چکیده
در این تحقیق، هستی شناسی از دیدگاه ائمه اطهار(علیهم السلام) که نتیجه معرفتشناسی آن؛ حصول شناخت خدا، انسان و جهان است، تبیین میشود. در نگرش معصومان(علیهم السلام)؛ ركن و هدف اصلي هستیشناسی معرفت و شناخت خداوند است. در سخنان ائمه اطهار(علیهم السلام) نسبت به هستیشناسی از دو وجود بحث میشود: یکی خالق و دیگری مخلوق؛ چراکه هستی و جهان آفرينش مظهر صُنع الهی و عظمت خالقيت حقتعالی است. در نگرش ائمه اطهار(علیهم السلام)؛ رابطه خداوند با مخلوقات؛ یعنی جهان آفرينش و انسان، با دو واقعیت تبیین میشود: الف) عالم هستى، آيات و نشانههاى خداوند است؛ و ب) عالم هستى ظهوراتى از اسما و صفات جلوه حضرت حق تعالی است. نتیجه چنین شناختی از هستی، آن خواهد شد که انسان با جهان خارج از خود تعامل پیدا کند و حقیقت را بیابد.
واژگان کلیدی: ائمه اطهار، هستیشناسی، وجود، خدا، انسان، جهان
مقدمه
هستیشناسی یا علم الوجود؛ بررسی حقیقت «هستی»، و مقوله «وجود» است. در هستیشناسى فلسفی، ذات هستى مستقل از احوال و پديدارهاى آن مورد تحقيق قرار میگیرد.
در سخنان ائمه اطهار(علیهم السلام) نسبت به هستیشناسی از دو وجود بحث میشود: یکی خالق و دیگری مخلوق؛ چراکه هستی و جهان آفرينش مظهر صُنع الهی و عظمت خالقيت حقتعالی است.
در کلیترین نگاه، سه وجود از یکدیگر قابل تفکیک خواهند بود: خدا، انسان و جهان. دليل اينكه هستی مخلوقات خود به دو قسمت انسان و جهان تقسیم شده است، این است که به نص آیات قرآنی و روایات اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام)، وجود انسان با دیگر موجودات جهان متفاوت بوده و نسبت به آنها برتریهای بسياری دارد. این برتری حتی از عالم خاکیان فراتر رفته و افلاکیان را نیز دربرمیگیرد؛ به گونهای که شایستگی نام «اشرف مخلوقات» و «خلیفه الهی» به خود گرفته و بار امانت الهی و اسماء الحسنی را به دوش میکشد که فرشتگان نیز قادر به درک آن نیستند.
این سه بُعد وجودی و روابط حاکم بر آنها در هر مکتب فکری به گونهای تعریف میگردد. در برخی جریانهای فکری همچون ماتریالیسم، رأس اين هرم وجودی كه خداوند است، حذف شده و تنها انسان و جهان پیرامونش مورد مطالعه قرار میگیرد.[1] حتی در اين مشرب فكری، آغاز و انجام جهان به گونهای متفاوت و مبهم تعریف میشود. در ديگر مكاتب فكری هم كه هر سه عنصر وجود دارند، باز هم تفاوتهای بسياری مشاهده میشود، اعم از اینکه در رأس هرم خدا يا خدايان وجود دارند و تدبير جهان را به دست گرفتهاند و یا اینکه انسان چه ویژگیها و خصوصیاتی دارد و یا اینکه در نهايت جهان به كجا ختم میشود؟ آیا جهان دیگری نیز وجود دارد؟ آیا قانون تناسخ بر اين عالم حكمفرماست؟ در ميان تمام این نظریات که گاه تضادهای بسیاری با هم دارند، آن نظریهای استوارتر و قابل اعتمادتر است که از جانب خالق جهان ترسیم شده باشد؛ زيرا تنها اوست كه به جزئيات آفرينش مخلوقات آگاهی دارد و میداند قوّت و ضعفهای هر جزء این نظام چیست؟ تنها خداست كه میتواند اين ویژگیها را برای انسان ترسیم نموده و خود را برای آدميان كه به صفت تفكر فضیلت یافتهاند در حد وسع آنها معرفی نماید. در اينجاست كه يگانه تابلوي زيبا و كامل هستی تنها در مکتب وحی و عصمت به خوبی به تصویر کشیده میشود. در سخنان ائمّه هدى(علیهم السلام) بر موضوع خداشناسى و هستیشناسی بسيار تكيه شده و با بيانها و روشهاى گوناگون، مردم را در جريان شناخت آفريدگار جهان هستى و جلوههاى زيبا و عرفانى آن قرار دادهاند.
هدفمندی خلقت جهان از دیدگاه ائمه اطهار(علیهم السلام)
پس از معرفت واقعیت جهان هستی؛ باید دانست که آفرينش جهان از جانب پروردگار هدفمند بوده است و به طور كلي حركتهاي جزئي و تكاملي عالم نظير حركت تكاملي جنين است كه همگي غايتي خاص دارند. دائماً خلقت عالم، از مرحلهاى به مرحلهاى و از هدفى به هدف شريفترى پيش میرود، تا آنكه به هدفى برسد كه هدفى بالاتر از آن نيست، و آن بازگشت به سوى خداى متعال است.
آنچه همه هدفها به آن باز میگردد همانا عبودیت و بندگی خدا برای رسیدن به توحيد و کلمة الله است؛ ابن ابى عمير میگوید: به حضرت موسى بن جعفر(علیهما السلام) عرضه داشتم: معناى اين حديث رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) كه فرموده: «اعملوا فكل ميسر لما خلق له؛ عمل كنيد كه هركس براى هر چه خلق شده، رسيدن به آن غرض را برايش آسان كردهاند» چيست؟ فرمود: «خداى عزّ و جلّ جن و انس را آفريد براى اينكه بندگیاش كنند، و نيافريده كه نافرمانیاش كنند، چون خودش فرموده: "وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ"[2] پس وقتى خداى تعالى همه را براى اين هدف مقدس خلق كرده، قطعاً هركس میتواند به آن هدف برسد، پس واى بر كسى كه كورى را بر هدايت ترجيح داده، آنرا انتخاب كند».[3]
امام صادق(علیه السلام) میفرماید: «خداى عزّ و جلّ بندگان را نيافريد مگر براى آنكه او را بشناسند، و چون شناختند به عبادت و بندگى او بپردازند، و چون بنده او شدند با اين عبادت از عبادت جز او بى نياز شوند».[4]
بر این اساس، جهان و انسان ناچار از پیمودن اهدافي واسطهاي میباشند كه عبارتاند از: عبادت و حقيقت عبادت، معرفت نسبت به خداوند است، پس معرفت نيز يك هدف متوسط است؛ یعنی عبادت خدا جز با شناخت او صورت اتمام نمیپذيرد، و معرفت او جز با عبادت و بندگى او ميسّر نمیشود، بدان سبب كه در معرفت او نزديك شدن به او و رضاى او وجود دارد، و به همين سبب است كه معرفت خدا، هدفى از هدفهاى خلقت است.
جهان هستی؛ نشانه و آیینه اسماء و صفات الهی
در نگرش ائمه اطهار(علیهم السلام)؛ رابطه خداوند با مخلوقات؛ یعنی جهان آفرينش و انسان، با دو واقعیت تبیین میشود که؛ الف) عالم هستى، آيات و نشانههاى خداوند است؛ و ب) عالم هستى ظهوراتى از اسما و صفات جلوه حضرت حق تعالی است؛ امام على(علیه السلام) در سخنانی میفرماید: «استوارى آفرينش، نشانهاى كافى بر اوست و تركيب طبيعت، در دلالت بر او بس است، و حدوث پديدهها بر قدمت او دليل است و محكم داشتن خلقت، عبرتى بسنده براى [پى بردن به] اوست».[5]
و نیز میفرماید: «در شگفتم از كسى كه در خدا شک میكند، در حالى كه خلقت خدا را میبيند!».[6]
باز میفرماید: «گواهى میدهم كه آسمانها و زمين و آنچه در ميان آن دو هست، نشانههايى است كه بر تو دلالت میكند و شاهدهايى است كه بر آنچه فرا میخوانى، شهادت میدهد».[7]
عالم هستى سراسر آيينه وجود حق است و مخلوقات بديع و عجيب و اسرارآميز و جالب هر كدام به تنهايى براى پىبردن به وجود آن مبدأ عالم و قادر كافى است. به ويژه در عصر و زمان ما كه علوم گسترش نموده و شگفتىهاى بسيار بيشترى از عالم خلقت نمايان شده، خدا شناسى از هر زمانى آسانتر است؛ زیرا اساساً همه مخلوقات عين ربط با خالق خود میباشند و هرچه در مورد آنها تصور شود، از ناحيه خالق جهان است.
به دیگر سخن؛ سر آغاز هر نعمت، مسئله خلقت است و وجودى كه از ناحيه خداى تعالى به موجودات افاضه مى شود در حقيقت رحمتى است كه از ناحيه خداوند به موجودات افاضه مى گردد و در اصل از هر صورت و محدوديت و اندازه خالى میباشد، و از ناحيه خود موجودات است كه محدود به حدود و داراى اندازه مى شوند؛ مانند آب باران كه اگر داراى قدر معين و شكلى معين مىشود بهخاطر آبگيرهاى مختلف است، كه هر كدام قالب يك اندازه معين و شكلى معين است، موجودات عالم هر كدام به مقدار ظرفيت و قابليت و استعداد خود، وجود را كه عطيهاياست الهى مىگيرند.[8]
واقعیت دوم هستی در نگرش معصومان(علیهم السلام) این است که جهان هستى تجلیگاه خداوندى و دلهاى انسانها پذيرنده برهان او است؛ امام على(علیه السلام) در اینباره میفرماید: «ستايش، خداى را كه براى خلقش به آفرينش خود جلوه كرده و براى دلهايشان به حجّت خود، پديدار است».[9]
خداوند هستی بخش در اندیشه ائمه اطهار(علیهم السلام)
و با توجه به اینکه در منظومه هستی موجودی هست که وجوب، ذاتی اوست و ویژگیهای خاص خودش را دارد،[10] بر این اساس در اینجا بحث را پیرامون خداوند هستیبخش از منظر امامان معصوم (علیهم السلام) پی میگیریم.
از مجموعه سخنان ائمه اطهار(علیهم السلام) درباره خداوند چنین به دست میآید که براى عالم صانعى يگانه است. حقیقت توحید و یگانگی خدا، از قديمترين مسائلى است كه در بين متفكران در اينگونه مسائل داير و رايج بوده، و فطرتشان آنان را به اين حقيقت رهنمايى نموده است، حتى آيين بتپرستى هم كه بنايش بر شرک است زمانی كه حقيقت معنايش مورد دقت قرار میگيرد معلوم میشود كه اين آيين هم در آغاز پيدايشش بر اساس توحيد صانع و اينكه بتها شفيع در نزد خدايند بنا شده است.[11] چنانکه در قرآن میخوانیم: «آنها كه غير خدا را اؤلياى خود قرار دادند و دليلشان اين بود كه: اينها را نمیپرستيم مگر به خاطر اينكه ما را به خداوند نزديک كنند».[12]
امام علی(علیه السلام) درباره توحید و یگانگی خداوند و ارزش آن میفرماید: «سرآغاز دين، معرفت و شناخت اوست و كمال معرفتش تصديق به ذات پاک اوست و كمال تصديقش، توحید و يگانه دانستن اوست».[13] اين جملات در حقيقت يک دوره كامل خداشناسى است. امير مؤمنان(علیه السلام) در اين بخش، در عبارت كوتاه و فشرده امّا پر معنى، به گونهاى خداوند را معرّفى فرموده كه تصوّری بالاتر از آن نیست.
آنچه از این حدیث شریف استفاده میشود آن است که؛
مقصود از دين، به معناى مجموعه عقايد و وظايف الهى و اعمال و اخلاق است و روشن است كه سرآغاز اين مجموعه و پايه اصلى آن «معرفة الله» میباشد، بنابراين، شناخت خدا هم گام اوّل است و هم پايه اصلى براى تمام اصول و فروع دين كه بدون آن، اين درخت پربار هرگز به ثمر نمینشيند. اما نباید پنداشت که قبل از معرفت خدا، چيز ديگرى نيز وجود دارد و آن مسئله تحقيق درباره دين و وجوب مطالعه و نظر است و تا دینی پذیرفته نشود معرفت خدا معنا ندارد؛ زيرا معرفت اجمالى در درون فطرت و نهاد آدمى نهفته است که نياز به تبليغ و تحقیق از راه دین ندارد؛ چرا که هدف بعثت پيامبران الهى، اين است كه معرفت و شناخت اجمالى، به واسطه دین و وحی، به شناخت تفصيلى و كامل تبدیل گردد و شاخ و برگ آن رشد و نمو كند و علف هرزههاى مزاحم كه بهصورت افكار شرک آلود در اطراف اين درخت برومند نمايان میگردد زدوده شود.
بنابراین، منظور از معرفت در اين حدیث، شناخت فطرى و مراد از تصديق شناخت علمى و استدلالى است و يا اينكه معرفت، اشاره به علم و آگاهى نسبت به خداوند است، ولى تصديق اشاره به ايمان است.[14]
گفتنی است؛ هنگامى كه انسان خدا را با معرفت تفصيلى يا به تعبيرى ديگر با استدلال و برهان شناخت، هنوز به مرحله توحيد كامل نرسيده است. توحيد كامل آن است كه ذات او را از هرگونه شبيه و نظير و مانند، پاک و منزّه بداند؛ زيرا كسى كه شبيه و مانندى براى او بپذيرد، در حقيقت آنچه را شناخته است خدا نبوده؛ زيرا خداوند وجودى است نامحدود از هر جهت و بینياز از هركس و هر چيز. چيزى كه شبيه و مانند داشته باشد طبعاً محدود است، چرا كه هر يک از آن دو وجود شبيه به هم از ديگرى جداست و فاقد كمالات ديگرى است. پس هنگامى تصديق به ذات پاک او به مرحله كمال میرسد كه انسان او را يگانه و يكتا بداند نه يگانه و يكتاى عددى بلكه يگانه و يكتا به معناى بیهمتا بودن و نداشتن شبيه و نظير و مانند.
دليلهاى توحيد و یگانگی ذات اقدس الهی نیز در احادیث بیان شده است؛ امام على(علیه السلام) در سفارش به فرزندش میفرماید: «پسر عزيزم! بدان كه اگر پروردگارت شريكى داشت، فرستادگانش نزد تو میآمدند و آثار قدرت و سلطنتش را میديدى و كارها و صفاتش را میشناختى؛ امّا او معبودى يگانه است، همانگونه كه خود را توصيف كرده است و هيچكس با او در مُلكش ضدّيت ندارد».[15] امام(علیه السلام) در يک نگاه براى توحید ذاتی به سه امر استدلال میكند:
1. اگر خدا شريک و همتايى میداشت حتماً حكيم بود و خداوند حكيم بايد بندگان را از وجود خويش آگاه سازد و اوامر و نواهيش را توسط پيامبران خويش به گوش آنها برساند در حالى كه ما میبينيم تمام انبيا بشر را به سوى خداى واحد دعوت كردهاند؛ آيات قرآن و متون كتب آسمانى گواه اين مطلب است.
2. اگر پرودگار ديگرى وجود داشت بايد آثار ملک و قدرت و سلطان او در جهان نمايان گردد در حالى كه هر چه در اين عالم بيشتر دقت میكنيم به وحدت آن آشناتر میشويم. جهان مجموعه واحدى است با قوانين يكسان كه بر سرتاسر آن حكومت میكند و اين وحدت كه از ساختمان اتمها گرفته تا كهكشانهاى عظيم همه تحت قانون واحدى به حيات خود ادامه میدهند، دليل بر يكتايى آفريدگار و يگانگى خداست.
3. آنگاه امام(علیه السلام) در ادامه اين سخن به هفت وصف از صفات خداوند اشاره میكند.[16]
در روایت دیگری میخوانیم: هنگامى كه از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد: دليل بر خداى يكتا چيست؟ فرمود: «نيازى كه مخلوق دارد».[17] توضیح اینکه؛ هر موجودی که محدود و نیازمند باشد، ذاتاً فقیر است، لذا در اصل پیدایش خود نیز نیازمند به غیری میباشد که به او هستی ببخشد و هر موجودی که در پدید آمدنش نیازمند به غیر باشد، مخلوق است و نه خالق. پس اگر کثرت به ساحت قدس الهی راه یابد، دلیل بر حدّ و نیاز به غیر خواهد بود و اینها همه از صفات ممکن الوجود و مخلوق است و نه واجب الوجود و خالق یگانه.
بنابراین، خدای جهان یگانه است و همه كمالات هستی را دارد؛ چرا که علت فاعلی باید دارای کمالی باشد که به معلول خود میدهد و ناچار حکم خواهیم کرد که بخشاینده هستی، همه کمالات هستی را داراست. این کمالات در یک تقسیمبندی شامل سه دسته است:
الف. صفات ثبوتی یا ذاتی؛ صفاتى است كه معناى ثبوتى را افاده میكند، از قبيل علم و حيات، و اينها صفاتى هستند كه مشتمل بر معناى كمالاند؛ صفات ثبوتى خدا بر اساس آموزههای دينی شامل پنج صفت است: حیات، قدرت، علم، سمع و بصر.
ب. صفات سلبی مانند فقر كه در وجود خداوند راه ندارد. و یا مانند سبوح و قدوس و ساير صفاتى كه خدا را منزه از نقائص میسازد.
ج. صفات فعلی: صفاتی است كه عين ذات نيستند، بلكه هر كدام بيانگر فعلی از افعال خداوند هستند و در رابطه با موجودات امكانی میباشند؛ مانند خالق و رازق بودن.[18]
در نگرش معصومان(علیهم السلام)؛ احكام و افعال الهی هم كه نشأت گرفته از اين صفات هستند؛ دارای غرض و هدف خاص میباشند، و براى اوامر و نواهيش حسن و قبحی هست. چنانکه از امام صادق(علیه السلام) راجع به مسائل حلال و حرام پرسیده شد و آنحضرت میفرمايد: «هيچ چيزى جعل نشده مگر به خاطر چيز ديگر»،[19] و امام على(علیه السلام) میفرماید: «خداوند، ايمان را براى پاك كردن از شرك، واجب فرمود و نماز را براى دور كردن از خود بزرگبينى، و زكات را وسيلهاى براى روزى [نيازمندان]، و روزه را براى آزمودن اخلاص مردمان، و حج را سبب نزديكى اهل دين به يكديگر، و جهاد را براى عزّت اسلام، و امر به معروف را براى اصلاح توده مردم، و نهى از منكر را به عنوان عامل باز دارنده كمخردان...».[20]
بر این اساس جا دارد كه عقل در اطراف احكام تشريعى خدا بحث نموده در پى جستجوى مصالح و مفاسد و حسن و قبح افعال بر آيد، ولي نه براى اينكه خداى تعالى را محكوم به حكم خود نموده به چيزهايى امر و از امورى نهيش كند، بلكه چون میبيند پروردگارش شرايع و سننی برایش تشریع کرده و از او خواسته تا در برابر عظمتش به مراسم عبوديت قيام كند؛ چنانکه امام على(علیه السلام) میفرماید: «خوشا بر آنكه عبادت و دعايش خالصانه براى خداست و به آنچه چشمانش میبيند، دلمشغول نمیشود و آنچه با گوشهايش میشنود، خدا را از يادش نمیبرد».[21] لذا بنده خدا میاندیشد آیا معقول است چنين پروردگارى حكمى را بدون دليل متوجه او سازد و يا عذرى را بدون دلیل از او بپذیرد و یا بیجهت جزا و پاداشش دهد؟ در اين رابطه، عقل میتواند خصوصیات فعل خدا را درک نموده و در اينباره مجهولاتى را كشف نمايد، و اگر عقل چنین قدرتی نمیداشت این همه در قرآن کریم و روایات معصومان (علیهم السلام) امر به تعقل، تذكر، تفكر، تدبر و امثال آن نمیکرد.[22]
انسان از دیدگاه ائمه اطهار(علیهم السلام)
مسئله انسان يكي از موضوعاتي است كه از قديم الايام ذهن بشر، به خصوص فلاسفه و انديشمندان را به خود مشغول كرده است و همواره يكي از دغدغههاي اصلي متفكران بوده تا با شناخت آن، بينش خود را نسبت به وجود و هستي گسترش دهند. مسئله شناخت انسان يك مسئله كلي بوده و تمام علوم كوشيدهاند كه از منظر خود بدان بپردازند. ضرورت بحث انسان از آنجايي مطرح میشود كه مسئله انسان و چيستي و هستي او و آنچه وابسته به آن است مسئله كوچكي نبوده و تمام ابعاد زندگي يك فرد را دربرمیگيرد.
در تعالیم اهل بیت(علیهم السلام)، آمده است كه؛ هركس خود را شناخت خداي خود را نيز شناخته است، لذا نقطه شروع خداشناسي نيز در خودشناسي میباشد.
امام علی(علیه السلام) در سخنانی میفرماید: «هركس خود را بشناسد، خدايش را شناخته است».[23] «سودمندترين شناخت، خودشناسى است».[24] و «کسی كه خود را بشناسد، به نهايتِ هر شناخت و دانشى میرسد».[25]
بر این اساس خودشناسى، مقدّمه و كليد خداشناسی و هستیشناسى است؛ زیرا هستیشناسی و حرکت و تلاش انديشه پيرامون آفرینش و آفريدگار و ارتباط انسان با او، از مهمترين و اصلیترين مسائل زندگی است و آدمی اگر در اين وادی وارد نشود، انسانيت وی زير سؤال خواهد بود؛ چرا که اگر شناخت و معرفتی درست و بهنجار در وجود انسان حاکم باشد و مجموعهای از عقايد صحيح در انديشه او پديد آيد قهراً شناخت و رابطه او با خدا ترسيم شده و به يک سلسله باورداشتهای اصيل الهی خواهد رسيد و سرانجام راه حق را يافته و به سعادت کامل نائل خواهد آمد.
با نگاه کلی میتوان گفت: مبانی و اصول انسانشناسی، از نگاه تعالیم ائمه اطهار(علیهم السلام)، دو مطلب است:
الف. انسان موجودى است دو بُعدى و مركّب از جسم و روح الهى
امام على(علیه السلام) در بيان آفرينش آدم(علیه السلام) میفرماید: «سپس، خداوند سبحان، از [قسمتهاى] درشت و نرم زمين، و شيرين و شور آن، قدرى خاك گرد كرد و بر آن آب ريخت تا خالص گرديد... آنگاه از روح خود در آن دميد. پس به صورت انسانى درآمد، داراى ذهنهايى كه آنها را به تكاپو میاندازد، و انديشهاى كه آنرا به كار میاندازد و اندامهايى كه به خدمت میگيرد، و ابزارهايى كه آنها را زير و رو میكند، و [نيروى] شناختى كه با آن، درست و نادرست، و چشيدنیها و بوييدنیها، و رنگها و جنسها را، تمیيز میدهد؛ [انسانى] آميخته به طينتى با رنگهاى گوناگون، و چيزهايى همانند و همساز، و چيزهايى ناساز و همستيز...».[26]
گرچه ساختار وجودى انسان را دو بعد جسم و روح تشكيل میدهد، ولي از آنجا كه حقيقت وجود وى، روح اوست، كمال نهايیاش نيز به روح او مربوط میشود، از اينرو، شناخت كمال نهايى انسان بهوسيله تجربه صرف يا عقل مستقل بدون استمداد از وحى امكانپذير نيست. روح كه جوهر اصلى وجود آدمى است، همواره باقى میماند، لذا كمال نهايى او نيز - چون مربوط به روح است- بايد امرى فناناپذير و جاودانه باشد؛ بنابراين، از سنخ جسم و امور مادّى نيست گرچه در اين جهان تحصيل میشود، ولی متعلّق به جهان ابدى است.
انسان گرچه سير تكاملى خويش را در بستر مادّه و بهصورت فردى و جزئى آغاز مىكند؛ ولي در ادامه راه به تدريج ماهيّتى ماوراى مادّى میيابد و به ارزشهاى معنوى گرايش پيدا میكند و در سير معنوى خويش بهسوى كمال بینهايت كه ذات لايزال الهى است راه میپويد و در نهايت نيز بدو میپيوندد و با او ملاقات میكند.
در همین راستا، نکتهای که باید به آن توجه داشت، ارتباط میان جسم و روح است. بدون ترديد، ميان جسم و جان انسان، ارتباط ويژهاى برقرار است كه میتوان آنرا شديدترين نوع علاقه و وابستگى ناميد. اين ارتباط از مراحل اوليه رشد جنين آغاز و تا آخرين لحظه حيات آدمى ادامه دارد و در صورت گسستگى، زندگى به مخاطره میافتد.
جسم و روح از دو مقوله متفاوت و دو جنس متضادّند؛ يعنى يكى از عالم مُلک و ديگرى از عالم ملكوت است و با اينكه هيچ سنخيتى با هم ندارند، مدت زيادى را با يكديگر زندگى میكنند و هر يك در ديگرى اثر میگذارند و اين، از شگفتیهاى آفرينش است.
روح انسان در غم و شادى، سعادت و شقاوت، راحتى و سختى، خوشى و ناخوشى و حالات ديگر جسم، تأثير مستقيم دارد، همانگونه كه رفتار انسان در صعود و سقوط و بيمارى و سلامت روح، اثر میگذارد.
لذا گفته شده:
و إذا كانت النفوس كبارا تعبت في مرادها الأجسام[27]
وقتی نفس انسان بزرگ باشد، جسمش به زحمت میافتد.
امام علی(علیه السلام) پيرامون اينكه رفتار انسان تجلّیگاه ويژگیهاى روحى و روانى اوست، در سخنانی میفرماید: «سرشتت تو را به آنچه با تو مأنوس است، فرا میخوانَد».[28]
«مردم، گوناگوناند: هر كس بر گونه خود رفتار میكند»؛[29] یعنی هر كسى طبق روش و خُلق و خوى درونی خود عمل میكند.
«حركت در راه كار خير، براى نيکسرشت، آسان و هموار است، و حركت در جهت كار ناشايست براى او سخت و كُند است، و براى فرد شرور، ضدّ اين [حالت] است».[30]
بنابراین، عمل، هر چه باشد، مناسب با اخلاق آدمى است، چنانكه در فارسى گفتهاند: «از كوزه همان برون تراود كه
در اوست.» و اين معنا هم با تجربه و هم از راه بحثهاى علمى به ثبوت رسيده كه ميان ملكات نفسانى و احوال روح و ميان اعمال بدنى، رابطه خاصّى است و معلوم شده كه هيچ وقت كارهاى يك مرد شجاع و با شهامت، با كارهايى كه يك مرد ترسو از خود نشان میدهد يكسان نيست. همچنيناعمال يك فرد جواد و كريم با اعمال يك مرد بخيل و لئيم يكسان نيست.[31]
همچنین امام علی(علیه السلام) در سخنانی با نگاه دیگری به تأثير متقابل جسم و جان اشاره میفرماید: «چه بسا ساعتى خوشگذرانى كه اندوه درازى بر جاى خواهد گذاشت».[32]
«هيچ كس چيزى را (در دل) پنهان نكند، جز آنكه در حركت زبان و دگرگونى چهرهاش آشكار خواهد شد».[33]
ب. انسان موجودى است مركب از عقل و صورت
امام على(علیه السلام) میفرماید: «انسان، عقلی است و صورتى (پيكرى). پس هر كه عقل از او دور شود و صورت همراهش گردد، كامل نيست و به مانند كالبدى بیجان است، و هر كه جوياى عقل متعارف باشد، بايد صورت اصول و زوايد (فروع) را بشناسد؛ زيرا بسيارى از مردم، دنبال فروع هستند و اصول را وا میگذارند. هر كه اصل را به دست آورد، از فرع بینياز میشود».[34]
از این سخن امام(علیه السلام) میتوان دريافت كه انسان از سوى خداوند داراى تكليف است و راز تكليف انسان و شناخت اصول و فروع را در قوّه عقل او بايد جست؛ نيرويى كه خداوند به اقتضاى حكمت الهى با اعطاى آن به انسان او را از موجودات ديگر متمايز نموده، بر آنها شرافت داده و به همانسان نيز او را مكلف كرده است، که اين تكاليف در دستورهاى وحيانى، به شكل امر و نهى بيان شده است. بنابراين، عقل يكى از ابزارهاى مهم ادراكى و شناختى انسان است و بخش وسيعى از شناخت انسان، به آن ارتباط خواهد داشت.
به سخن دیگر؛ جسم، صورت، شهوت و عالَم پايين، به بُعد مُلكى انسان، و روح الهى، عقل و عالم بالا، اشاره به جنبه ملكوتىِ اوست.[35]
رابطه انسان با عالم هستی (خدا و جهان طبیعت)
از دیدگاه ائمه اطهار(علیهم السلام)؛ كل جهان هستى و موجودات آن مسخّر انسان است تا آدمى را براى رسيدن به مقصود نهايى خويش یاری رسانند؛ امام على(علیه السلام) درباره این سخن خداوند عزّ و جلّ: "و او كسى است كه همه آنچه در زمين است را براى شما آفريد. سپس به كار آسمان پرداخت و آنرا هفت آسمان ساخت؛ و او بر هر چيزى داناست"،[36] میفرماید: «او همه آنچه را در زمين است، براى شما آفريد تا درس بياموزيد و از اين طريق، به خشنودى او دست يابيد و خود را از عذاب آتشهاى او، نگه داريد. سپس به آسمان پرداخت؛ يعنى شروع به آفريدن آسمان و استوارسازى آن كرد. و آنرا هفت آسمان ساخت؛ و او به هر چيزى داناست، و چون به هر چيزى داناست، پس مصالح [و منافع] را میداند. لذا آنچه را در زمين است، براى مصالح شما آفريد، اى آدميان!».[37]
پس از اينكه انسان به معرفتی از هدف خلقت دست یافت و حق را شناخت، بر حسب فطرت پاک خود به آن ايمان خواهد آورد. ايماني كه سرچشمه بسياري از تحولات در زندگي او خواهد بود.[38] البته همانطور كه هر اعتقادي اثري درپي خواهد داشت، ايمان نيز در قالب بندگي بروز خواهد كرد. چنانکه سخن امام علی(علیه السلام) انسان را به همین سیر معرفتی راهنمایی میکند.
در روایتی دیگر؛ امام زین العابدین(علیه السلام) در سخنی رابطه انسان با هستیشناختی را در مجاري بندگي خداوند تبيين میکند و اينکه انسان از این طریق رابطه خود را با خالق جهان به بهترين نحو تنظيم نمايند: «اى بندگان خدا! از خدا پروا داريد، و بينديشيد و براى آنچه از براى آن آفريده شدهايد، كار كنيد؛ زيرا خداوند، شما را بيهوده نيافريده و بیهدف، رهايتان نكرده است؛ [بلكه] او خود را به شما شناسانْد، و پيامبرش را سوى شما فرستاد، و كتابش را بر شما فرو فرستاد كه در آن است حلال و حرام او، و حجّتها و مثالهايش. پس، از خدا پروا كنيد؛ زيرا كه پروردگارتان بر شما حجّت آورده و فرموده است: "آيا براى او دو چشم قرار نداديم، و يك زبان و دو لب؟ و دو راه (حقّ و باطل) را به او نشان داديم".[39] اين، حجّتى است بر شما. پس تا میتوانيد، پرواى خدا داريد، كه هيچ نيرويى نيست، مگر به يارى خدا، و توكّل نشايد كرد، جز بر او».[40]
بنابراین، صعود انسان به معراج قرب خداوند متعال عالیترين هدف آفرينش او است، و اين امر در آزاد شدن وى از يوغ بندگیها و پاك شدن قلب او از هوى و هوس و شهوتها، و بالا رفتن او از پلههاى صعود به جانب شناخت خدا و تقرب يافتن به او از راه كارهاى شايسته و نيك است.
نتیجه
آنچه از آموزههای ائمه اطهار(علیهم السلام) در قلمرو «هستیشناسى» بهدست میآید، براى تبيين حقايقی است که ارتباط با موجود کامل و مطلق؛ یعنی ذات اقدس الهی دارند؛ حقایقی مانند: عالم وجود سراسر تجسم اراده حق تعالی است و نظام آفرينش آيت اوست، عالم در مقام حدوث، بیهوده نبوده و در مقام بقا، رها نگرديده است؛ نتیجه چنین شناختی از هستی موجب آن خواهد شد که انسان با جهان خارج از خود تعامل پیدا کند و بعد از تعامل است كه میتواند بگوید حقیقت را میبينم، میشنوم و میشناسم. در واقع؛ اهل بیت(علیهم السلام) با تقسيم موجود به مجرد و مادّی و توزيع معرفت به حسّی و عقلی و وحيانی، آنان را به معرفتشناسی صحيح و هستیشناسی ناب هدايت نمودهاند.
فهرست منابع
قرآن کریم
1. ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغة، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، 1404ق.
2. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1404ق.
3. اربلى، على بن عيسى، كشف الغمة في معرفة الأئمة، تبریز، بنى هاشمى، چاپ: اول، 1381ق.
4. الهبداشتی، علی، مبانی فلسفی علم کلام(جزوه درسی)، دانشگاه قم، 1393ش.
5. تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، قم، دار الکتاب الإسلامی، چاپ دوم، 1410ق.
6. رجبی، محمود، انسانشناسی، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1390ش.
7. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق: صبحی صالح، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
8. صدوق، محمد بن على، التوحید، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1398ق.
9. صدوق، محمد بن على، علل الشرائع، قم، کتاب فروشی داوری، چاپ اول، 1385ق.
10. صدوق، محمد بن على، عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1378ق.
11. صليبا، جميل، صانعى دره بيدی، منوچهر، فرهنگ فلسفى، تهران، انتشارات حكمت، چاپ اول، 1366ش.
12. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
13. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
14. لیثی واسطی، علی، عیون الحکم و المواعظ، قم، دار الحدیث، چاپ اول، 1376ش.
15. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
16. محمدى ریشهرى، محمد، انسان شناسى از منظر قرآن و حديث، قم، مؤسسه علمى فرهنگى دار الحديث، سازمان چاپ و نشر، چاپ اول، 1387ش.
17. مطهری، مرتضی، علل گرایش به مادیگری، تهران، صدرا، 1372ش.
18. مکارم شیرازی، ناصر، پيام امام امير المؤمنين(علیه السلام)، تهران، دار الكتب الاسلاميه، چاپ اول، 1386ش.
[1]. نک: علل گرایش به مادیگری، ص 45 – 48؛ انسان شناسی، ص 61.
[2]. ذاریات، 56.
[3]. التوحيد، ص 356.
[4]. علل الشرائع، ج 1، ص 9.
[5]. التوحید، ص 71.
[6]. نهج البلاغة، ص 491.
[7]. شرح نهج البلاغة، ج 20، ص 255.
[8]. الميزان في تفسير القرآن، ج 11، ص 338.
[9]. نهج البلاغة، ص 155.
[10] . مبانی فلسفی علم کلام(جزوه)، ص 133.
[11]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 6، ص 103 – 104.
[12]. زمر، 3.
[13]. نهج البلاغة، ص 39.
[14]. پيام امام امير المؤمنين(ع)، ج1، ص 83.
[15]. نهج البلاغة، ص 396.
[16]. نک: نهج البلاغة، ص 396.
[17]. تحف العقول عن آل الرسول(ص)، ص 377.
[18]. الميزان في تفسير القرآن، ج 8، ص 351 – 352.
[19]. علل الشرائع، ج 1، ص 8.
[20]. نهج البلاغة، ص 512.
[21]. الکافی، ج 2، ص 16.
[22]. نک: الميزان في تفسير القرآن، ج 8، ص 67 – 71.
[23]. عیون الحکم و المواعظ، ص 430.
[24]. غرر الحکم و درر الکلم، ص 89.
[25]. همان، ص 650.
[26]. نهج البلاغة، ص 42.
[27] . شرحنهجالبلاغة، ج 11 ، ص 133.
[28]. غرر الحكم و درر الكلم، ص 221.
[29]. كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج 2، ص 349.
[30]. شرح نهج البلاغة، ج 20، ص 275.
[31]. الميزان في تفسير القرآن، ج 13، ص 189 – 190.
[32]. الكافي، ج 2، ص 451.
[33]. نهج البلاغة، ص 472.
[34]. بحار الانوار، ج 75، ص 7.
[35]. نک: انسان شناسى از منظر قرآن و حديث، ص 15 – 20.
[36]. بقره، 29.
[37]. عیون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 12 – 13.
[38]. الميزان في تفسير القرآن، ج 10، ص 125.
[39]. بلد، 8 – 10.
[40]. تحف العقول، ص 274.
/270/260/21/