بود».
در گفتگوهای آینده به تفصیل نبرد امام علی علیه السلام با سه گروه باطل، به ترتیب وقوع آن سه پرداحته میشود.